< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل سوم نفی بر حرکت مستقیم در خلا، قوله و ایضا

«صفحه 130 سطر 3»

دلیل سوم بر نفی حرکت مستقیم در خلا است که می توان این دلیل را دلیل مستقل بر بطلان خلا گرفتند و اما در نظم بحثی که مصنف شروع کرده که این دلیل نافی حرکت طبیعی مستقیم در خلا قرار داده شده است.

بیان دلیل: ما علاوه بر اینکه حرکت مستقیم به سمت جهتی می بینیم، این حرکت را دارای سرعت و بطو هم می بینیم. از اینکه این حرکت، دارای جهت است در دلیل قبلی استفاده کردیم و به نتیجه مطلوب رسیدیم الان از سرعت و بطو داشتن متحرک، می خواهیم استفاده کنیم و از این طریق به مطلوب برسیم، کاری به این نداریم که چه جهتی را طلب می کند، می بینیم بعضی از حرکتهای مستقیم، سریع و بعضی بطی هستند، سوالی که پیش می آید این است که علت سرعت بعضی و بطوء بعضی برای چه چیزی است؟ دو گونه می توان این سرعت و بطو را توجیه کرد.

آن سرعت و بطو را به خود آن متحرک نسبت دهیم.

آن سرعت و بطو را به مسافتی که در برابر این متحرک مقاومت می کند نسبت دهیم.

احتمال اول را مصنف مطرح می کند و می فرماید که چون خیلی فایده ندارد آن را کنار می گذاریم و به بحث از احتمال دوم می پردازد که هم بحث مفیدی است و هم قابلیت دارد که ادامه داده شود.

[نکته: بعضی احتمال دوم را ابتدای دلیل قرار دادند و فقط سرعت و بطو را به لحاظ مسافت مطرح کردند و دلیل را همین طور تمام کردند و احتمال اول را مطرح نکردند و توجهی به این نکردند که سرعت و بطو مربوط به خود متحرک است.]

اما احتمال اول که سرعت و بطو به لحاظ خود متحرک باشد به دو قسم است یعنی دو عامل از ناحیه متحرک می توانند علت سرعت و بطو شود.

الف: یک عامل در قوه ای است که این عامل دارد و این قوه را دو قسم می کند و می گوید که یا خود قوه قویتر یا چون جسم بزرگتر است و قوای بیشتری دارد لذا این قوه قویتر شده.

ب: یک عامل شکلی است که این متحرک دارد.

تا اینجا سه فرض مطرح شد

فرض اول این است که دو جسم داشته باشیم که متحرکند و هر دو از نظر جنس و ماهیت، یکی هستند مثلا هر دو آهن هستند یا هر دو سنگ هستند ولی یکی بزرگتر و یکی کوچکتر است. در نمط 6 اشارات خود مصنف ثابت کرد و خواجه هم قبول کرد که اگر جسمِ یک شئی بزرگتر باشد نیروی محرّکه او بیشتر است بنابراین میل قویتری ایجاد می کند و اگر جسم یک شی کوچکتر باشد نیروی محرّکه او ضعیف تر است بنابراین میل ضعیف تر ایجاد می کند. آن که میل قویتر ایجاد کرد، حرکتش سریعتر است و آن که میل ضعیف تر ایجاد کرده و حرکتش بطیءتر است.

سقوط این دو سنگ با توجه به اینکه قوه جاذبه را مطرح نکنیم (قدما هم قوه جاذبه را مطرح نمی کردند. نیروی خود سنگ را ملاحظه کنید) مصنف می فرماید وقتی سنگ طبیعت بزرگتری دارد نیروی بیشتری ایجاد می کند و اگر میل بیشتر ایجاد کرد سریعتر حرک می کند.

فرض دوم این است که دو جسم داریم که جنس و ماهیت آنها فرق می کند مثلاً یکی چوب باشد و یکی آهن باشد و اندازه هر دو یکسان است. حال این دو جسم را رها می کنیم آن جسم که آهن است سریعتر حرکت می کند و آن جسم که چوب است بطی تر حرکت می کند چون آهن، میل شدیدتری تولید می کند و در نتیجه حرکتش سریعتر می شود و آن چوب میل ضعیف تری تولید می کند و در نتیجه حرکتش کندتر می شود.

فرض سوم: سرعت و بطو، مربوط به شکلِ شی متحرک است یعنی این متحرک، به شکل مکعب است و آن متحرک، به شکل مخروط است حال مخروط با نوک خودش شروع به حرکت و شکافتن هوا می کند مکعب هم با پهنای خودش (یعنی با یکی از سطوح خودش) شروع به شکافتن هوا می کند، حال می گوییم مخروط ، به اندازۀ نوک خودش باید هوا را بشکافد. مکعب هم باید به اندازه سطح خودش باید هوا را شکافد. شکافتن آن مقدارِ کم، که مخروط انجام می دهد آسانتر است از شکافتن آن مقدارِ زیاد است که سطح مکعب انجام می دهد یعنی مخروط در مقابل مقاومِ بیشتری قرار گرفته لذا سرعت مخروط، بیشتر می شود و سرعت مکعب کمتر می شود.

و این، امروزه هم ثابت شده و مطلب بدیهی به نظر می رسد لذا ماشین هایی که برای مسابقه هستند طوری می سازند که نوک آنها تیز باشد چون می خواهد سریع حرکت کند اما ماشین های معمولی، نوک آنها تیز نیست یا هواپیما که می خواهد در بالا، سریع حرکت کند نوک آن تیز است. اینها به خاطر این است که با مقاومت کمتری روبرو شود. حال اگر ما مکعب را با زاویه اش به حرکت بیندازیم یعنی مکعب را با سطحش حرکت ندهیم یعنی اینطور نباشد که سطح مکعب، به سمت شکافتن هوا برود بلکه نوک زاویه آن مکعب به سمت شکافتن هوا برود که در اینجا باز هم این مکعب سریعتر حرکت می کند حال اگر به اندازه مخروط حرکت نکند ولی نازل منزله مخروط است.

اگر دقت شود سرعت و بطو در اینجا به کمی مقاومتِ مسافت و زیادی مقاومت بر می گردد. اگر مصنف به متحرک بر می گرداند و می گوید این متحرک، بهتر می تواند بشکافد ولی آن متحرک، سخت تر می شکافد. زیرا مصنف می خواهد سرعت و بطو را به متحرک نسبت دهد ولی شما می توانید این را به خود مقاوم که مسافت است بر گردانی و بگویی این مسافت ،در مقابل این شکل ،مقاومت کمتری می کند و همین مسافت در مقابل شکل دیگر مقاومت بیشتری می کند. که این را به شکل برگردانیم. مصنف، به شکل برگرداند، ولی ما می توانیم هم به مقاوم و هم به شکل برگردانیم. اگر به مقاوم بر گرداندیم داخل در بحث بعدی می شود اما اگر به شکل برگراندیم داخل شکل است. مصنف، به شکل بر می گرداند و ظاهراً حق با ایشان است چون این شکل است که مقاومت را از کار می اندازد و الا هوا چه در وقتی که مخروط در آن حرکت می کند و چه در وقتی که مکعب در آن حرکت می کند یکسان است. مقاومت که کم و زیاد نمی شود یعنی هوا، غلیظ و رقیق نمی شود پس این مقاومت کردن و مقاومت نکردن، به شکلِ متحرک وابسته است نه به هوا، بله گاهی می گوییم این شی در آب حرکت میکند که مقاومت بیشتری را می شکند و آن شی در هوا حرکت می کند که مقاومت کمتری را می شکند که اینجا اختلاف به خاطر مسافت است. اما یکبار هر دو در هوا دارند حرکت می کنند و مسافت هیچ دخالتی ندارد یعنی غلیظ و رقیق نیست. اگر غلیظ است برای هر دو غلیظ است و اگر رفیق است برای هر دو رقیق است حال در اینجا اگر سرعت و بطو است مرتبط به مقاومت مسافت نیست بلکه مرتبط به شکل است پس حق با مصنف است که این سرعت و بطو را مستند به شکل میکند و مستند به مسافت نمی کند (و نباید مستند به مسافت کند چون فرض این است که هر دو جسم در یک نوع مسافت دارند حرکت می کنند و اختلاف در مسافت نیست)

پس سه عامل و سه فرض داریم که باعث سرعت و بطو و اختلاف در سرعت و بطو می شود:

    1. اختلاف در اندازه داشته باشند ولو ماهیت یکسان داشته باشند ـ

    2. اختلاف در ماهیت دو جسم باشد.

    3. اختلاف در شکل بود.

توضیح عبارت

(و ایضا فانا نشاهد الاجسام تتحرک بالطبع الی جهات ما و تختلف بعد ذلک فی السرعة و البطو)

اجسام را مشاهده می کنیم که بالطبع به سمت جهاتی حرکت می کنند.

در چند نسخه به جای (بعد) کلمه (مع) آمده که بهتر معنی می شود.

(بعد ذلک) یعنی با اینکه یا بعد از اینکه اختلاف جهات دارند، اختلاف سرعت و بطو هم دارند.

اختلاف در جهت را در دلیل قبلی مطرح کردیم و از طریق همان اختلاف در جهت، به مطلوب رسیدیم دراین دلیل، اختلاف در جهت را مطرح نمی کنیم بلکه دراین دلیل، به اختلاف دوم توجه می کنیم که اختلاف در سرعت و بطو است و از این استفاده می کنیم تا به مطلوب خودمان برسیم.

(فلا یخلو اختلافها فی السرعه و البطء ان یکون اما لامر فی المتحرک منها او لامر فی المسافه)

(ان یکون) یعنی (من ان یکون) که کلمه (من) را در تقدیر می گیریم چون بعد از کلمه (لا یخلو) می آید.

ترجمه: اختلاف اجسام در سرعت و بطو خالی نیست از اینکه یکی از این دو عامل را دارد که عبارتند از اینکه عامل در متحرک وجود دارد که باعث سرعت یا بطو می شود یا عاملی در مسافت وجود دارد که باعث سرعت یا بطو می شود. اگر فرض دوم باشد، آن را در چند خط بعد بیان می کنیم. حال می خواهیم فرض اول را بحث کنیم.

ضمیر در (منها) و (اختلافها) به اجسام بر می گردد.

(اما الامر الذی فی المتحرک فقد یکون لاختلاف قوه میله)

اما امر و عامل سرعت و بطوئی که در متحرک است به دو قسم است قسم اول این است که به خاطر قوت میلِ آن متحرک است و قسم دوم این است که به خاطر اختلاف شکلِ آن متحرک است.

اختلاف در میل را باز به دو قسم تقسیم می کند یا جنس های این متحرکها مختلف است یا اندازه های این متحرکها مختلف است.

(میل یعنی همان اثری که طبیعت در جسم می گذارد و منشا حرکت می شود یعنی طبیعت، میل را ایجاد می کند و میل، مباشرت می کند حرکت را، خود طبیعت مباشر حرکت نیست سپس قاسر، این میل را مغلوب و محکوم می کند و میلی را خودش ایجاد می کند را غالب می کند و این جسم به سمت میلی که قاسر ایجاد کرده حرکت می کند. که همه حرکتها چه قسری چه طبیعی باشد از طریق میل انجام می شود. حال طبیعت و قاسر، کاری که انجام می دهد این است که ایجاد مییل می کند و وقتی میل، ایجاد شد حرکت، با مباشرت میل، ایجاد می شود.

اگر بخواهیم میل را ملموس کنیم اینگونه می گوییم که توپی یا مَشکی را پر از باد کنید در زیر آب ببرید. که فشاری را احساس می کنید. آن جسم (هوا) که در جایگاه نامناسب قرار گرفته (چون جای هوا که در آب نیست) طبیعت آن جسم، میل ایجاد می کند که این جسم را به سمت جایگاه مناسب ببرد و آن میل، همان فشاری است که شما احساس می کنید.

حال می فرماید میلی که ایجاد می شود گاهی بیشتر و گاهی کمتر است، علتِ بیشتری و کمتری آن، یا اختلاف در اندازه جسم است یا اختلاف درماهیت جسم

ترجمه: آن امری که در متحرک است و باعث سرعت و بطو می شود گاهی به خاطر قوت میل این متحرک است.

(فان الازید فی الثقل النازل او الخفه الصاعده لقوته او لزیاده عظمه یسرع و الانقص یبطئ)

آن که در ثقلی که باید به سمت پایین بیاید زیاده دارد یا در خفتی که باید به سمت بالا برود زیاده دارد، سریعتر حرکت می کند.

اما چرا ثقل این، بیشتر است و خفت آن، بیشتر است؟ می فرماید یا به خاطر اختلاف جنس آنها است یا به خاطر اختلاف اندازه آنها است بالاخره این آهن، سنگین تر از پنبه است به خاطر اختلاف جنسی که دارد.

چرا اگر کمتر، سنگین باشد یا بیشتر، سنگین باشد باعث اختلاف در سرعت می شود؟ چون اختلاف در میل دارند یعنی سنگینی و سبکی، کاری انجام نمی دهند بلکه این سنگینی و سبکی باعث اختلاف میل می شود و آن اختلاف میل باعث اختلاف در سرعت و بطو می شود.

    1. (لقوته او لزیاده عظمه )اما چرا ثقل و خفت جسم، اضافه است؟ دو جهت برای آن ذکر می کند. چون میل آن بیشتر است حال یا میل به طرف پایین یامیل به طرف بالا.

    2. یا به خاطر اینکه بزرگتر است.

ترجمه: آن جسمی که زیاد دارد حاله زیاد داشتنش به خاطر زیادی قوت باشد یا به خاطر بزرگی جسم باشد سریعتراست و آن که کم دارد بطی می رود

(و قد یکون لاختلاف شکله)

ضمیر در (یکون) به اختلاف در سرعت وبطو بر می گردد.

ترجمه: گاهی اختلاف در سرعت و بطو به خاطر اختلاف در شکل متحرک است.

(فالشکل مثلا اذا کان مربعا مقطّع المسافه بسطحه لم یکن کمخروط یقطع المسافه براسه)

مثال می زند که مربعی باشد که قطع کنندۀ مسافت است اما با سطحش قطع کننده است نه بازاویه اش، (چون مربع می تواند دو گوننه حرکت کند 1 ـ با سطحش حرکت کند 2 ـ با زاویه اش حرکت کند حال مصنف می فرماید مربعی که مسافت را با سطحش طی کند) مثل مخروطی که مسافت را با نوک خود طی می کند، نیست.

در بعضی نسخه ها (مربعاً و قطع المسافه) است که راحت تر معنی می شود ولی هر دو نسخه خوب است.

(و کذلک المربع اذا قطع المسافه بزاویه)

این عبارت را دو گونه معنی می کنیم.

1 ـ کاف در (کذلک) را به معنای (مثل) می گیریم و (ذلک) را اسم اشاره می گیریم ترجمه: مربع مثل این (یعنی مخروط) است اگر مسافت را با زاویه طی کند.

2 ـ (کذلک) را به معنای خودش قرار می دهیم.

ترجمه: یعنی لم یکن کمخروط یقطع المسافه براسه و کذلک (یعنی ولم یکن کالمربع اذا قطع المسافه بزاویه) معنای عبارت این می شود: این مربع که مسافت را به سطح طی می کند نمی باشد مانند مخروط و نمی باشد مانند مربعی که مسافت را را زاویه طی می کند.

هر دو معنی صحیح است.

(اذ ذلک یحتاج ان یحرک شینا اکثر)

(ذلک) یعنی مربعی که مسافت را با سطحش طی می کند.

(شیئا اکثر) یعنی مقاوم بیشتری را با ید حرکت دهد. یعنی هوای اکثر یا آب اکثری را باید حرکت دهد.

(و هو الذی یلاقیه اولا)

ضمیر (هو) به آن شی بر می گردد که باید این متحرک، آن را حرکت دهد یعنی به آن مقاوم بر می گردد.

ترجمه: آن شیئی که این جسم باید آن را حرکت دهد، چیزی است که این جسم متحرک، با آن چیز، اولاً ملاقات می کند یعنی در ابتدای حرکتش با او برخورد می کند، همان چیزی که در مسافتش است.

(و هذا لا یحتاج الی ذلک)

ضمیر در (هذا) به مخروط بر می گردد یا به مربعی که با زاویه حرکت می کند. (ذلک) اشاره به (ان یحرک شیا اکثر) دارد که به تاویل مصدر می رود یعنی حرکت دادن شی اکثر.

ترجمه: آن مخروط یا مربعی که با زاویه حرکت می کند احتیاج به اینکه چیز بیشتری را حرکت بدهد ندارد.

(فیکون سبب السرعه فی کل حال ،الاقتدار علی شده دفع ما یمانع الشی و یقاومه مقاومه ما علی شده الخرق)

چون ممکن است ما گمان کنیم که سبب سرعت، کمتر مقاومت کردن مسافت است وسبب بطو زیادتر مقاومت کردن مسافت است و اشکال به مصنف کنیم که این مثالی که شما بیان کردی مربوط به فرض بعدی است. فرضی که می گوید سرعت و بطو مستند به مسافت است.

مصنف این اشکال را با این عبارت دفع می کند و می فرماید این، مربوط به مسافت نیست. مسافت در هر دو جسم، یکی فرض شده یعنی فرض شده که هر دو در هوا دارند حرکت می کنند یا هر دو در آب حرکت می کنند پس اختلاف مسافت در جلوی آنها نیست اما یکی، بهتر میتواند این مسافت را بشکافد و دیگری دیرتر می تواند همین مسافت را بشکافد. پس اختلاف، مربوط به شکافتن این دو جسم می شود نه اینکه مربوط به مسافت شود. چون در مسافت، اختلافی ندارند مسافت هر دو، هوا یا آب است. اختلاف در نحوۀ شکافتن است که مخروط و مکعب با زاویه اش بهتر می شکافند اما مکعب با سطحش، دیرتر می شکافد پس این اختلاف در سرعت و بطو مربوط به متحرک می شود.به قول مصنف، آن که قدرتش برای شکافتن یا برای دفع کردن بیشتر است سرعتش بیشتر است آن که قدرتش برای شکافتن یا برای دفع کردن کمتر است سرعتش کمتر است. پس اختلاف در سرعت و بطو به اختلاف در قدرت شکافتن و قدرت دفع کردن برگشت.

(فیکون سبب السرعه) این عبارت را در جایی که اختلاف شکل وجود دارد توضیح دادیم و درست هم بود ولی مصنف به طور مطلق بیان می کند یعنی هم در فرض دوم که اختلاف در شکل بود هم در فرض اول که اختلاف در میل بود در هر دو صورت، اختلاف بر می گردد به قدرت برشکافتن و عجز از شکافتن یعنی آن که قدرت بر شکافتنش بیشتر باشد حال یا به خاطر شکلش یا به خاطر ازدیاد میلش، سریعتر می شود اما آن که قدرت بر شکافتنش کمتر باشد حال یا به خاطر شکلش یا به خاطر کمی میلش بطی تر می رود.

پس هر دو فرضی که کردیم (چه اختلاف در میل چه اختلاف در شکل باشد) هر دو فرض را می توان جمع کرد و به یک اختلاف بر گردانیم و اینطور بگوییم که اختلاف در قدرتِ شکافتنِ مانع دارند.

(فی کل حال) یعنی چه آنجا که اختلاف در سرعت و بطو به خاطر شکل باشد چه آنجایی که اختلاف در سرعت و بطو به خاطر قوت و ضعف میل باشد.

(الاقتدار علی شده دفع مایمانع الشی) سبب سرعت در هر حال، اقتدار آن متحرک است بر کامل دفع کردن مانع.

(مایمانع الشی) مراد از (ما) یعنی ملاء ومراد از (الشی) متحرک است یعنی: آن ملائی که متحرک را منع می کند (حال آن ملا هر چه می خواهد باشد آب باشد یا هوا باشد.)

(و علي شده الخرق) عطف بر (علي شدة الدفع) است يعني آن كه بهتر مي تواند مانع را دفع كند يا بهتر مي تواند مانع را بشكافد سريعتر مي رود.

(فان الادفع و الاخرق اسرع و الاعجز عنهما ابطا)

آن كه بهتر دفع مي كند و بهتر مي شكافد، اسرع است و آن كه از شكافتن و دفع كردن، عاجز تر است كندتر مي رود.

(و هذا لايتقرر في الخلا)

از اینجا مصنف استدلال را بیان می کند.

ابتدا عامل سرعت و بطور را دو چيز بيان كرد:

    1. اختلاف قوت

    2. اختلاف شكل سپس هر دو را به يك چيز (مقاومت) برگرداند چون مي خواست در خلاء مقاومت را بر دارد و وقتي كه استدلال را بيان مي كرد به اينجا رسيد كه مقاومت باعث سرعت و بطو مي شود حال مي فرمايد كه در خلا مقاومت نيست و چيزي بر سر راه آن متحرك نيست پس اين دو جسم هيچكدام نبايد خرقِ مقاومت كند تا بگوييم اين جسم زودتر خرق مي كند پس سريعتر است و آن جسم، ديرتر خرق مي كند پس بطي تر است. اصلاً اين مباحث پيش نمي آيد چون مقاومتي بر سر راه نيست. پس در خلا بايد سرعت و بطو اتفاق نيفتد در حالي كه سرعت و بطو، لازم حركتِ مستقيم است و هر جا حركت مستقيم را داريم بايد سرعت و بطو را داشته باشيم. در حالي كه با اين بياني كه كرديم سرعت و بطو در اينجا معني ندارد و اگر معني نداشت پس حركتِ مستقيم، معني ندارد. پس حركتِ مستقيم را نفي كرد

(هذا) يعني اين بهتر شكافتنِ مقاوم كه منشا سرعت بود يا ديرتر شكافتنِ مقاوم كه منشا بطو بود در خلا اتفاق نمي افتد و خلا اصلا مقاوم نيست.

تا اينجا، استدلال مصنف، تمام شد و نتيجة نهايي را گرفت كه در خلا حركت مستقيم نيست. سپس يك نتيجه بعدي مي گيرد كه اصلا خلا نيست.

(بل لنترك هذا الوجه فانه لاكثير نفع لنا فيما نحاوله منه)

مصنف بيان مي كند كه خوب است اين فرض را ترك كنيم. (البته بحث آن را كه تمام كرد مي گويد خوب است كه اين فرض را ترك كنيم.) يعني به آن توجه زياد نكنيم اما چرا توجه زياد نكنيم؟ دو عامل براي اينكه توجه زياد نكنيم را ذكر مي كند يك عامل، همان است كه استدلالِ بر نفي خلا يا استدلال بر نفي حركت مستقيم در خلا، در شقِ بعدي كامل است و احتياجي به ضميمه كردن اين شق نداريم يعني وقتي وارد شق بعدي شديم آن را يك دليل مستقل مي گيريم لذا خيلي از حكما اين شق را مطرح نكردند و فقط شق دوم را گفتند و آن را دليل مستقل حساب كردند پس احتياجي به ضميمه كردن شق اول به شق دوم نيست لذا خوب است كه آن را ترك كنيم.

عامل ديگر اين است كه ما خلا نداريم تا در خلا آزمايش كنيم و ببينيم كه مخروط سريعتر مي رود يا مكعب سريعتر مي رود. همينطور خلا نداريم تا در خلا آزمايش كنيم و ببينيم كه سنگ بزرگ، سريعتر مي رود و يا سنگ كوچك، سريعتر مي رود همينطور خلا نداريم تا در خلا آزمايش كنيم كه سنگ تندتر مي رود يا چوب تندتر مي رود. اينكه بيان كرديم كه اختلاف سرعت و بطو به خاطر اختلاف در قوت و شكل است چون در ملا تجربه شده بود و در ملا مي دانيم كه صحيح است.

ممكن است كسي ادعا كند كه در خلا سرعت و بطور نداريم و نفي سرعت و بطو كند و بگويد همه اشيا به طور مساوي حركت مي كنند. اين ادعا ممكن است كه بشود و امروزه هم شده و ثابت كردند. چون ممكن است كه اين اشكال پيش آيد پس خوب است كه ما اين صورت را رها كنيم يعني اين صورت كارآرايي هم ندارد.

ترجمه: بايد ترك كنيم اين فرض و اين شق را زيرا آنچه كه ما از اين وجه قصد كرديم فايده اي را به ما نمي دهد. احتمال مي دهيم كه در خلا همين وضع باشد ولي احتمال كه كافي نيست زيرا ما دنبال يقين هستيم. اين فرض به ما فايده مي دهد ولي نفع زياد نمي دهد. نفع زياد، در وقتي است كه مارا قاطع كند ولي ما ظانّ مي شويم و ظانّ شدن، يك نفع است ولي نفع زياد نيست.

تجربه گاليله را مصنف انجام نداده ولي در كلماتش اشاره دارد كه احتمال دارد آنگونه باشد يعني گويد ما استفاده زياد نمي بريم چون يقين پيدا نمي كنيم زيرا در خلا تجربه نكرديم شايد در خلا اين حرفهاي ما صدق نكند. پس مصنف تجربه هاي آيندگان را پيش بيني كرده و احتمال هم داده كه تجربة خلافِ آنچه كه خودش گفته حاصل شود لذا قبلاً دست از استدلالش برداشته

و اما الذي يكون: شق بعدي است كه اختلاف در سرعت و بطو در ناحيه مسافت باشد كه از اينجا يك استدلالي جديد شروع كند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo