< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در حركت وضعي داشتيم كه وگفته شد كه حركت وضعي داريم، اشكالي برحركت وضعي فلك وارد شد كه جواب داديم، اشكال ديگر بر اصل حركت وضعي وارد مي شود وبراي فلك حركت مكاني اثبات مي كند. پس اين اشكال هم حركت وضعي را نفي مي كند وهم حركت مكاني را براي فلك اثبات مي كند.

اشكال : حركت مكاني اين نيست كه متحرك مكانش را عوض نمايد، بلكه حركت مكاني اين است كه شي حركت كند وحال آنكه درمكان است، مثلاً سيب در كيفش حركت مي كند بدون اينكه مكانش عوض شود ولي چون درمكان است حركت سيب حركت مكاني محسوب مي شود. پس حركت مكاني يعني درمكان بودن شي متحرك، نه اينكه متحرك مكانش را تغيير دهد. باتوجه به اين بيان فلك حركت مكاني دارد چرا كه حركت مي كند وحال آنكه درمكان است. پس حركت فلك وضعي نيست، بلكه حركت مكاني است.

جواب : وقت كه مي گوييم متحرك درمكان است ولي بگفته اي شما درمكان هيچ تغييري رُخ نمي دهد، بايد ببنيم كه متحرك بودن به چه معنا است؛ چرا كه متحرك بودن شي بي معنا كه نمي تواند باشد بايد معنا داشته باشد معناي متحرك بودن يكي از معاني ذيل مي تواند باشد :

1. يكي اينكه درهيچ يك از حالات كيفي، كمي و... تغيير رُخ ندهد دراين صورت اصلاً حركت نيست؛ چرا كه متحرك قبلاً درمكان بود حالاهم در همان مكان است، اگركيفي را مفارقت نكند وكيفي را بدست نياورد، كمي را از دست ندهد وكمي را بدست نياورد و... دراين صورت هيچ تغييري رُخ نداده پس حركت نيست.2. اينكه دربقيه حالات تغيير رُخ دهد كيفي را رها كند وكيفي ديگري را بدست آورد ويا ... دراين صورت حركت كيفي است نه حركت مكاني؛ چرا كه هرچند درمكان است ولي درمكان تبدل رُخ نداده دركيف تبدل رُخ داده است وحركت تبدل وتغيير است وهر امري كه درآن تبدل بيايد حركت مربوط به همان امر است. معناي چهارم كه براي حركت درمقوله بيان شد اين بود كه متحرك از نوع از مقوله به نوع ديگر از آن مقوله واز صنف مقوله به صنف ديگري از آن مقوله حركت نمايد، بعبارت ديگر مقوله كه بر متحرك حمل مي شود در آن مقوله تغيير رُخ دهد نه اينكه متحرك صرفاً درمقوله باشد ولو اينكه تغيير درمقوله رُخ ندهد.به بيان ديگر بايد ببنيم كه تغيير درچيست نه اينكه متحرك درچيست؛ چرا كه متحرك هميشه درمكان است

متن : و لعل قائلا يقول: إن معنى الحركة فى المكان ليس هو أن يكون المتحرك يفارق المكان، بل أن يكون متحركا و هو فى مكان، و إن لم يفارقه. فيقال له ( اي في الجواب له ) حينئذ ( كه شيء درمكان است ولي مكان را عوض نمي كند ) يجب أن يكون لكونه متحركا و متغيرا معنى، (الف) فإن‌ كل ( صحيح : كان ) كونه متحركا و متغيرا غير متعلق بأمر يفارقه و أمر يوجد له، فلا حركة فى الحقيقة و لا تغير، بل الحركة و التغير المذكوران هما باشتراك الاسم ( حركت به اين معنا وحرك بمعناي واقعي مشترك لفظي است )، و ( ب) إن كان يتعلق بأمر متغير ، و ( حاليه ) هو ( امر ) غير المكان، فهناك حالة تتبدل‌ و فيها ( حاله ) الحركة الخاصة، و إن ( وصليه؛ چرا كه يكي از مصاديق شق دوم را بيان مي كند ) كان الشي‌ء فى مكان كون الشي‌ء مستحيلا، و هو فى مكان، فذلك‌ ( اينكه شيء مستحيل است درحاليكه درمكان است ) لا يوجب أن تكون الاستحالة استحالة مكانية، و إن كانت ( استحاله ) فى مكان و لا غرضنا فى أن الحركة فى كذا، معناه، و المتحرك فى كذا ، بل ( بلكه غرض ما ) على ما علمت ( معناي چهارم كه براي حركت درمقوله بيان شد درصدر همين فصل، ص98 ) .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo