< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسي حركت درمقوله اي ان يفعل وان ينفعل بحث در جريان حركت مقوله اي ان يفعل وان ينفعل داشتيم گفته شد كه دراين دومقوله حركت وجود ندارد، به اين بيان كه ومثلاً وقت آب از تبرد به سوي تسخن مي رود دريك نگاه كلي دوصورت متصور است :الف) تبرد را دارد وبه سوي تسخن مي رود؛ ب) تبرد را رها مي كند به سوي تسخن مي رود؛ درصورت اوّل لازم مي آيد كه متحرك ميل وحركت به سوي ضدين داشته باشد؛ چرا كه داشتن تبرد يعني ميل به تبرد دارد وبه سوي تسخن رفتن يعني ميل به تسخن دارد، وميل وحركت به سوي دوضد باطل است. پس اين شق صحيح نيست. درصورت دوّم كه شي تبرد را رها كند وبه سوي تسخن برود، به چند صورت ممكن است باشد :1.ب) بمحض اينكه تبرد تمام شود خود تسخن بيايد، نه اينكه برود تا تسخن را شروع كند؛2.ب) تبرد كه تمام شد عدم تبرد بجاي آن بيايد وبعد تسخن را بپذيرد، كه اين هم دوحالت دارد :1ـ2.ب) تسخن در آخر حاصل شود قبل از آن هيچ تسخن وتبرد نباشد2ـ2.ب)‌ تسخن درش حاصل شود وچيزي از تسخن را داشته باشد ودرعين حال برود به سوي تسخن:1ـ2ـ2.ب) به سوي همان تسخن كه دارد؛2ـ2ـ2.ب) به سوي تسخن شديد؛باتوجه به شوق فوق وقت كه شي از تبرد به سوي تسخن مي رود درمجموع پنج صورت متصور است، فرض اوّل چنانچه بيان شد حركت به سوي دوضد است وباطل، صورت دوّم كه بمحض قطع شدن تبرد انتقال به سوي تسخن باشد واين انتقال خود تسخن باشد لازم مي آيد كه انقطاع حاصل شود؛ چرا كه تبرد تدريجي است چنانچه كه تسخن تديجي است وتبرد وتسخن ضد هم اند. پس تبرد وتسخن مثل حركت رفت وبرگشت است كه بين شان بايد انقطاع حاصل شود، حال اين انقطاع يا درآن است ويا درزمان اگر درهما آن كه حركت رفت تمام شود حركت برگشت شروع شود دراين صورت بين دوحركت متضاد آن فاصل است واگرحركت رفت تمام شود ومتحركت توقف نمايد ودر آن بعد حركت برگشت را شروع نمايد دراين صورت بين دوحركت متضاد زمان فاصله است، پس منتهاي حركت رفت سكون است وابتداي برگشت هم سكون است، خلاصه درهرصورت بايد بين دوحركت متضاد بايد تخلل سكون باشد وانقطاع حاصل شود واين حركت نيست. با توجه به اين بيان فرض دوّم هم حركت نيست.فرض سوّم كه وقت شي از تبرد به سوي تسخن حركت مي كند تبرد قطع شود وبجاي آن عدم تبرد بيايد وآخرسر تسخن حاصل شود، كه درابتدا تسخن را نپذيرد دراين صورت طبيعي است كه سخونت را هم نپذيرفته است واين نه تنها حركت درفعل وانفعال نيست بلكه حركت دركيف هم نيست. فرض چهارم كه وقت شي از تبرد به سوي تسخن مي رود تبرد قطع شود بجاي عدم تبرد بيايد وتسخن را بپذيرد وبه سوي همان تسخن حركت نمايد اين حصول شي قبل از تحصيل است وتحصيل حاصل است وباطل.فرض پنجم كه متحرك از تبرد به سوي تسخن برود تبرد قطع شود وبجاي آن عدم تبرد بيايد وتسخن را بپذيرد وبه سوي تسخن شديدتر برود اين حركت درتسخن نيست بلكه حركت به سوي وصف تسخن است يعني سخونت شديد مي شود نه اينكه تسخن شديد شود، كه قبول سخونت شديد شود ؛ چرا كه تسخن شديد يعني اينكه قبول شديد باشد، بعبارت ديگر سخونت را شديداً قبول نمايد چنانچه كه تسخن ضعيف يعني اينكه قبول ضعيف همان سخونت كه است. باتوجه به اين درمقوله اي ان يفعل وان ينفعل حركت واقع نمي شود، وجه اين مطلب آن كه اين دومقوله وقوعش تدريجي است، نه اينكه واقع شود وبعد حركت نمايد، بعبارت ديگر تدريج ذاتي ان يفعل وان ينفعل است وحركت درمقوله آن است كه متحرك دريك آن نوع وصنف از مقوله را داشته باشد كه درآن قبل وآن بعد آن نوع وصنف را نداشته باشد ومقوله اي ان يفعل وان ينفعل چون تدريج ذاتي اش است در آن واقع نمي شود.

متن : و مع ذلك ( علاوه بر اين توضيحات كه داديم ) فحينئذ ( كه تبرد تمام شده وتسخن شروع، بعبارت ديگر تبرد را رها كند وبه سوي تسخن برود ) لا يخلو إما أن يكون ذلك الانتقال (1) نفس التسخن‌ ( يعني تبرد كه تمام شد تسخن واقع مي شود نه اينكه به سوي تسخن برود ) أو (2) انتقالا من ( صحيح : إلي ) التسخن، فإن كان ( انتقال ) نفس التسخن فليس بين التبرد و التسخن إلا زمان سكون أو أن ( صحيح : آن ) لا حركة فيه و لا سكون كما تعلمه، و إن كان ( انتقال ) المصير ( رفتن به سوي تسخن است ) إلى‌ التسخن فلا يخلو إما أن يكون فى المصير إلى التسخن أخذ ( گرفتن ) من طبيعة التسخن أو لا يكون. فإن‌ لم يكن ( يعني لم يتحقق اخذ ازطبيعت تسخن ) ، فليس ذلك استحالة البتة ( يعني حتي حركت دركيف هم نيست، درحاليكه فرض اين است كه يا استحاله درانفعال است ويا استحاله دركيف ) ، و إن كان ( يعني تحقق اخذ از طبيعت تسخن ) ، فهناك أخذ لا محالة من طبيعة السخونة ( چون اگرتسخن را بگيرد فرد از سخونت را مي گيرد )، و الأخذ من طبيعة السخونة هو تسخن فيكون ( تامه ) عند الانتقال إلى التسخن و التوجه إليه ( عطف تفسير براي انتقال ... ) تسخن موجود ( فاعل يكون )، اللهم إلا أن يفرض التسخن ) نائب فاعل يفرض ) ما ( مفعول دوم يفرض ) هو فى الغاية تسخن ( يعني تسخن شديد ) و يكون الانتقال إليه مما هو أضعف منه.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo