< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

ردّ مذاهب كه درباب مكان بيان شد :

بحث در ردّ مذاهب داشتيم كه در باب مكان بيان شد، يكي از مذاهب اين بود كه مكان بُعد است حال يا بُعد كه مي تواند خالي باشد وخلاء محال نيست و يا اين بُعد نمي تواند خالي باشد چرا كه خلاء ممكن نيست، درباره اي خلاء در فصل آينده بحث مي كنيم در اين فصل قول آنهاي را باطل مي كنيم كه مكان را بُعد مي داند وقائل اند كه خلاء محال است.

دليل اوّل بر بطلان بُعد بودن مكان : بُعدي را كه شما مكان قرار مي دهيد يا با بُعد متمكن موجود است ويا موجود نيست، واگر موجود است يا متحد است با بعد متمكن ويا مغاير است با بُعد متمكن.

اگر بُعد كه مكان است با بُعد متمكن موجود نباشد بُعد مكان نيست چرا كه بُعد متمكن در مكان است واگر بُعد كه مكان است موجود نيست پس مكان بُعد نيست.اگر بُعد كه مكان قرارش داديد موجود است يا مغاير با بُعد متمكن است ويا متحد با بُعد متمكن است، اگر مغاير باشد بايد بتوانيم آنرا قسمت كنيم، در حاليكه ما يك قسمت بشتر نداريم وآن قسمت مسلماً مال بُعد متمكن است. پس بُعد مكاني مغاير با بُعد متمكن نداريم، امّا چنانچه بُعد مكاني با بُعد كه متمكن است متحد باشد در اين صورت بازهم بُعد مكاني را نداريم وآن بُعدي را كه داريم بُعد متمكن است؛ چون واضح است كه جسم داراي بُعد است.

توضيح مطلب : آنچه را كه در ظرف داريم ومشهود مي باشد بُعد جسم است از طرفي بُعد مكاني را هيچ گاه نمي توانيم نشان دهيم؛ چرا كه اگر جسم را در بياوريم جسم ديگر بلافاصله جاي آنرا مي گيرد؛ چون طبق فرض خلاء را قبول نداريم. پس هيچ گاه بُعد مفرد نداريم كه بگوييم بُعد مفرد مكان است. بله مي شود توهم نماييم كه بُعد مفرد ومكاني داريم، به اين صورت كه « اگر حاوي را خالي نماييم واطراف آن بهم نچسپد ومنطبق نشود در اين صورت بُعد مفرد موجود خواهد بود » توجه داريم كه اين قضيه صادق است چرا كه صدق قضيه اي شرطيه به صدق رابطه وتلازم آن است، امّا مقدم اين قضيه در خارج وجود ندارد چرا كه اگر ظرف خالي شود اطراف آن بخاطر فشارهوا بر هم منطبق مي شود. پس اين قضيه هرچند صادق است ولي در خارج مصداق ندارد. مثل اين است كه بگوييم اگر عدد پنج بر متساويين تقسيم شود يك عدد بر فرد اضافه دارد يعني زوج است. اين قضيه هر چند صادق است ولي مصداق ندارد.

دليل دوّم كه بُعد مكاني نداريم يا بُعد مكان نست :

اگر امر واحدي داشته باشيم وواحد ديگر را كنار آن بگذاريم مجموع خواهيم داشت كه اين مجموع بزرگ تر از اولي است در عدد يا در مقدار؛ مثلاً چنانچه يك را داشته باشيم ويك ديگر را كنارش بگذاريم مي شود دو، كه از يك بزرگ تر است بعبارت ديگر اكثر است ويا اگر مقداري داشته باشيم وبر آن مقداري اضافه نماييم در اين صورت مجموع اعظم از مقدار اوّلي است، چرا كه هركل بزرگ تر از جزء است.درمانحن فيه اگر ظرف خالي را داشته باشيم بُعد داريم طبق قول به بُعد حال اگر جسمي را در آن بگذاريم بايد بُعد متمكن به بُعد مكاني اضافه شود ومجموع البُعدين اضافه باشد بر يك بُعد درحاليكه چنين نيست. پس بُعد كه مكان باشد نداريم.به بيان ديگر اگر بُعد محوي در بُعد حاوي داخل شود يا بُعد حاوي معدوم مي شود ويا بُعد حاوي موجود است، اگر بُعد حاوي معدوم شود لازم مي آيد كه موجود داخل در معدوم شود كه باطل است، امّا اگر بُعد حاوي موجود باشد بايد مجموع بُعدين بشتر باشد از بُعد واحد درحاليكه چنين نيست. پس بُعد حاوي نداريم.

متن : و أما إن كان هو ( بُعد مكاني ) هو ( بُعد متمكن )، فليس هناك ( درظرف كه جسم گذاشته شده ) بعد إلا هذا ( بُعد متمكن )، و كذلك‌ إذا تعقبه ( جسم ) جسم آخر ( تفسير كذلك : )لم يكن هناك بعد إلا الذي للجسم الآخر، فلا يوجد ( نسخه بدل : ولايجوز ) البتة بين أطراف الحاوى بعد هو غير بعد المحوى، فلا يجوز عندهم ( قائلين به بُعد ) خلوه البتة عن المتمكن. فإذن لا يوجد البعد المفرد إلا فى توهم محالات مثل أن يتوهم أن يبقى ذلك الجسم الحاوى غير منطبق النهايات ( سطوح ) الداخلة بعضها على بعض و لا جسم فيه. و هذا ( قول ) كمن ( كقول من ) يقول: إذا توهمنا الخمسة منقسمة بمتساويين‌ فيكون حينئذ زائدا على الفرد بواحد ( يعني زوج خواهد بود )، فليس يجب ( نبايد اين چنين باشد ) إذا لزم هذا عن توهم، محال هناك ( دربحث ما ) أن تكون ( فاعل يحب ) له ( بُعد مفرد) حقيقة فى الوجود. ( دليل دوّم بر بطلان مكان بودن بُعد :) وكيف يمكن أن يكون بعدان معا، و من البين أن كل بعدين اثنين أكثر من بعد واحد، لأنهما اثنان و مجموع لا لأجل شي‌ء آخر ( يعني اكثر بودنش بخاطر اثنين بودنش است نه چيزي ديگر )، و كل مجموع بعد أكبر (نسخه بدل : اكثر ) من بعد. فهو أعظم منه، لأن العظيم هو الذي يزيد على القدر ( مقدار اوليه ) بعدد خارج عن الشي‌ء، و العظيم‌ فى المقادير كالكبير ( نسخه بدل : كالكثير ) فى الأعداد، فكل‌ ما هو أكبر ( نسخه بدل : اكثر ) فى المقادير قدرا، فهو أعظم. فإذا كان بعد يدخل فى بعد، (1) فإما أن يعدم الدخول ( نسخه بدل : المدخول )‌ فيه، فيكون قد دخل بعد موجود فى معدوم، (2) و إما أن يبقى هو ( بُعد حاوي ) و الداخل فيه ( بُعد محوي ) مجموعين أعظم من واحد منهما، فيكون البعدان أعظم من الواحد. و ليس الأمر كذلك ( كه بُعدان از بُعد واحد بشتر باشد ) لأن مجموعهما هو ( بُعد ) الذي بين النهايات، و ذلك ( بُعد كه بين نهايات است ) بعينه قدر كل واحد منهما، فليس المجموع اعظم من الواحد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo