< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 121 سطر 4
 موضوع :ادامه دلیل دوم بر اینکه بُعد مکان نیست.
 بیان کردیم که اگر تداخل دو جسم محال است باید دید که این تداخل به کل جسم منسوب است یا به جزء جسم منسوب است و اگر به جزء جسم منسوب است به کدام جزء منسوب است یعنی عامل تداخل ، کل جسم است یا جزئی از جسم است و اگر جزء جسم است کدام جزء است .
 هر دو گروه ( هم کسانی که قائلند مکان ، بعد است و هم کسانی که منکر آن هستند ) معتقدند که تداخل محال است .
 حال بحث این است که استحاله تداخل از ناحیه چیست ؟ و چه چیز در جسم امتناع میکند ؟ آیا تمام آن ( جسم ) ،اِمتناع میکند یا جزئی از اجزاء جسم ، اِمتناع می کند.و اگر جزئی از اجزاء امتناع می کند کدام جزء است ؟
 بیان کردیم که صورت نوعیه و کیفیت ، امتناع از تداخل ندارد حال رسیدیم به هیولی که امتناع از تداخل ندارد و ثابت می کنیم که امتناع از تداخل ندارد و در پایان ، بُعد باقی می ماند و معلوم می شود که بُعد ، امتناع از تداخل دارد پس باید در جایی که جسمی در مکان وارد می شود دو بُعد قائل شویم و الا بُعدِ متمکن ، امتناع از تداخل در بُعد مکان می کند چون بنا است که بُعد ها امتناع کنند و ثابت می کنیم که بُعد ها امتناع دارند .
 می بینیم جسم در مکان داخل شده اگر هر دو دارای بُعد باشد تداخل بُعدین شده پس باید یکی از بُعدها را منکر شویم تا تداخل بُعدین نشود چون می بینیم که دخول جسم در مکان جائز است در حالی که دخول بُعد در بُعد جائز نیست . می فهمیم در وقتی که دخول جسم در مکان شده ، دخول بُعد در بُعد انجام نگرفته و نتیجه می گیریم که مکان بُعد نیست .
 کل مطلب ، بیان شد . حال این بخش را توضیح می دهیم که هیولی ، امتناع از تداخل ندارد :
 می فرماید که امتناع از تداخل داشتن را به این صورت بیان می کنیم که هیولی ، تداخل ندارد یا تداخل نمی کند آیا این سلبی که می کنیم و می گوییم (( هیولی تداخل نمی کند )) به نحو سلب تحصیلی است یا سلب عدولی است یعنی مطلق سلب است یا سلب امری است که قابل است که اتفاق بیفتد ولی آن را سلب می کنیم .به عبارت دیگر ، آیا هیولی قابلیت تداخل را دارد و ما تداخل را از آن سلب می کنیم یا مطلقا ، تداخل را سلب می کنیم و کاری به قابلیت آن نداریم . حال همین دو حالت در ما نحن فیه تصور می شود .
 امتناع هیولی از تداخل یا به عبارت دیگر ، تداخل نداشتن هیولی را ،هم علی سبیل السلب بیان می کند هم علی سبیل الخاص بیان می کند .
 برای سلب مطلق ، دو مثال می زند و مطلب مربوط به هیولی را با همین دو مثال بیان می کند.
 مثال اول : ما می گوییم صوت دیده نمی شود ، یعنی معنای رویت را از صوت سلب می کنیم با اینکه صوت ، قابلیت رویت را ندارد ولی با وجود این ، سلب می کنیم پس سلب ، سلب مطلق است یعنی سلب یک شئ که قابل نیست یعنی رویت را از صوت سلب می کنیم نه اینکه برای صوت چیزی که ممکن است را سلب کنیم بلکه چیزی را که برای صوت قابل نیست را سلب می کنیم .
 مثال دوم : ما دخول در حرکت را از نفس سلب می کنیم و می گوییم نفس ، داخل در حرکت نمی شود . دخول در حرکت ، شان نفس نیست ولی سلب می شود این سلب ، سلب مطلق است یعنی چنین نیست که ما یکی از شئوون نفس را از نفس نفی کنیم به این صورت که این شان ، برای نفس ، قابلیت دارد و الان دارد سلب می شود . بلکه چیزی را که شان نفس نیست از نفس ، سلب می کنیم .
 حالا در ما نحن فیه می گوییم تداخل از هیولی سلب می شود یا امتناع تداخل به هیولی نسبت داده می شودوفرق ندارد ،چه بگویی امتناع تداخل، بر هیولی حمل می شود چه بگویی تداخل از هیولی سلب می شود.در هر دو صورت، چیزی را سلب می کنیم که هیولی شانیت ان را ندارد این سلب، سلب مطلق و تحصیلی است.اما یکبار ما از هیولی می خواهیم تداخل را سلب کنیم ولی سلب خاص می کنیم واین تداخل که به معنای خاص مطرح می شود را از هیولی سلب کنیم .ابتدا برای تداخل ،معنای خاصی می کنیم سپس ان معنای خاص را از هیولی سلب می کنیم.
 تداخل را اینگونه معنی می کنیم:دو جسم چنان باشند که اگر به جزئی (یا بخشی)از جسمی اشاره کردی این اشاره عینا ،به جزءمشابه از جسم دیگر باشد.یعنی دو جسم چنان باشند که اگر به بخش سمت راستِ یکی از این دو جسم اشاره کردیم این اشاره ، اشاره به بخش سمت راست جسم دیگر هم باشد.این تداخل است به عبارت دیگردو جسم چنان در یکدیگر تداخل کنند که به هر جزئی از جسمی اشاره کردیم واین اشاره ،اشاره به جسمی از جزء دیگر باشد که برای اشاره به جزء جسم دیگر ، اشاره جدید نخواهد و همان اشاره قبلی کفایت می کند.
 حال این تداخل را می خواهیم از هیولی سلب کنیم یعنی دو هیولی داریم که آن ها ،چنان متمییز باشند که اگر به یکی اشاره کردیم کافی برای اشاره به دیگری نباشد و برای اشاره به دیگری باید جداگانه اشاره کرد.
 پس روشن شد که در فرض دوم ،تداخل را به معنایی می گوییم و همان تداخل خاص را سلب می کنیم اما در احتمال اول ، تداخل را سلب کردیم بدون این که معنای خاصی برای تداخل بیاوریم و گفتیم هیولی به طور مطلق تداخل ندارد و نظر هم نکردیم که چه نوع تداخلی را نفی می کنیم و آیا هیولی شانیت این تداخل را دارد یا ندارد .
 این دو احتمال ، در وقتی که سلب تداخل از هیولی می شود وجود دارد.حال باید دو احتمال را بحث کنیم و ثابت کنیم که در احتمال اول که تداخل را می توان از هیولی سلب کرد ود ر احتمال دوم هم باید ثابت کردکه تداخل را از هیولی می توان سلب کرد .ولی مصنف بعدا مطرح می کند که احتمال اول را اصلا مطرح نمی کنیم چون واضح و مسلم است .فقط احتمال دوم باقی میماند و ان را بحث می کنیم و می گوییم تداخل ندارد ، اما چرا تداخل ندارد ؟باید بیان کنیم که تداخل در مورد آن تصور می شود.بعدابگوییم تداخل ندارد. حال که میخواهیم بیان کنیم تداخل در مورد این تصور می شود پای بُعد به میان میاد.پس نتیجه میگیریم که عامل تداخل،همان بُعد است که توضیح این ها می آید.
 در فرض دوم که تداخل در معنای خاص گرفته شد و سلب شد ما طوری وارد مطلب شدیم که دو جسم متداخل را تجزیه کردیم و گفتیم جزئی از این جسم را مورد اشاره قرار می دهیم و این اشاره ،اشاره به جزء آن جسم دیگر هم می شود پس در این معنای خاصی که برای تداخل کردیم تجزیه مدخول فیه و داخل لحاظ شد. بنابراین اگر بخواهیم این تداخل را در مورد هیولی تصور کنیم و سپس سلب کنیم باید هیولی را تجزیه کنیم و بدون تجزیه نمی توان این معنای خاص تداخل را در موردهیولی به کار ببریم و سلب کنیم .و تجزیه هیولی متوقف بر این است که هیولی را صاحب بُعد بدانیم و بدون اینکه بُعدی پیدا کند تجزیه ان ممکن نیست .پس وقتی می خواهیم تداخل را در موردهیولی تصور کنیم و سلب کنیم باید هیولی را تجزیه کنیم یعنی صاحب بُعد کنیم در این صورت هیولی ، همراه بُعد می شود و تداخل و عدم تداخل مربوط به بُعد قرار می گیرد .(تداخل در همه جا به معنای تداخل است . در جایی که سلب میکنیم ،فقط ثابت می کنیم که تداخل نیست اما آیا می توانسته تداخل باشد ولی نیست؟ یا اصلا تداخل نمی تواند باشد؟
 جواب میدهیم: در جایی که سلب خاص می کنیم باز هم بیان می کنیم که تداخل نیست اما می توانسته باشد ولی نیست .حال سوال این است که چه وقتی تداخل می توانسته باشد ولی نیست ؟ آن وقتی که بُعد می گیرد اگر بُعد نگرفته باشد اصلا تداخل در مورد آن مطرح نمی شود که بخواهد بَعدا سلب شود بلکه بدون شرط سلب می شود چون تداخل در مورد آن اصلا تصور نمی شود ، پس می توان سلب کرد.
 در بحث منطق خواندید که فرق بین سلب تحصیلی و عدولی چیست؟این جا هم تقریبا اشاره به همان دارد .
 ( ما نمی گوییم اجزاء جسم در خارج موجودند.بلکه می گوییم موجود نیستند ولی می بینیم تداخل در جسم اتفاق نمی افتد حال سوال می کنیم که این به خاطر چه چیز است ؟ چرا اتفاق نمیافتد.آیا بُعدِ آن ،یعنی صورت جسمیه آن نمی گذارد یا صورت نوعیه یا هیولی یا کیفیت آن نمی گذارد که تداخل انجام شود . این مجموعه اجزای جسم ، یک محمولی دارد به نام عدم تداخل ،این محمول آیا برای مجموع است یا برای جزء است ؟اگر برای مجموع است باید ثابت کنی که تمام اجزاء دخالت دارد تا بتوانی بگویی برای مجموع است. اگر می بینید که همه اجزا دخالت ندارند باید بدانی که یک جزء در این مساله ، دخالت دارد و آن جزء نمی گذارد که تداخل حاصل شود.
 ماده، صورت جسمیه و صورت نوعیه و کیفیات (البته کیفیات ، جزءنیست ولی اگر جزء حساب کنی )همه این ها اجزای خارجی اند . نمی گوییم جزء شدن با تحلیل درست می شود بلکه جدا شدن با تحلیل درست میشود .هر مرکبی همینطور است که اگر اجزای آن را از هم جدا کنی یعنی تحلیل کردی حال گاهی تحلیل ذهنی است و گاهی تحلیل خارجی است.جسم ،واقعا در خارج مرکب است و اجزاء دارد ولو اجزای آن را نمی توان جدا کرد . ماده و صورت جسمیه دو جزء خارجی اند نه دو جزء تحلیلی.کیفیت را هم تسامحا می توان جزء گفت گر چه جزء نیست.که مجموعا 4 جز می شود حال علت این که این جسم با آن جسم تداخل نمی کند کدام یک از این اجزاء است .یا خود مجموعه است یا یکی از این اجزاء است؟ اگر بگویی مجموعه است پس باید تمام این اجزاء امتناع کنند تا بتوانی بگویی مجموعه ، امتناع میکند .
 ما قبول میکنیم که جسم ،مرکب است و نمی توانیم اجزا را برداریم اما الان در ذهن خودمان آن را ندیده می گیریم حال می بینیم که آیا محمول را می توان حمل کرد یا نه ؟ حال یک جزء را ندیده میگیریم و میبینیم که محمول ، هنوز حمل می شود پس معلوم می شود که این محمول برای این جزء نیست . الان امتناع تداخل را برای این جسم داریم حمل می کنیم حال کیفیت را برمیداریم می بینیم امتناع تداخل حمل می شود می فهمیم که امتناع تداخل برای کیفیت نبوه است.ما وقتی می خواهیم موضوعی را بریک مرکبی یا جزئی حمل کنیم ، بقیه اجزاء را که بیرون نمی کنیم تا اشکال شود که این کار را نمی توان در خارج انجام دادو هیولی یاصورت را جداگانه لحاظ کرد . بلکه بقیه اجزاء را ندیده می گیریم باز می بینیم این محمول دارد حمل میشود پس معلوم می شود آن جزءی که ندیده گرفتیم دخالتی در این محمول ندارد.وقتی می گوییم کیفیت را ندیده می گیریم شما اشکال میکنی که کیفیت را جدا کردید و کیفیت دیگر جای آن می آید جواب می دهیم که نمی خواهیم کیفیت را در خارج جدا کنیم .مثل:
 حیوان را با ناطق همراه دارید و نمی توانید آن را جدا کنید ولی می توانید این حیوان را ندیده بگیرید باز می بینید که کاتب دارد حمل می شود پس می فهمیم که کاتب به حیوانیت کار ندارد بلکه به ناطقیت کار دارد.در ما نحن فیه هم نمی خواهیم کیفیت را از جسم بگیریم بلکه کیفیت را ندیده می گیریم و می بینیم که محمول دارد حمل می شود می فهمیم که این محمول ، محمولِ کیفیت نبوده است . صورت نوعیه را ندیده می گیریم میبینیم ، که محمول بازحمل می شود پس معلوم میشود که این محمول ، محمولِ صورت نوعیه هم نبوده است . اما بُعد را ندیده می گیریم می بینیم این محمول حمل نمی شود معلوم می شود که همه مشکلات به خاطر بُعد است و این محمول که عبارت از امتناع تداخل است از ناحیه بُعد است و این بُعد نمی گذارد تداخل انجام شود.
 توضیح عبارت
 ابتدا توضیحی پیرامون عبارت سطر 3 می دهیم
 (فان الصورة و الکیفیات ایها فر ضت لو لم تکن و فرض الجسم موجودا کان التداخل ممتنعا ایضا)
 (لو لم تمکن ) را مربوط به (فرض) کردیم و گفتیم هر کدام را فرض کنیم که لو لم تکن باشدکه معنای خوبی نبود و اگر نوشته شده باید خط زده شود .
 (الصورة و الکیفیات) اسم(ان)است و(لولم تکن)خبر است و(ایها فرضت)جمله معترضه است.
 ترجمه: صورت وکیفیات ، هر کدام را که فرض کنی این صورت و کیفیات اگر نباشد و جسم موجود باشد باز هم می بینی تداخل ممتنع است.پس معلوم می شود امتناع تداخل برای صورت نوعیه و برای تداخل نبوده است زیرا ما فرض می کنیم هر یک از این دو را که نباشند .باز میبینیم محمول که امتناع تداخل است حمل می شود معلوم می شود که این محمول ،برای صورت و کیفیت نبوده است
 یعنی (لو لم تکن )را مربوط به (فرضت )نکنید چنان چه در جلسه قبل کردیم بلکه خبر برای (انّ) است.
 ترجمه: صورت و کیفیت هر کدام که فرض شدند اگر این صورت و کیفیت ، وجود نداشتند و جسم موجود بود باز هم تداخل ممتنع است .
 (و لَیس الهیولی هی التَی تَمتنع عن مداخله هیولی اَخری بالَعدد)
 وقتی می گوییم جسم تداخل نمی کند این(تداخل نمیکند )برای هیولای جسم هم نیست .
 ( بالعدد) قید برای اخری است یعنی این چنین نیست که هیولی امتناع کند از مداخله هیولی دیگر که شخص دیگر هیولی است .
 چرا قید بالعدد را می آورد؟ هیولی ، واحد مبهم است و دو هیولی نداریم که فرض کنیم که یکی در دیگری تداخل می کند یا تداخل نمی کند بلکه در جهانِ عنصر ، یک هیولی بیشتر نیست .معنی ندارد که بحث تداخل مطرح شود .هیولی باید شخصی شود و در جای خودش گفته شده که با بُعد (یعنی صورت جسمیه )و صورت نوعیه ، مجموعا هیولی را شخصی می کنند . بعد از این که صورت نوعیه خاص به آ ن دادیم هیولی ، شخصیه می شود .البته فقط صورت نوعیه نیست بلکه عوارض شخصیه هم باید بیایند که یک شخص هیولی در این جسم حاصل می شودو شخص هیولی دیگر در جسم دیگر حاصل می شود.مثلا این آب و آن آب که دو هیولی شخصی برای این ها است ولو اگر صورت نوعیه و صورت جسمیه و کیفیت و امثال ذلک را برداری هر دو یک هیولی دارند ولی وقتی که این آب از آن آب جدا می شود (الان به صورت نوعیه جدانشده بلکه به صورت شخصیه جدا شده .گاهی هم ممکن است به صورت نوعیه جدا کنی علی ایّ حال اگر دو جسم داریم حال این دو جسم آب باشند که صورت نوعیه آن ها جدا نیست یایکی آب باشد و یکی سنگ باشد که صورت نوعیه آن ها فرق دارد. در هر صورت در این جسم یک هیولای شخصیه درست می شودودر آن جسم هیولای شخصی دیگر درست می شود.)حال می گوییم این دو تا با هم تداخل می کنند .
 علت اینکه قید بالعدد را آورده چون بحث در هیولایی است که دو تا شخص شده باشد.ما ایندو را داریم بحث می کنیم که تداخل شده یا نشده است .و الا هیولایی که شخص نشده یکی بیشتر نیست و تداخل در مورد آن اصلا امکان ندارد تا بگوییم ایا تداخل می شود یا نمی شود .این که قید بالعدد می آورد به خاطر این است که جایی را مطرح کند که جای بحث تداخل در ان نباشد .
 ترجمه:این طور نیست که هیولای شخصیه ای امتناع کند از دخول هیولای شخصیه ای دیگر، این مدعا است که امتناع تداخل مربوط به هیولی نیست.
 (و ذلک انا اذا قلنا ان الهیولی تمتنع عن مداخلةهیولی اخری)
 از اینجا می خواهد استدلال را شروع کند ولی قبل از این که استدلال را شروع کنددو فرض را مطرح می کند که در این جمله ای که مدعای ما بود تداخل را از هیولی سلب می کنیم یا امتناع تداخل را به هیولی نسبت می دهیم .این سلب تداخل از هیولی به دو صورت است . دو گونه سلب را مطرح می کند و سپس وارد استدلال می شود.پس مدعا این است که هیولی تداخل نمیکند که در دو جا می توان بحث را مطرح کرد و اثبات کرد 1. در جایی که سلب تداخل از هیولی سلب مطلق باشد 2. سلب خاص باشد .هر دو را باید بحث کنیم و استدلال کنیم اما سلب مطلق را می گوید که احتیاج به استدلال ندارد و در سلب خاص وارد استدلال می شود .
 این (وذلک )استدلال نیست بلکه تقسیم بحث به دو قسم است .
 ترجمه:وقتی می گوییم این هیولی امتناع دارد از این که هیولای دیگر مداخله کند.
 امتناع دارد یعنی مداخله نمی کند.(مداخله نمی کند )به صورت سلب است.
 (اماان یکون علی سبیل السلب کقولنا ان الصوت لا یری)
 یا این ، به صورت سلب است و قسم دوم را در خط بعدی با عبارت (و اما ان یکون) بیان می کند .یعنی یا سلب تحصیلی است یا سلب عدولی است به تعبیر بهتر یا می گوییم تداخل نمی کند یا میگوییم امتناع از تداخل می کند .این که می گوییم تداخل نمی کند ، سلب است . امتناع از تداخل می کند ، ظاهر آن ایجاب است ولی این هم به سلب بر میگردد ولی سلب عدولی نه سلب تحصیلی.
 حال مثال می زند برای جایی که محمول را از موضوع سلب می کنیم بدون اینکه شرط کنیم محمول برای موضوع ، قابل است یا قابل نیست بلکه محمول را سلب می کنیم ولو موضوع، قابل این محمول نیست.
 در این مثال ، معنایی را که عبارت از رویت است از صوت، سلب می کنیم چون صوت ، شان رویت را ندارد.
 (بل کما نقول ان النفس لا تداخل الحرکه)
 داخل شدن در حرکت را از نفس سلب می کنیم و می گوییم نفس، داخل در حرکت نمی شود یعنی متحرک نمی شود و حکم حرکت را پیدا نمی کند. در اینجا ملاحظه می شود که نفس اصلا قابلیت دخول در حرکت را ندارد این امر غیر قابل را از آن داریم سلب می کنیم .
 (اذ لیس من شان کل واحد منهما ان یکون مع الاخر بحیث یتوهم علیه المداخله)
 (اذ لیس )تعلیل برای مثال دوم است یعنی تعلیل برای (کما نقول ان النفس لا تداخل الحرکه) است .تعلیل برای مثال اول نیست .چون به دنبال آن فرموده (بحیث یتوهم علیه المداخله )که این جمله مر بوط به مثال دوم است چون مداخله که در مثال اول یعنی صوت و رویت ،ادعا نشد. اگر عبارت (بحیث یتوهم علیه مداخله ) نبود جمله (اذ لیس )را به هر دو مثال مربوط می کردیم و می گفتیم شان هیچ یک از این دو یعنی صوت و رویت ،این نیست که با دیگری باشد و شان هیچ یک از این دو یعنی نفس و حرکت ، این نیست که با دیگری باشد.یعنی (اذ لیس )را به طور مطلق معنی می کردیم .
 ترجمه:منهما:یعنی نفس و حرکت با هم نیستند تا توهم شود بر هر یک از این دو ، مداخله .ضمیر در (علیه )را به (کل واحد )برمی گردانیم که در اینجا مراد نفس است . یعنی کل واحد ، با هم نیستند که توهم مداخله آنها شود . پس میتوان مداخله را سلب کرد زیرا شان اینها این نیست که با هم باشند چه رسد به این که مداخله کنند با این که شان مداخله ندارند مداخله را از آنها سلب میکنیم .این سلب مطلق است نه سلب خاص.
 (و اما ان لا یکون علی هذا المعنی بل علی المعنی الذی یقابل المداخله مقابله خاصیه)
 ضمیر لا یکون به امتناع مداخله برمی گردد یعنی این امتناع مداخله بر معنای سلب نیست .بلکه منظور از عدم تداخل ، معنایی است که مقابل تداخل است آن هم به نوعی از مقابله خاص است .یعنی هر چه را در تداخل گفتیم همان را در عدم تداخل، برمی داریم .در تداخل می گوییم ،اشاره می شود به این جزءِ از این جسم ، که این اشاره ،اشاره است به جزئ جسم دیگر، که دو جسم را تجزیه می کند و جزئی از این جسم را با جزئی از آن جسم ملاحظه می کنیم و میگوییم به هر دو به یک اشاره ، اشاره کرده است و در این صورت تداخل است و مقابل این سلب، این طور میشود که باز هم باید تجزیه کنی و بگویی به دو اشاره ،اشاره ،میکنیم .
 نکته مهمی در این جا است که تفاوت این دو صورت را می گوید:
 یک وقت می گوییم هیولا در هیولای دیگر تداخل نمی کندو کاری نداریم به این که هیولا را تجزیه کنیم یا نکنیم ، کاری نداریم که تداخل چگونه است و شان تداخل وجود دارد یا ندارد .فقط تداخل را از هیولی سلب می کنیم اما یکبار تداخل را معنی می کنیم و آن معنای خاص را سلب می کنیم و می گوییم تداخل به این معناست که دو شیءِ متداخل ،تجزیه شوند و اجزا پیدا کنند و در این صورت،اشاره ما به جزئی از این شیءبا اشاره به جزئی از شیء دیگر ،یکی باشد که این ،تداخل است .حال نفی تداخل این است که این دو شیء را تجزیه کنیم ولی اشاره به این جزء از این جسم با اشاره به جزء از جسم دیگر فرق کند.این، مقابل تداخل است . در این جا نمی گوییم تداخل را سلب کرد بلکه می گوییم مقابل تداخل را برای هیولی اثبات کردیم یا اینکه آن تداخلی را که گفتیم برایش، ثابت نکردیم.
 ترجمه عبارت:یا اینکه این امتناع مداخله به این معنی نیست که ما فقط سلب تداخل از هیولی می کنیم بلکه تداخل خاصی را می خواهیم سلب کنیم .یعنی عدم تداخلی را برای هیولی بیان می کنیم که مقابل مداخله باشد و مقابله خاصه باشد.در این صورت باید ببینیم که خود تداخل چه معنی دارد تا بفهمیم که مقابل، چه چیز است.
 (فانه کما ان معنی المداخله هو ان یکون ای شی اخذت من احد الامرین تجد معه فی الوضع شیئا من الاخر )
 شروع به بیان معنای مقابله است .(کما ان معنی )نیاز به عِدل دارد که در خط بعدی با عبارت( فالذی یقابله) آورده است یعنی همانطور که معنای مداخله اینچنین است معنای مقابلِ مداخله اینگونه است.
 ترجمه:همانطور که معنای مداخله این است که این دو امری که با یکدیگر تداخل می کنند هر شیء و جزئی را که از این دو امر بگیری می یابی با این جزء،در وضع شیء دیگر را . یعنی وقتی داری اشاره به جزء این جسم می کنی جزء از جسم دیگر را هم در این اشاره میابی .که می بینی این اشاره ،در واقع هم اشاره به این جزء میشود هم اشاره به آن جزء میشود یعنی دو جزء از دو جسم که اگر اشاره به یکی می کنی می بینی اشاره به دیگری هم شده است.
 (اذ لا ینفرد احدهماعن الاخر بوضع)
 زیرا هیچ یک از دیگری در اشاره از هم جدا نمی شوند. یعنی اینطوری قرار گرفتند که اگر به این جزء از جسم اشاره می کنی به آن جزء از آن جسم هم اشاره می شود.
 (فالذی یقابله هو ان یکون ذات هذا متمیزا فی الوضع عن ذات ذلک)
 آنچه که مقابل این معنی مداخله است این است که ذاتِ یکی از این دو مداخله ، متمیز باشد در وضع از ذات مداخله دیگر.به طوری که به این جسم اشاره کردی ، کافی نیست که اشاره به جسم دیگر باشد بلکه برای اشاره به جسم دیگر ،اشاره دیگر لازم داری و با دو اشاره، به این دو تا اشاره می کنی .
 (فتوجد اجزاوه مباینه لاجزاء ذلک )
 اگر ذات این جسم با ذات آن جسم جدا است اجزاء این جسم هم با اجزاء آن جسم هم جدا است بنابراین اگر بخواهی به این جزء اشاره کنی اشاره به این جزء،در اشاره به جزء دیگر ،کافی نیست.بلکه جزء دیگر احتیاج به اشاره دیگر دارد. توجه شود که در معنای دوم که مقابل است تجزیه کردیم و بعد از تجزیه گفتیم که تداخل نیست.اما در معنای اول ، کاری به تجزیه نداشتیم بلکه گفتیم این دو تا هیولی با هم تداخل نمی کنند نه اینکه تجزیه می شوند.پس در معنای اول احتیاج به تجزیه نداریم لذا میگوییم هیولی تداخل ندارد . اما معنای دوم می گوید اگر هیولی را تجزیه کردی به همان معنایی که گفتی تداخل حاصل نیست.حال هیولی باید تجزیه شود و اگر بخواهد تجزیه شود باید بُعد پیدا کند و پای بُعد به میان می آید و عدم تداخل را به گردن بُعد می اندازیم که بحث این بعداً می آید.
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo