< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه دلیل سوم بر نفی حرکت مستقیم در خلا

«صفحه 131سطر 4»

بحث در دلیلی بود که برای نفی حرکت مستقیم در خلا آوردیم خلاصه دلیل این بود که اگر خلا داشته باشیم و جسمی را در این خلا به حرکت در آوریم در یک زمانی حرکت می کند (در لا زمان حرکت نمی کند) زمان حرکت این جسم را در خلا ثبت می کنیم که یک ساعت است سپس همین جسم را با تمام خصوصیاتی که دارد در ملا غلیظ به حرکت در می آوریم که در یک زمانی حرکت می کند مثلا در دو ساعت حرکت می کند در مرتبه سوم مسافتی را ملاحظه می کنیم که ملا رقیق است که نسبت آن به ملا غلیظ، مانند نسبت نصف است ( زمان حرکت در خلا، نصف زمان حرکت در ملا غلیظ است) لازم می آید که آن جسم در ملا رقیق هم یک ساعت طی می کند. پس زمان حرکت در ملا رقیق ، نصف زمان حرکت در ملا غلیظ می شود. زمان حرکت در ملا رقیق مثل زمان حرکت در خلا می شود یعنی ملا رقیق، وجودش با عدمش مساوی باشد. فرضِ دیگری هم مطرح کردیم که جسمی را در ملا ارق حرکت دهیم که نسبت آن به ملا غلیظ مثلا رُبع باشد.در اینصورت هم لازم میآید زمانِ حرکت درملاارق کمتر از زمان حرکت در خلا باشد.

بحث امروز این است که مصنف مطلب را ادامه می دهد و می فرماید بلکه واجب است اصلا برای حرکت در خلا، با حرکت در ملا مقایسه درست نکنیم تا ببینیم حرکت در خلا نصف یا رُبع حرکت در ملا است. اصلا مقایسه غلط است یعنی باید بگوییم زمان حرکت در خلا به ز مان حرکت در ملا نسبت داده نمی شود. چون اگر نسبت داده شود این اشکالات لازم می آید. برای اینکه این مشکل پیش نیاید باید زمان را در یکی از این دو (خلا یا ملا) ندیده گرفت (مثل صفر و یک که یکی عدد است و یکی عدد نیست لذا نسبت بین آنها بر قرار نمی شود) در ما نحن فیه می گوییم بین حرکت در ملا و حرکت در خلا، نسبت گیری نکن، که نتیجه ی عدم نسبت گیری این است که حرکت در خلا، زمان ندارد یعنی در لا زمان است در حالی که در جلسه قبل در صفحه 130 سطر 19 گفتیم که حرکت باید در زمان باشد (لانه یقطع البعض من المسافة قبل قطعه الکل) یعنی قبل از اینکه کل مسافت طی شود باید بعض مسافت را طی کند.

توضیح عبارت

(بل یحب ان لا تکون لما توجبه ایّ مقاومه تو هّمت موجودة من الزمان نسبة الی زمان لا مقاومه اصلا.)

ابتدا عبارت را تجزیه و ترکیب می کنیم

(ایّ مقاومه) خبر (لا تکون) است

(ایّ مقاومه) فاعل (توجبه) است

(موجود) مفعول (تو همت) است

(من الزمان) بیان از «ما» در (لما توجیه) است

(نسبه) اسم (لا تکون) است.

توضیح: هر مقاومتی را که فرض کنی موجود است بالاخره یک زمانی را ایجاب می کند و یک زمانی را دارد. برای این زمانی که مقتضای هر مقاومتی است نمی باشد زمان حرکتی که در لا مقاومت انجام شود یعنی زمان حرکت در ملا را نمی توان نسبت به زمان حرکت در خلا بدهی . هر زمانی را که مقاومتی ایجاب کند (زمان حرکت در ملا )نباید نسبت به زمان لا مقاومت در (زمان حرکت در خلا) بدهی چون یکی (حرکت در ملا) زمان است ویکی (حرکت در خلا) زمان نسبت و الا اگر هر دو زمان باشد می توان به یکدیگر نسبت داد. اما کدام باید زمان نباشد؟ حرکت در خلا باید زمان نباشد لذا می گوید فیجیب اذن...

ترجمه: نمی باشد برای زمانی که آن زمان را هر مقاومتی که فرض کنی ایجاد کند ( زمان مقاومت ،هر مقاومتی که باشد. مقاومت رقیق یا ارق یا ارق من الارق حساب کنی بالاخره یک زمانی باید در نظر بگیری چون هر مقاومتی زمانی را ایجاب می کند)

(فیحب اذن ان تکون الحرکه لا فی زمان)

(اذن) یعنی حال که نسبت، محقق نشد و نتیجه گرفتیم که زمان، در یک طرف نیست.

مراد از (الحرکه) حرکت در خلا است.

ترجمه: واجب است که حرکتِ در خلا، حرکت در لا زمان باشد (چون نمی توان حرکت در ملا را حرکتِ لا فی زمان حساب کنی)

(ولا لیست فی زمان و هذا محال)

در حالی که در صفحه 130 سطر 19 گفتیم که حرکت در خلا، نیست در زمان.

ترجمه: این چنین نیست که حرکت در خلا، فی زمان باشد یعنی لا فی زمان باشد. اگر مصنف می فرمود (لیست فی لا زمان) بهتر بود.

(هذا محال) این، خلف فرض است.

صفحه 131 سطر 6 توضیح مطالب

تا اینجا استدلال چهارم بر نفی حرکت مستقیم در خلا تمام شد از اینجا به بعد دو مطلب درباره این استدلال بیان می شود.

مطلب اول: یکی از دو مقدمه ای که در استدلال بکار رفت فرضی و تعلیقی بود.

مطلب دوم: اشکالی که بر اصل استدلال شده و از صفحه 12 سطر 131 شروع می شود

اما توضیح بیان مطلب اول این است که در خط اول در صفحه 131 عبارت (لو کانت) بود که به صورت جمله معترضه بیان شده بود به معنای: اگر چنین مقاومتی باشد. سوالی که پیش می آید این است که این استدلال، فرضی است آیا این امرِ فرضی خللی به استدلال وارد نمی کند

مصنف جواب می دهد که اشکالی ندارد در مقدمه ، از امر فرضی استفاده شود.

آن هم فرضی که جایز است. مقاومتی را فرض می کند که ممکن است و محال نیست مثلا می گوید اگر چنین مقاومتی داریم با مقاومت غلیظ نسبتش را می سنجیم ولو آن مقاومت در خارج نباشد ولی می توان نسبتی را بین مقاومتِ فرضی و واقعی لحاظ کرد.

مصنف به این جواب اکتفا نمی کند و استدلال بر آن می آورد در استدلال، ابتدا مقدمه ای (صغری) را بیان می کند ولی مقدمه دیگر (کبری) را ضمیمه نمی کند بلکه مقدمه اول (صغری) را رها می کند و به سراغ یک قیاس دیگر می رود و نتیجه ای که از آن قیاس می گیرد را کبری برای آن مقدمه (صغری) قرار می دهد. که در اصطلاح، قیاسِ مرکب است.

استاد ابتدا قیاس دیگر را بیان می کند و نتیجه را کبری برای صغری اول قرار می دهد زیرا این روش، روش منطقی است.

صغری: (کل حرکه فی الخلا فهی فی عدم مقاومه)

جمله ی (کل حرکه فی الخلا) اصغر است و جمله ی (فهی حرکه فی عدم مقاومه) اوسط است.

کبری: (کل حرکه فی عدم مقاومه فلیست مساویه اابته لحرکه فی مقاومه ما علی نسبه ما لو کانت موجوده)

جمله ی (کل حرکه فی عدم مقاومه) اوسط است و جمله ی (فلیست... موجوده) اکبر است. این قیاس به شکل اول است که حد وسط، محمول در صغری و موضوع در کبری است و برای نتبجه گرفتن، حد وسط را حذف می کنیم. و چون صغری، موجبه است و کبری، سالبه است لذا نتیجه هم سالبه می شود.

نتیجه: (لا حرکه فی الخلا هی مساویه الزمان لزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت)

جمله (لا حرکه فی الخلا) اصغر است و جمله ی ( هی مساویه... کانت) اکبر است، توضیح این استدلال این است:

توضیح صغری: هر حرکتِ در خلائی، حرکت در عدم مقاومت است یعنی اگر جسمی را در خلا به حرکت انداختیم به هیچ چیز برخورد نمی کند تا مقاومت کند. این مقدمه، روشن است .

توضیح کبری: هر جا که مقاومت نبود (یا هر حرکتی که در فرضِ عدم مقاومت انجام شد) مساوی نخواهد بود با حرکتی که در مقاومت انجام می شود. این کبری هم روشن است زیرا حرکت در عدمِ مقاوم، مساوی با حرکت در مقاوم نیست. (مقاوم، باید علی نسبه باشد یعنی بر یک نسبی مثل نصف یا ربع باشد البته اگر این مقاومت وجود داشته باشد)

نتیجه: حرکت در خلا نداریم که زمانش مساوی با حرکت در مقاوم باشد.

تا اینجا این قیاس را توضیح دادیم حال نتیجه را در صغری برای قیاس بعدی قرار می دهیم و می گوییم.

صغری ( یا نتیجه ی قیاس قبلی) : (لا حرکه فی الخلا هی مساویه الزمان لزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت.)

جمله ی (لا حرکه فی الخلا) اصغر است و ما بقی، اوسط است.

کبری: (زمان هذه الحرکه فی الخلا یکون مساویا لزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت موجوده.)

جمله ی (زمان هذه الحرکه فی الخلا) اکبر است و ما بقی، اوسط است.

حد وسط در کبری و صغری، محمول می باشد و شکل آن، شکل ثانی است.

نتیجه: (لاشی من الحرکات فی الخلا حرکه فی الخلا)

یعنی لازم می آید که هیچ حرکتِ در خلائی، حرکت در خلا نباشد که این، سلب شی از خودش می شود که باطل است.

توضیح عبارت

(ولا یحتاج فی بیاننا هذا ان تجعل هذه المقاومه التی علی النسبه المذکوره استحقاق وجود او عدم)

مصنف می فرماید ما در استدلالی که بیان کردیم مقاومتی رقیق یا ارق را فرض کردیم نمی دانستیم که چنین مقاومت رقیق یا ارق را داریم یا نداریم. آیا این فرض کردن، به دلیلِ مستدل آسیبی نمی رساند. می فرماید اشکال ندارد به شرطی که آن فرض، ممکن باشد و محال نباشد.

ترجمه: در این بیان و استدلالی که گذراندیم احتیاج نداریم برای این مقاومتی که رقیق یا ارق است و بر نسبت مذکوره وجود دارد (مثلا نصف یا ربع است) استحقاق وجود یا استحقاق عدم قرار بدهیم بلکه فرض آن مقاومت را که بکنیم کافی است.

(لا نا نقول ان زمان هذه الحرکه فی الخلا یکوم مساویا الزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت موجوده)

مقدمه اول را بیان می کند و سپس آن را رها می کند و وارد قیاس بعدی می شود.

ترجمه: زمان این حرکتِ متحرک در خلا، اگر مقاومت کذائی را دارد ( مثلا نصف) زمان حرکت در خلا مساوی با زمان حرکت در مقاومه ما (ملا رقیق) می شود اگر این ملا رقیق موجود باشد.

(و هذه المقدمه صادقه او ضحنا صدقها)

این مقدمه صادق است که صدق آن را توضیح دادیم.

حال مصنف این مقدمه را رها می کند و به سراغ قیاس بعدی می رود. البته ناچار است که این کار را بکند. نگویید که چرا مصنف، بهم ریخته حرف زده، اگر مصنف آن طور که ما بیان کردیم بیان می کرد خیلی آسانتر بود ولی مصنف در صدد دفع این اشکال است که چرا این مقدمه اشکالی است که چرا این مقدمه را فرضی و تعلیقی کردی. اینگونه وارد می شود و می گوید که این مقدمه اشکال ندارد و می تواند نتیجه هم بدهد و به سراغ قیاس بعدی می رود و نتیجه آن قیاس بعدی را به این مقدمه ضمیمه می کند. چون شروع بحث به این صورت بود که مقدمه ای که در دلیل اخذ کردیم مقدمه ی تعلیقی بود و مقدمه تعلیقی اشکال ندارد. باید مقدمه تعلیقی را بحث می کرد و آن را تمام می کرد اما نتوانست این مقدمه را تمام کند مگر اینکه بعدا نتیجه را بدست بیاورد سپس مقدمه را تمام کند.

(وکل حرکه فی الخلا فهی حرکه فی عدم مقاومه و هذه المقدمه ایضا صادقه)

وارد قیاس دوم می شود و این عبارت، صغری قیاس است که حرکت در خلا، حرکت در عدم مقاومت است. اسن مقدمه، هم صادق است و هم بدیهی است.

(وکل حرکه فی عدم مقاومه فلیست مساویه البته لحرکه فی مقاومه ما علی نسبه ما لو کانت موجوده)

این عبارت، کبری قیاس است که هر حرکتی که در عدم مقاومت (یعنی در خلا) اتفاق می افتد مساوی نخواهد بود با حرکتی که در مقاومه مّا انجام می شود (مقاومه مّا که بر نسبه مّا باشد یعنی با مقاومت غلیظ نسبتی داشته باشد.|)

اگر چنین مقاومتی داشته باشیم که با مقاومت غلیظ، چنین نسبتی داشته باشد حرکت در خلا مساوی با حرکت در مقاومت نیست حال مقاومت، هر نسبتی که با ملا غلیظ داشته باشد.

(فیلزم من هذه المقدمات ان لا حرکه فی الخلا هی مساویه لزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت)

مراد از هذه المقدمات، همین صغری و کبری است و در ادامه، نتیجه این قیاس را هم بیان می کند که لازم می آید حرکتی در خلا نباشد که مساوی با زمان حرکت در مقاومه مّا باشد. اگر چنین مقاومتی باشد.

(ویلزم منها و من الاولی ان لا شی من الحرکات فی الخلا حرکه فی الخلا و هذا خلف)

ضمیر در (منها) به این نتیجه بر می گردد (یعنی به عبارت ان لا حرکه فی الخلا هی مساویه لزمان حرکه فی مقاومه ما لو کانت)

مراد از من الاولی مقدمه اول است یعنی ان زمان هذه الحرکه فی الخلا یکون مساویا لزمان حرکه فی مقاومه مّا لو کانت موجوده)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo