< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

دراين فصل قرار است بحث نماييم كه كدام مقوله درش حركت واقع مي شود وكدام مقوله حركش اشكال دارد ودرآن حركت واقع نمي شود، اولين مقوله اي كه بررسي مي شود.حركت جوهري يا حركت درجوهر را مشاء نمي پذيرند، تمام حرف شان اين است كه بايد امر ثابت داشته باشيم كه درچيزي تغيير نمايد، اگر جوهر دراعراضش حركت نمايد اين اشكال ندارد، جوهر ثابت است وكم وكيفش عوض مي شود، ولي اگر خود جوهر حركت چيز ثابت نداريم كه حركت نمايد. پس نمي توانيم بگوييم كه جوهر درخودش حركت نمايد، بلكه بايد بگوييم كه جوهر دراعراضش حركت مي كند، البته برخي گفته اند كه جوهري كه عبارت از ماده است در جوهر ديگر كه صورت است حركت مي كند، اين قول را صدرا مي پذيرد ولي ابن سينا نمي پذيرد وآنرا ردّ مي كند.

دلايل بطلان حركت جوهري : سه دليل براي بطلان حركت جوهري اقامه مي شود، دردليل اوّل آنچه را كه بالا بيان شد به تقرير ديگر بيان مي كند، دردليل دوّم گفته مي شود كه جوهر تضاد ندارد كه از ضد له ضدش حركت كند ابن سينا اين دليل را باطل مي كند بعد مي گويد اگر مرادش اين باشد به دليل اوّل برمي گردد، دليل سوّم را از الهيات شفا نقل مي كند كه درحقيقت اشكالي است كه حركت جوهري را نفي مي كند.

مدعا اگر گفتيم حركت درجوهر است مجاز گفتيم مجاز در اسناد كه اسناد حقيقت است الي غير ما هوله، حركت مال عرض جوهر است اگر به جوهر نسبت دهيم اسناد الي غير ماهوله است.

دليل : طبيعت جوهري امرش داير است بين كون وفساد، حدوث وزوالش دفعي است اين طور نيست كه حركت كند براي حدوث وبراي زوال، بلكه قوه حدوثش يكباره و فعتاً به فعليت مي رسد وقوه اي زوالش هم د فعتاً به فعليت فساد مي رسد، بعبارت ديگر بين قوه اي صرف وفعليت صرفش حركت نيست، بلكه دفعتاً قوه اي صرف تبديل به فعليت صرف مي شود.

توجه داريم كه اين دليل درحقيقت بيان همان مدعا است ونياز به اثبات دارد ولذا ابن سينا به استدلال مي پردازد، به اين صورت كه چون جوهر اشتداد وتنقص نمي پذيرد لذا حركت ندارد، امّا اينكه چرا اشتداد وتنقص ندارد نياز به استدلال دارد.اگر جوهر بخواهد اشتداد وتنقص بپذيرد به يكي از دوصورت است يا اينكه نوعش باقي است ويا نوعش باقي نيست. به تعبير صدرا درشرح هدايه اي اثيريه كه مفسر بيان ابن سينا است، اگر جوهر بخواهد اشتداد وتنقص داشته باشد يا نوعش باقي است وشخصش عوض مي شود ويا نوع باقي نيست. مثلاً زيد كه شروع كرده به حركت جوهري يا شخصش عوض مي شود امروز عوارض دارد كه با آن عوارض زيد است وفردا عوارض ديگري دارد ولي انسانيت زيد باقي است تغيير نمي كند، ويا اينكه وقت كه حركت مي كند خود انسانيت آن عوض مي شود چيزي ديگري غير از انسان مي شود، اگر شخص عوض شود اين حركت با نظردقيق حركت دراعراض است نه حركت درجوهر هرچند به ديد مسامحي وعرفي حركت درجوهر خوانده شود، بعبارد ديگر دراين حركت جوهر درجوهرش حركت نكرده درعرضش حركت نموده است كه اشكال ندارد، امّا اگر انسانيت زيد عوض شود اين حركت نيست بطلان يك نوع وبوجود آمدن نوع ديگر است.

خلاصه : حركت جوهري قولي است مجازي، بلكه جوهر دفعه حادث ودفعه زايل مي شود.

دليل : جوهر اشتداد وتنقص نمي پذيرد، اگر اشتداد وتنقص بپذيرد يا شخصش عوض مي شود يا نوعش، اولي امكان دارد ولي حركت جوهري نيست ودومي كه نوع عوض شود باطل است. پس حركت جوهري نداريم.

متن : فنقول أما الجوهر فإن قولنا إن فيه حركة هو قول مجازى، فإن هذه المقولة ( مقوله اي جوهر ) لا تعرض فيها الحركة،

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo