< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

بيان اقوال در باب مكان :

بحث در دلايل داشتيم كه اصحاب خلاء براي مدعاي شان اقامه نمودند وشش تاي آن بيان گرديد.

دليل هفتم : وقت كه متحركي حركت مي كند در ملاء حركت مي كند يا در خلاء؟ اگر در خلاء حركت كند كه مدعاي ما ثابت است واگر در ملاء حركت به دوصورت ممكن است كه هر دو مستلزم محال است وراه سومي هم براي حركت در ملاء وجود ندارد.

بيان مطلب : اگر جسم در ملاء حركت كند : الف) يا بدون اينكه ملاء را جابجا نمايد حركت مي كند مثلاً وقت كه ما حركت مي كنيم بدون اينكه هوا را جابجا كنيم حركت نماييم كه در اين صورت تداخل اجسام است وباطل. ب) ويا ملاء را جابجا نموده وحركت مي كند مثلاً وقت كه ما حركت مي كنيم هوا را جابجا مي كنيم به اين صورت كه اوّلين قدم را كه بر مي داريم هوا را دفع مي كنيم وهواي دفع شده هواي مجاورش را دفع مي كند و همين گونه هوا هاي دفع شده هواي مجاور خود شان را دفع مي كند ودر نتيجه با حركت يك انسان تمام هواي روي زمين به حركت در خواهد آمد واگر چنانچه متحرك با فشار حركت نمايد هوا موّاج مي شود بگونه اي كه اوّلاً اين موج هم جهت حركت متحرك است وثانياً مساوي است با فشار حركت متحرك. پس اگر متحرك در ملاء حركت كند يا تداخل اجسام لازم مي آيد ويا موج برداشتن هوا به اندازه وهم جهت با حركت هريك از متحرك ها، در حاليكه ما مي بينيم كه با حركت يك متحرك تمام هواي روي زمين حركت نمي كند وتداخل اجسام هم باطل است. پس متحرك در ملاء حركت نمي كند.

تبصره : البته امروزه معتقد اند كه هوا با حركت متحرك موج بر مي دارد، وبه اين صورت تمام موجودات روي زمين بر هم ديگر اثر مي گذارد. بنابر اين تالي باطل نيست.

بحث در اقوال داشتيم كه در باره اي مكان مطرح است، برخي گفتند كه هيولاي جسم مكان جسم است، گروهي ديگر مكان را صورت جسميه دانستند گروه سوّم با دلايل متعدد مكان را بُعد گرفتند حال با بُعد كه مي تواند خالي باشد ويا بُعد كه نمي تواند خالي باشد.

قول چهارم : عرف در باره اي مكان معتقد است كه ما يستقر عليه الشيء يعني سطح كه شيء روي آن قرار مي گيرد مكان است، برخي فلاسفه هم اين عقيده اي عرف را پذيرفته اند كه به جهت وضوج بطلان جاي بحث ندارد.

قول پنجم : مكان عبارت است از سطح ملاقي كيف كان، چه حاوي باشد ويا حاوي نباشد، بنابر اين همان طور كه كوزه مكان آب است چرا كه سطح حاوي كوزه ملاقي آب است، سطح بيروني آب هم ملاقي كوزه است وآب هم مكان كوزه است.

شيخ اين دليل اين قول را بيان نمي كند بلكه به توضيح آن مي پر دازد، البته مي توانيم اين توضيح را دليل براي اين قول قرار دهيم.

دليل : فلك اعلي حركت مي كند، بگونه اي كه در يك شبانه روز دور زمين را مي چرخد وحركتش سريع ترين حركات است، ( صغرا ) وهر متحركي مكان دارد ( كبرا ) . پس فلك اعلي مكان دارد.

با توجه به اين بيان فلك علي مكان دارد واگر ماسطح حاوي را مكان قرار دهيم فلك اعلي بدون مكان خواهد بود. پس بايد مكان را مطلق سطح بدانيم كه فلك اعلي هم مكان داشته باشد.

قول ششم : آنچه كه جاي تبيين وتوضيح دارد اين است كه مكان سطح حاوي است، چه جسم در آن مستقر شود يا مستقر نشود، مثلاً تيرووقت كه روي زمين است استقرار دارد ومكان آن هم زمين است، امّا تيري كه در هوا رها شده استقرار ندارد، درحاليكه مكان آن هوا است.

متن : (7) و قالوا أيضا ( علاوه بر دلايل قبل ) : إن المتحرك إذا تحرك فلا يخلو ( اگر حركت در ملاء باشد ) (1) إما أن يدفع الملاء فيحركه، (2) و إما أن يداخله، لكن‌ المداخلة محالة، فبقى أن يدفعه ( ملاء ) فيحركه ( ملاء ). و كذلك حال المدفوع ( هواي كه دفع شده ) فيما يتحرك فيه ( يعني در آنچه كه هواي مدفوع در آن حركت مي كند كه عبارت باشد از هواي بعدي خودش )، فيلزم إذا تحرك متحرك أن يتحرك العالم، و ( ويلزم ) أن يكون إذا تحرك متحرك بعنف ( باشدت ) أن يتموج ( خبر يكون ) العالم تموجا بعنف و مضاهيا لتموجه ( متحرك ). (د) وأما القائلون ( فلاسفه اي كه قائل اند ) بأن المكان ما يكون الشي‌ء عليه ( متعلق يكون ) فيأخذون ذلك من العامة إذ يسمون ( عامه ) مجالسهم أمكنة لهم. و نحن لا نبالى ( اهميت نمي دهيم ) أن يسمى مسم ( فاعل يسمي ) هذا ( نام گذاري/آنچه را كه عرف گفته ) مكانا، لكنا لا نشتغل بتحقيق هذا المكان الذي يكون المتمكن عليه ( متعلق يكون )، بل الذي قيل إنه حاو مساو ( از نظر اندازه )، و لا بد منه لكل منتقل حيث كان ( هرجاي كه اين متمكن باشد، چه جاي كه بتواند مستقر شود وچه جاي كه نتواند مستقر شود )، و إن لم يكن مستقرا على مستند.

(ه ) وأما القائلون بأن المكان هو البسيط ( سطح ) كيف كان ( چه حاوي باشد وچه حاوي نباشد ) ، فهم يقولون إنه كما أن سطح الجرة ( كوزه ) مكان للماء، كذلك سطح الماء مكان للجرة، لأنه ( مكان ) سطح مماس لجملة بسيط متصل به ( يعني بامجموعه سطح متمكن ). و يقولون إن الفلك الأعلى متحرك، و كل متحرك فله مكان، فالفلك الأعلى له مكان لكن ليس له نهاية حاوية من محيط ( يعني نهايت كه از جسم محيط باشد وحاي باشد يعني سطح حاوي )، فليس كل مكان هو النهاية الحاوية ( صفت نهايه ) من المحيط ( متعلق نهايه ) ، بل مكانه ( فلك اعلي ) هو السطح الظاهر ( بيرون ) من الفلك الذي تحته ( فلك هشتم، فلك ثوابت ) . (ز) وأما القائلون بأن المكان هو السطح الحاوى فسنذكر مذهبهم و نحققه ( تثبيتش مي كنيم )، فيجب أن نبدأ أول شي‌ء بإبطال هذه المذاهب ( ابطال مذهب شان صرف نظر از استدلال شان )، ثم نتبعها بكشف المغالطات فى قياساتهم ( يعني ابطال استدلال هاي شان )،

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo