< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث درمقولاتي است كه حركت درآنها واقع مي شود ومقولات كه حركت درآنها واقع نمي شود، اوّلين مقوله اي كه مطرح شد جوهر بود، گفتيم كه حركت درجوهر واقع نمي شود، بلكه جوهر ياحادث مي شود دفعتاً ويا زايل مي شود دفعتاًَ كه قوه اي حدوث دفعتاًَ به فعليت مي رسد وقوه اي فساد دفعتاً به فعليت مي رسد واصطلاحاًَ گفته مي شود كون وفساد، نه اينكه بين قوه اي حدوث وفعليت آن وقوه اي زوال وفعليت آن حركت وتدريج باشد تا گفته شود كه حركت درجوهر واقع مي شود، واين بخاطر آن است كه جوهر اشتداد وتنقص نمي پذيرد. ( توجه داريم كه اين دليل خود مدعا است كه نياز به استدلال دارد، لذا به ابن سينا به اثبات آن مي پردازد )صورت جوهريه كه حركت مي كند يا نوعش باقي است ـ چنانچه ابن سينا مي گويد ـ وشخص آن عوض مي شود ـ چنانچه صدرا درشرح هدايه اي اثيريه مي گويد ـ ويا نوعش باقي نيست؛ مثلاً اگرسيب را با همراهي عوارض ملاحظه كنيم مي شود شخص واگر به خودش صرف نظر از عوارض نگاه كنيم مي شود نوع، حال يانوع باقي است وشخص عوض مي شود ويا نوع باقي نيست، بلكه عوض مي شود. اگر بگوييم كه شخص عوض مي شود اين عوض شدن يا به عوض شدن وجود است ويا به عوض شدن عوارض، درهر صورت چه وجود عوض شود وچه عوارض، عوارض عوض مي شود چرا كه عوارض يا اماره اي تشخص است ويا مشخِّص وبا عوض شدن عوارض شخص عوض مي شود، دراين صورت نوع باقي است وشخص عوض مي شود اين صورت اشكالي ندارد ولي حركت درجوهر نيست، بلكه حركت جوهر است درعوارضش.اگر بگوييم كه نوع عوض مي شود مثلاً سيب تبديل مي شود به گلابي وگلابي تبديل مي شود به چيز ديگر، وقت كه سيب تبديل مي شود به گلابي، يك نوع تبديل مي شود به نوع ديگر دراين جا امر ثابتي نداريم كه بگوييم حركت نموده بلكه يك نوع از بين رفته ونوع ديگر بوجود آمد است.آنچه كه بايد به آن توجه نماييم تفاوت بين موضوع حركت ومسافت آن است، موضوع حركت يعني متحرك بايد امر بالفعل باشد نمي تواند امر بالقوه باشد، امّا مسافت حركت امر بالقوه است كه به تدريج به فعليت مي رسد؛ مثلاً وقت كه ما حركت ايني مي كنيم خودما موضوع حركت ايم وآن مكاني را كه طي مي كنيم مسافت بالقوه است كه به تدريج به فعليت مي رسد.اگر جوهر در كيفش حركت نمايد اشكال پيش نمي آيد چرا كه جوهر موضوع است وبالفعل وكيف مسافت است وبالقوه، امّا اگر جوهر درجوهريت خود حركت نمايد از جهت اينكه موضوع است بايد بالفعل باشد واز جهت اينكه مسافت است بايد امر بالقوه باشد. پس بايد جوهر هم بالفعل باشد وهم بالقوه كه باطل است، بعبارت ديگر مسافت كه جوهر است بالقوه است پس بايد موضوع هم بالقوه باشد كه باطل است.

آنچه كه مهم است وبايد مورد عنايت باشد اين است كه موضوع درحركت بايد باقي باشد، تا حركت صدق كند ودرحركت جوهري موضوع باقي نيست لذا حركت جوهري باطل است.[1]

متن : و ذلك ( اينكه مقوله در جوهر حركت واقع نمي شود ) لأن الطبيعة الجوهرية إذا فسدت تفسد دفعة ، و إذا حدثت تحدث دفعة، فلا يوجد بين قوتها الصرفة و فعلها الصرف ( انجاي كه حركت است هم قوه است وهم فعل، قوه وفعليت صرف نداريم ولي دركون وفساد يا قوه اي صرف داريم يا فعليت صرف ) كمال متوسط ( نائب فاعل لايوجد )، و ذلك ( اينكه كمال متوسط يعني حركت نداريم بين قوه اي صرف وفعليت صرف ) لأن الصورة الجوهرية لا تقبل الاشتداد و التنقص، و ذلك ( اينكه صورت جوهريه اشتداد وتنقص ندارد ) لأنها ( صورت جوهريه ) إذا قبلت الاشتداد و التنقص لم يخل إما أن يكون الجوهر و هو فى وسط الاشتداد و التنقص يبقى نوعه أو لا يبقى، فإن كان يبقى نوعه فما تغيرت الصورة الجوهرية البتة، بل إنما تغير عارض للصورة فقط، فيكون الذي كان ناقصا و اشتد ( كيف كه ناقص بود واشتداد پيدا كرد ) قد عدم و الجوهر لم يعدم، فيكون هذا استحالة أو غيرها ( حركت در اين مثلا ) لا كونا،

 


[1] . صدرا كه حركت جوهري را مي پذيرد مي گويد موضوع ماده است كه باقي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo