< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درحركت كيفي داشتيم كه درانواع چهارگانه اي آن حركت جاري مي شود، البته دركيف مختص به كم بعداً بيان مي شود كه دربعض اقسام آن حركت نيست.

گروهي معتقد است كه فقط دركيف محسوس حركت است ودربقيه اي انواع كيف حركت نيست، شيخ در ردّ اين گروه كيف مختص به كم را بعنوان نقض مطرح مي كند؛ چرا كه درانحنا واستقامت ملاحظه مي كنيم كه شدت وضعف بر مي دارد، منحني را مي شود به تدريج منحني تر كرد ومستقيم را مي شود به تدريج مستقيم تر نمود. پس دراين قسم كيف مختص به كم حركت داريم.اين گروه به تفصيل درانواع كيف بيان نمود كه حركت نداريم، شيخ هم تك تك موارد مذكور ردّ مي كند وهم درانواع كيف حركت را بيان مي كند؛ دركيف نفساني حركت را قبول مي كند، دركيف محسوس حركت را مي پذيرد، دربعض اقسام كيف مختص به كم حركت را بيان مي كند ودركيف استعدادي هم حركت را مي پذيرد. آخرين حرف اين گروه درباره اي كيف مختص به كم بود شيخ هم از همين جا به بررسي مي پردازد ومي فرمايد ما درشكل حرف شما را قبول داريم مثلاً جسم كه به حالت مستطيل است دفعتاًَ به مكعب تبديل مي شود نه به تدريج، امّا درانحنا واستقامت حرف شما را قبول نداريم، بلكه چه طبق مبناي آنهاي كه تضاد را بين مبداء ومنتها عتبار مي كند وچه طبق مبناي كسانيكه تضاد را اعتبار نمي كنند در انحنا واستقامت حركت داريم؛ چرا كه استقامت يك حدي دارد كه از آن شديد تر ممكن نيست اگر از آن حد بگذرد از استقامت خارج مي شود همين طور انحنا يك حد نهايت دارد كه از آن منحني تر ممكن نيست، بلكه دوضلع بهم مي چسپد. پس اولاً استقامت وانحنا تضاد دارند چرا كه بين شان غايت خلاف است وثانياً از استقامت به سمت انحنا رفتن و بالعكس تدريجي است، بعبارت بين مبداء ومنتها تدريج وجود دارد. پس هم بنا بر قول آنهاي كه تضاد بين مبداء ومنتها را درحركت اعتبار مي كنند وهم بنا بر قول آنهاي كه تضاد را شرط نمي كنند دربعض اقسام كيف مختص به كم حركت داريم. كيف نفساني تقسيم مي شود به حال و ملكه آنهاي كه دراين نوع از كيف نمي پذيرد حركت را نمي پذيرد دليل شان اين است كه موضوع ملكه وحال نفس مجرد است كه حركت ندارد ولذا دركيف نفساني حركت محال است.اين سينا درجواب مي فرمايد حال كه كيف غير راسخ وملكه كه كيف راسخ است گاهي بر بدن تنها وارد مي، گاهي بر نفس تنها وارد مي شود وگاهي بر نفس وبدن هر دو وارد مي شود، وقت كه بر بدن تنها عارض مي شود حال وملكه نيست بلكه شان حال وملكه را دارد مثل سرخي كه بر انسان خجالت كشيده وارد مي شود. پس كيف نفساني موضوعش يا نفس است، يا بدن ست ويا نفس وبدن هردو، امّا مهم نيست كه موضوع آن چيست بلكه مهم اين است كه كيف نفساني به تدريج وارد موضوع مي شود پس حركت است، اگر هم قائل شويم كه مبداء ومنتها بايد تضاد داشته باشد باز هم حركت است؛ چرا كه مي توانيم تضاد را اعتبار نماييم وبين متضادين استمرار هم است پس حركت است.حال وملكه كه به تدريج وارد موضوع مي شود واز اين جهت اشتراك دار، حال وقت كه رو به اشتداد مي رود تدريجي است وحركت دارد وملكه وقت كه روبه تنقص مي رود حركت دارد.اين گروه در كيف استعدادي حركت را قبول نكردند به اين دليل كه موضوع كيف استعدادي عارضي پيدا مي كند وبه دنبال آن عارض صلابت يا لين عارض مي شود يعني صلابت بعد از عرضي بر موضوع وارد مي شود ولين بعد از عرض ديگري بر موضوع وارد مي شود؛ جسم بعلاوه يبوست موضوع صلابت است وجسم بعلاوه رطوبت موضوع لين است، وجسم بعلاوه يبوست غير از جسم بعلاوه رطوبت است پس موضوع ثابت نداريم درحاليكه موضوع حركت بايد امر ثابت باشد.

ابن سينا از اين دليل دوتا جواب مي گويد يك جواب نقضي وديگري جواب حلي :

جواب نقضي : درحركت كمي كه جسمي نمو وذبول پيدا مي كند، وقت جسم نمو پيدا مي كند جسم بعلاوه عرضي كه اضافات متناسب باشد مي شود نامي همين طور در ذبول جسم بعلاوه عرضي كه كم شدن اضافات است مي شود ذابل. پس دراين جا بايد بگويد كه حركت نداريم چون موضوع عوض مي شود درحاليكه شما اين را نمي گوييد بنابراين دركيف استعدادي هم نبايد حركت را نكار كنيد.

جواب حلي : درموارد فوق چه درحركت كمي وچه درحركت كيفي بايد ملاحظه نماييم كه موضوع چيست، آيا موضوع طبيعت جسم است يا طبيعت جسم بعلاوه چيز ديگر، اگر موضوع طبيعت جسم بعلاوه چيز ديگر باشد حرف شما درست است ولي اگر گفتيم موضوع طبيعت جسم است دراين صورت موضوع عوض نمي شود واشكال شما وارد نيست وحق اين است كه موضوع حركات طبيعت جسم است مثلا موم چه خشك باشد وچه رطب باز هم موم است وآنچه كه موضوع حركت همين موم است. خلاصه موضوع صلابت جسم است نه جسم بعلاوه يبوست وموضوع لين هم جسم است نه جسم بعلاوه رطوبت، همين طور درحركات كمي موضوع نمو جسم است نه جسم بعلاوه عرض خاص وموضوع ذبول هم جسم است نه جسم بعلاوه عرض خاص ديگر.

ان قلت : درست كه موضوع صلابت جسم است وموضوع لين هم جسم است، ولي موضوع قريب چيست، وقت كه از صلابت به سوي لين مي رود موضوع قريب جسم است بعلاوه يبوست تا انيكه برسيم به لين كه موضوع جسم بعلاوه رطوبت مي شود. پس موضوع تغيير مي كند.

قلت : اين تغيير اشكال ندارد چرا كه درهر صورت جسم باقي است ولو موضوع جسم بعلاوه اعراض باشد درحركات كيفي ويا جسم بعلاوه تعداد باشد درحركات كمي، بعبارت ديگر ما يك امر ثابت داريم كه جسم باشد وهمين كافي است براي اينكه حركت داشته باشيم.

دركيف مختص به كم حرف اين گروه را دربعض اقسام آن مي پذيريم مثلاً شكل دفعتاً عوض مي شود، جسم كه به شكل مكعب است يك باره به شكل مستطيل در مي آيد وهكذا، امّا در انحنا واستقامت حركت وتدريج داريم وحرف اين گروه قابل قبول نيست، در زوايا مي توانيم تفصيل دهيم وبگوييم كه حركت از منفرجه مثلاً به سوي حادّه به تدريج است وحادّه شدن دفعي است. البته حق اين است كه در اين جا هم تدريج است ولو اينكه حادّه شدن ويا منفرجه شدن دفعتاً حاصل شود.

متن : ولا أدرى ما ذا يقولون فى الانحناء و الاستقامة و غير ذلك ( كيف كه درآنها تدريج وجود دارد ) ، و عندى أن الأمر ليس على ما يقولون ( دركيف استعدادي حرف شان را قبول نداريم دركيف نفساني هم همين طور )، فإن‌ موضوع الحال و الملكة، كان نفسا أو بدنا أو هما ( نفس وبدن، كه ابتدا بريكي وتوسط آن برديگري وارد مي شود، البته هما كه بريكي وارد مي شود بر ديگري وارد نمي شود، بلكه اثر آن بر ديگري وارد مي شود مثل ترس كه بر نفس وارد مي شود بعد اثرش بر بدن وارد مي شود ) معا بحال الشركة، فإنه يوجد فيه كمال ما ( حركت ) بالقوة من جهة ما هو بالقوة لجوهر ما ( نفس، بدن ويا هر دو ). و الذين‌ قالوا: إن الموضوع ليس واحد للصلابة ( متعلق موضوع ) و اللين أو القوة و الضعف، فينتقض عليهم فى النمو و الذبول ( حركت كمي يا به نمو وذبول است ويا به تخلخل وتكاثف )، و كان يجب على قولهم أن لا تكونا ( نمو وذبول ) حركتين ( حركت كمي ) بل إنما نعنى بالموضوع فى هذه‌ الأشياء ( صلابت ولين ونمو وذبول ) طبيعة النوع الحاملة للأعراض ( چه عرض كه صلابت ولين باشد وچه رطوبت ويبوست )، فما دامت تلك الطبيعة ( طبيعت كه حامل اعراض است ) باقية لم‌ يتغير النوع، و لم تفسد الصورة الجوهرية. فإن‌الموضوع ثابت من غير أن يبالى ( بدون اينكه اعتنا شود ) أنه ( موضوع ) ( الف) لعارض ( كه يبوست ورطوبت است، درحركات كيفي ) يعرض له أو زيادة ( درحركات كمي ) تنضاف‌ إليه، يصير موضوعا قريبا للحالة ( صلابت ولين درحركات كيفي ونمووذبول درحركات كمي ) التي فيها الحركة أو (ب) لذاته. نعم الأشكال يشبه أن لا يكون حكمها حكم سائر الكيفيات فى وقوع الاستحالة فيها، لأنها ( اشكال ) تكون دفعة،

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo