< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه128سطر7
 موضوع: دلیل دوم بر نفی خلا در حرکت طبیعی متقسیم
 می خواستیم ثابت کنیم که در خلا حرکت طبیعی مستقیم واقع نمی شود وارد دلیل دوم شدیم و تقسیماتی را بیان کردیم و به اینجا رسیدیم که جهت، امر حسی باشد و قابل اشاره باشد گفتیم در این صورت یا جهت، تجزیه می پذیرد یا نمی پذیرد (یعنی یا تقسیم می شود یا تقسیم نمی شود).
 اگر جهت، تجزیه شود و تقسیم شود. این متحرکِ الی الجهه به بخشی از اقسام جهت نزدیکتر است و به بخشی دورتر است مثلا فرض کنید سنگی که از بالا به سمت پایین می آید به لایة روی زمین می رسد این لایة روی زمین تقسیم می شود و لایه های دیگری در زیر آن قرار می گیرد. این جسم متحرک به لایة اول نزدیکتر است تا به لایه های بعدی. پس متحرک وقتی جهت آن تقسیم شود به بعضی از اقسام جهت از بعض دیگر نزدیکتر است مثل سنگی که حرکت می کند اگر جهتش که زمین است در عمق تقسیم شود و لایه های روی هم به وجود آید این سنگ به لایة اول نزدیکتر است تا به لایه های بعدی. حال که نزدیکتر است ابتدا به لایة اول می رسد چون به آن نزدیکتر است. بعداً اگر بخواهد عبور کند به لایه های بعدی می رسد.
 حال که به لایه اول رسید یکی از دو حالت اتفاق می افتد.
 الف: در همان لایه اول بایستد و توقف کند.
 در این صورت، معلوم می شود که همان لایه اول که بعض الجهه است (جهت وقتی که تقسیم شود آن لایة اول را بعض الجهه می نامیم) معلوم می شود که همان بعض الجهه، جهت است و بقیه، جهت نیستند.
 ب: از لایه اول عبور کند و در لایه های بعدی برود و در آنجا بایستد.
 در این صورت، معلوم می شود که لایه بعدی که در آن ایستاده جهتش است و بقیه، جهت نبوده و مسافت است مثل بقیة مسافتها که طی کرد این لایه را هم باید طی کند. حکم لایه اول مثل بقیه مسافتها است که باید طی شود.
 پس در هر صورت نمی توان جهت را تقسیم کرد. پس این فرض که جهت تقسیم شود باطل است چه حرکت در خلا باشد (که الان بحث می کنیم) چه حرکت در ملا باشد. ولی چون بحث ما در خلا است لذا حرکت را در خلا مطرح کردیم والا جهت، هرگز نباید تقسیم شود چه حرکت در خلا باشد چه در ملا باشد.
 توضیح عبارت:
 (و ان کان یتجزا فالبعض منه یکون اقرب من المتحرک الیه)
 نسخه خطی (فان کان) بود که بهتر است.
 مصنف ابتدا حکم قسم دوم را بیان می کند چون مختصر است ولی حکم قسم اول طولانی است لذا آن را بعداً در سطر 13 بیان می کند.
 ضمیر در (یتجزا) به جهت بر می گردد. ضمیر را به صورت مذکر آورده به اعتبار اینکه تعبیر به (شی) کرده بود.
 ترجمه: و اگر آن جهت تجزیه شود بعضی از جهت اقرب است از متحرک الیه.
 (المتحرک الیه) کلمه (الیه) متعلق به (المتحرک) است و ضمیر آن به جهت بر می گردد و ال در (المتحرک) موصوله است.
 ترجمه: بعضی از این جهت، نزدیکتر است به آن چیزی که به سمت جهت دارد حرکت می کند.
 (یعنی به متحرک نزدیکتر است) وقتی بعضی از قسمتهای جهت، نزدیکتر به متحرک است متحرک، به آن قسمتِ نزدیکتر، زودتر واصل می شود و به قسمتهایی دورتر، دیرتر واصل می شود. حال اگر به قسمت اول رسید که به آن نزدیکتر بود یا متوقف می شود یا نمی شود.
 (فاذا وصل الیه المتحرک فاما ان یکون قد حصل فی الجهه فالبعض هو الجهه المقصوده و الباقی خارج عنه)
 اگر متحرک، به آن بعض که اقرب است رسید یا در جهت، حاصل شده و ایستاده است در این صورت نتیجه می گیریم که همین بعض، جهت مقصوده است و لایه های باقی، جهت نیستند.
 (و امّا ان لا یکون قد حصل فی الجهه بل یحتاج ان یتعداه)
 و یا این متحرک وقتی به لایه اول رسید در جهت، حاصل نشده و توقف هم نمی کند و عبور می کند و می رود تا به لایه های بعدی برسد.
 (بل یحتاج) بلکه احتیاج دارد که از بعضِ اقرب، تعدی و تجاوز کند یعنی به آن بعض اقرب که رسیده جهت را نگرفته و توقف نکرده و لازم است که هنوز حرکت خودش را ادامه بدهد.
 (فان کان یحتاج ان یتعداه فهو سبیل الی الجهه لا بعض الجهه المقصوده)
 اگر احتیاج است که از این لایه عبور کند پس معلوم می شود که خود این لایه، جهت نیست بلکه سبیلِ الی الجهه است یعنی هنوز، مسافت است که متحرک باید آن را طی کند تا به جهت برسد.
 (و حکمه حکم سائر مایلیه)
 حکم این لایه ای که به آن رسیده، حکم سائر چیزهایی است که مجاور این لایه هستند یعنی قسمتهای بالایی که هوا بود مجاور با این لایه هستند و آنها مسافت بودند. این لایة زمین هم هنوز مسافتند پس حکم این لایه مثل حکم قبلی ها است. که قبلی ها مسافت بودند این لایه هم مسافت است و جهت نیست.
 (و ان کان غیر متجّز من حیث یصار الیه)
 تا اینجا حکم این قسم که جهت تجزیه شود را بیان کرد. حال وارد قسم بعدی می شود که این سنگی که در خلا حرکت می کند به سمت جهتی می رود که آن جهت، جسمانی است و تجزیه نمی شود. این را دو قسم می کنیم.
 1 ـ یا تجزیه نمی شود چون اصلا قابل تجزیه نیست مثل نقطه که قابل تجزیه نیست.
 2 ـ یا تجزیه نمی شود چون صورت نوعیة آن نمی گذارد که تجزیه شود مثل جسمی که از سنخ فلک است که صورت نوعیة آن مانع تقسیم است. خود فلک چون جسم است مانع تقسیم نیست زیرا فلک قابل انقسام است اما صورت نوعیه اش نمی گذارد قسمت شود نه اینکه اصلاً قابل انقسام نباشد. بلکه اگر صورت نوعیة دیگر به فلک بدهی قسمت می شود. زیرا به لحاظ جسم بودن قسمت می شود اما به لحاظ صورت نوعیه اش قسمت نمی شود.
 (من حیث یصار الیه) این عبارت را در خط 8 همین صفحه آورده بود ولی (بالقطع للبعد) را هم اضافه کرده بود اما در اینجا نیاورد.
 ترجمه: این جهت ترجمه نمی شود از آن حیثی که متحرک، انتقالش به جهت حاصل می شود. (یعنی از آن حیث که انتقالِ متحرک به جهت است جهت، از آن حیث تقسیم نمی شود ولو از حیث های دیگر تقسیم می شود).
 (فلا یخلو اما ان یکون فقدانه التجزی لا لانه فی نفسه لا یحتمل فرض القسمه)
 اگر اینچنین باشد دو حالت پیدا می کند.
 اینکه تجزی پیدا نمی کند نه به خاطر این است که فی نفسه فرض قسمت را قبول نمی کند مثل نقطه که فی نفسه، فرض قسمت را قبول نمی کند حتی قسمتِ فرضی هم در نقطه نداریم (یعنی نه قبول قسمت خارجی می کند نه قبول فرض قسمت را می کند. یا خط، به لحاظ عمق و سطحش فرض قسمت را قبول نمی کند اما به لحاظ طولش قسمت را قبول می کند. یا سطح، به لحاظ عمقش فرض قسمت را قبول نمی کند اما به لحاظ طول و عرض قسمت را قبول می کند) مصنف می فرماید اگر قسمت را قبول نمی کند نه به این جهت است بلکه به خاطر صورت نوعیه اش است که نمی گذارد قبول کند.
 ترجمه: اینکه تجزی را از دست داده و قابل تجزی نیست یا به این صورت است که نه به خاطر این است که فی نفسه قبول فرض قسمت نکند بلکه به خاطر صورت نوعیه اش قبول تجزی نکرده .حالت دوم را در خط بعدی با عبارت (او یکون لا یتجزا) بیان می کند یعنی یا اصلا قبول تجزی نمی کند.
 (بل لانه لیس فی طباعه الانکسار کما یقولونه فی الفلک)
 انکسار یعنی شکستن یعنی نمی توانی آن را بشکنی که تجزیه شود. فلک هم همینطور است که قابل خرق و شکستن نیست لذا نمی توان آن را قسمت کرد. چنانچه در فلک می گویند.
 حال اگر در خلا، جهتی بود که مثل فلک است و حکم فلک را داشت و صورت فلکیه در آن بود قابل انکسار نیست اما به خاطر صورتش قابل انکسار نیست نه اینکه اصلا قابل انکسار نباشد.
 (او یکون لا یتجزا اصلا)
 یا اینکه این جهت اصلاً تجزیه نمی شود نه به خاطر صورتش بلکه به خاطر اینکه اصلا قابل قسمت نیست مثلا نقطه است یا خط است که در عرض و عمق تقسیم نمی شود یا سطح است که فقط در عمقش تقسیم نمی شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo