< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درنفي حركت جوهري داشتيم، دليل دوّم كه اقامه شد گفت حركت اشتدادي بايد متضادين باشد وچون تضاد بين صور جوهريه نيست حركت درصور جوهريه نيست. ابن سينا، اولاً باتوجه به اينكه درتضاد موضوع ملاك باشد ويا مطلق محل وثانياً عقيده مستدل به اينكه درافلاك كون وفساد نيست چون صور فلكي تضاد ندارند از كلام گويند ومستدل لازمي استخراج نمود كه خود مستدل به آن اعتقاد ندارد وآن لازم عبارت است از اينكه بايد درصور عنصري تضاد باشد وروشن است كه صورعنصري صور جوهري است. پس بايد درصورجوهري تضاد باشد.باتوجه به اين لازم در كلام ارسطو تضاد وجود دارد، صريح كلامش اين است كه درجواهر تضاد نيست ولي لازمه اي كلامش اين است كه صورجوهريه تضاد دارند. براي حل اين تضاد ابن سينا دومعنا براي متضادان درباب حركت بيان مي كند كه طبق يك معناي آن درصورجوهريه تضاد نيست وحرف ارسطو درست وبعد كلام ارسطو را به كلام خودش ارجاع مي دهد.

معناي اوّل براي متضادين : متضادين آن است كه بين شان غايت خلاف باشد وغايت خلاف داشتن به اين است كه بين متضادين واسطه باشد؛ چون واسطه با طرفين خلاف خفيف دارد وبين دوطرف خلاف شديد است مثلاً بين آب وهوا غايت خلاف نيست چرا كه واسطه ندارد امّا بين آب ونار هوا واسطه است ويا بين سواد وبياض رنگ زرد وسبز واسطه است پس بين آب وآتش وبين سواد وبياض تضاد است. پس درتضاد غايت خلاف شرط است ودرغايت خلاف داشتن واسطه لازم است بنابراين درتضاد واسطه داشتن لازم است.

معناي دوّم براي متضادين : متضادين آن است كه اولاً متعاقب برموضوع واحد باشند تعاقب دو امركه بين شان غايت خلاف باشد وثانياً استمرار درتعاقب دشته باشند.

فرق تفسير اوّل دوّم دراين است كه درتفسير اوّل غايت خلاف داشتن شرط است درتضاد وغايت خلاف داشتن به واسطه داشتن است پس درتضاد واسطه دشتن شرط است توجه داريم كه چون غايت خلاف شرط است تعاقب را هم داريم ولي آنچه كه مهم است غايت خلاف دشتن است، ولي درتفسير دوم تعاقب بر موضوع واحد شرط است كه البته بايد غايت خلاف هم باشد ولي غايت خلاف داشتن به اين نيست كه بايد بين متضادين واسطه باشد، بلكه ممكن است واسطه باشد وممكن هم است كه واسطه نباشد. پس فرق اوّل دوتفسيردر لازم بودن واسطه درتفسير اوّل ولازم نبودن واسطه درتفسير دوّم است. فرق دوم تفسير اوّل درلازم نبودن استمرار درتفسير اوّل ولازم بودن استمرار درتفسير دوّم است.واسطه دوجور ممكن است باشد يكي اينكه شي از مبداء راه بيافتد ودروسط مكث نمايد و دوباره به آخر منتقل شود وديگر اينكه وقت از مبداء راه مي آفتد بنحو مستمر وسط را طي نمايد تا اينكه به آخر بررسد. حركت درصور تحقق مي يابد كه استمرار باشد، امّا چنانچه مكث دروسط صورت بگيرد انتقال دفعي وكون وفساد خواهد بود.اگر بخواهيم عناصر را بررسي نماييم بن آب وهوا واسطه نيست وآب يك باره تبديل به هوا مي شود هم چنين وقت كه آب بخواهد تبديل به نار شود استمرار نيست، بلكه آب تبديل به هوا مي شود دفعتاً درآن مكث مي كند سپس تبديل به نار مي شود والاّ اگر بلا فاصله تبديل به آتش شود تتالي آنات لازم مي آيد. پس تضاد نيست نه صورت هاي عنصري كه بدون واسطه تبديل مي شود ونه درصورت هاي عنصري كه با واسطه تبديل مي شود؛ چون يكي از شرايط تضاد كه استمرار درانتقال است مفقود است، وبلكه غايت خلاف هم نيست چرا كه وقت آب مي خواهد تبديل به نار شود درهوا متوقف مي شود و سپس هوا است كه به نار تبديل دفعي مي شود. خلاصه ما دو تا انتقال داريم يك انتقال از آب به هوا و انتقال ديگر از هوا به نار پس يك انتقال نيست كه ببنيم بين آب ونار غايت خلاف است يا نيست.شيخ در آخر مي فرمايد اگر مراد ارسطو از تضاد بيان دوّم باشد بيان ايشان بر مي گردد به بيان ما؛ چرا كه ما گفتيم كه انتقال صور جوهري دفعي است مثلاً آب دفعتاً به هوا تبديل مي شود وكون وفساد دارد نه حركت، طبق بيان ارسطو هم جوهري دفعتاً تبديل مي شود به جوهر ديگر وحركتي دركار نيست، تنها فرق كه بيان ما با بيان ارسطو دارد اين است كه ما گفتيم طرفين دفعتاً تبديل مي شود به ديگري وارسطو گفت اين ضد تبديل مي شود به ضد ديگر دفعتاً، وضدين وطرفين درمانحن فيه مفاد شان يكي است. پس هر دوحرف يكي است.

نكته : اگر طبقات هوا را ملاحظه نماييم طبقه اي اوّل مجاور زمين وگرم است، صبقه اي دوّم زمهري وسرد است، طبقه اي سوّم جايگاه نيازك ها است وطبقه اي چهارم نزديك به نار است، اين چهار طبقه فقط جايگاه شان فرق مي كند، صورت شان يكي است لذا وقت كه سيرهوا در طبقات تا رسيدن به كره نار حركت مكاني است نه حركت اشتدادي كه صورت تبديل به صورت ديگر شود مستمراً.

متن : أو يشبه أن يكون يرى أن التعاقب المأخوذ فى حد الضد، هو تعاقب بين شيئين‌ بينهما غاية الخلاف. و هذا ( اين تفسير كه براي تضاد گفتيم ) على ما قلنا ( همان طور كه ما گفتيم كه تعاقب را درتضاد شرط نموديم ) يصح أن يكون بلا واسطة، فيصح أن يرتفع هذا الضد و يعقبه‌ الآخر ( ضد آخر ) من غير أن يتخلل بينهما ( دوضد ) عاقب آخر ( عقب آينده ديگر يعني بين دوضد واسطه نباشد ). و إن كان قد يصح أيضا أن يكون بتعقب المتوسط، إن كان هناك ( دوضد كه مي خواهد بيايد ) متوسط فيكون الانتقال مستمرا من الطرفين ( ماء ونار مثلاً ) على الاتصال، ثم لا يرى ( ارسطو راي نمي دهد ) أن المحل يقبل الصورة النارية عقيب المائية من غير أن يقبل أولا صورة الهواء المتوسط لا على استمرار متصل ( يعني وقت كه صورت هوي واسطه است درصورت هواي مكث مي كند نه اينكه استمرار باشد )، بل وجب أن يسكن‌ ( تا انيكه تتالي آنات لازم نيايد؛ چرا كه صورت هوايي را دفعتاً گرفته اگر بدون فاصله صورت ناري را بگيرد تتالي آنات است ) لا محالة على الصورة الهوائية، فلا تكون الصورة المائية مضادة للنارية إذا لا يستمر الانتقال من إحداهما ( مائيت ) إلى الأخرى ( ناريت ) إلا من النارية إلى الهوائية، و لا الصورة النارية مضادة للصورة الهوائية، إذ لا يستمر بينهما ( اي ليس بينهما...، « آقا جمال » ) غاية الخلاف فإن كان القصد هذا القصد ( اگرقصد ارسطو اين باشد كه ما بيان كرديم ) كان التعبير عنه يرده إلى البيان الأول الذي حاولناه نحن و هو أن طبيعة الجوهرية لا تنسلخ يسيرا يسيرا إذ لا تقبل الشدة و الضعف قبولا يكون لاشتداده و لضعفه طرفان يخصان فى هذا النظر ( نظر ارسطو؛ يعني مستدل به دليل دوّم ) باسم الضدية. و سنبين لك أيضا فى الفلسفة الأولى ( الهيات شفا، مقاله هشت ) أن الصورة الجوهرية لا تقبل الاشتداد و الضعف ببيان أشرح،

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo