< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث درباره حركت و نسبت آن به مقولات داشتيم، كه سه قول درمسأله وجود دارد، يكي اينكه حركت از مقوله اي ان ينفعل است، ديگر اينكه حركت به اشتراك لفظي برمقولات اطلاق مي شود وسوّم آنكه حركت امر تشكيكي است وبرمصاديقش به تشكيك صدق مي كند، اين گروه به دسته هاي تقسيم شد كه بيان گرديد، همين گروه درباره اي سواد وتسود اختلاف نموده اند؛ برخي شان معتقد اند كه اختلاف سود وتسود به فصل است وهريك از سواد وتسود نوع مستقل اند، دسته اي ديگرشان مي گويند اختلاف سواد وتسود به امر عرضي است وسواد وتسود دوصنف ويا دوشخص از يك نوع اند، اين اختلاف اختصاص به سواد وتسود ندار درباره اي كم ثابت وسيال، اين ثابت وسيال، وضع ثابت وسيال هم مي آيد، كه اختلاف اين امور به فصل است ويا امر عرضي
 دليل قول دوّم : اگر خطي داشته باشيم وبرآن خط بيافزايم، خط با اضافه وزياد شده اخط بودن خارج نمي شود، بلكه فقط تفاوت به كوتاهي وبلندي پيدا مي كند، مانحن فيه هم از همين قبيل است؛ تسود سواد شديد است، زياد شدن سواد است ودرخط ديديم كه با اضافه وزياد شدن وحركت از كم به زياد تفاوت ماهوي وفصلي درست نمي شود.
 جواب : هميشه اين طور نيست كه زياده اختلاف نوعي درست نكند، بلكه گاهي زياده اختلاف نوعي مي سازد، مثل عدد كه زياده اي درآن نوع درست مي كند [1] . پس باتشبيه به يك مورد نمي توانيم قاعده كلي بدست بياوريم، بلكه اصلاً تشبيه نمي تواند قاعده ساز باشد ولو موارد آن متعدد باشد.
 دليل قول اوّل : گفته شد كه سواد يعني سواد ثابت و تسود يعني سواد سيال، وسيلان براي تسود خارج از ذاتش نيست، بلكه قوام تسوّد به سيلان است وتفاوت سواد وتسوّد هم به همين امر ذاتي است، وامر ذاتي فصل است پس سواد وتسوّد اختلاف به فصل دارد، كه نوع ساز است.
 جواب : بياض نسبت به ابيض ذاتي است، به اين معنا داخل درهويت ـ وجود شخصي ـ آن است، ولي درعين حال نمي توانيم بگوييم كه فصل ابيض است. پس هرچيزي كه خارج از هويت چيز ديگر نشد نمي توانيم بگوييم كه فصل است. سيلان هم هرچند خارج از هويت تسود نيست ولي نمي توانيم بگوييم فصل تسود است.
 دراين جواب ابن سينا كليت اين امر را ردّ مي كند كه هرچيزي كه خارج از هويت نباشد دليل فصل بودن آن نيست، مي تواند فصل باشد مثل ناطق براي انسان ومي تواند هم غيرفصل باشد مثل بياض نسبت به ابيض يعني جسم سفيد، كه هرچند بياض خارج از هويت جسم است ولي خارج از هويت جسم سفيد يعني ابيض نيست ولي درعين حال فصل ابيض هم نيست.
 فرق وجود بالذات ووجود بالعرض : وجود بالذات آنچه كه واقعاً وجود دارد مثل وجود ديوار ووجود بياض كه خود ديوار وخود بياض درخارج وجود دارد، ووجود بالعرض يعني آنچه كه خودش درخارج نيست؛ مثل ابيضيت كه از نسبت بياض به ديوار انتزاع مي شود [2] .
 با توجه به آنچه كه بيان شد شيخ هم قول اوّل را ردّ نمود هم قول دوّم را ولي اين بمعناي ارتفاع نقضين نيست؛ چرا كه اوّلاً قول سوم هم درمسأله است كه اختلاف سواد وتسود به جنس باشد، نه فصل ونه به امر عرضي؛ وثانياً‌ برفرض قول سوّم هم نباشد باز هم ارتفاع نقيضين لازم نمي آيد چرا كه ممكن است ردّ دوقول با توجه دليل هريك باشد؛ يعني باتوجه به اين دلايل اين اقوال باطل است، نه اينكه خود اقوال درواقع باطل باشد، البته درمانحن خود اقوال صرف نظر از دلايل شان هم باطل است؛‌ وثالثاً، مي شود بگوييم كه ردّ هريك از اقوال صرف نظر از ديگري است، نه اينكه هردوقول را درنظرگرفته باشد وردّ نموده باشد تا ارتفاع نقيضين شود.
 متن : إذ كان( دليل قول دوّم ) هو ( معناي غيرفصلي؛ يعني سيلان ) كزيادة تعرض على خط فيسير ( يصير ن خ ) خطا أكبر و لا يخرج‌ به (زايد ) من نوعه. و قال الأولون: بل التسود بما هو تسود هو سواد سيال، و ليس‌ ( «هذا له » ن خ، وصحيح ) أمر خارجا عن هويته بما هو تسود ( از آنجهت كه سواد است خارج است، امّا از آنجهت كه تسود است خارج نيست )، فهو ( تسود ) إذن ( حالا كه سيلان در ذاتش است ) تمايز السواد الثابت بفصل. و يمكن أن يبين بطلان الحجتين جميعا. أما الأولى فتنتقض بالعدد ( چرا كه عدد با اضافه نوع ديگري مي شود )، و أما الثانية فبالبياض و كونه أمرا غير خارج عن هوية الأبيض بما هو أبيض من غير أن يكون فصلا.
 


[1] . البته اين طبق آن مبناي است كه هريك از اعداد را نوع خاصي مي داند.
[2] . با تسامح مي شود اين حرف را پذيرفت، امّّا درفلسفه اي صدرا وجود بالذات وبالعرض معناي دقيق تري پيدا مي كند؛ وجود بالذات يعني آنكه وجودش حيثيت تقييديه نمي خواهد مثل وجود، وجود بالعرض آن است كه وجودش حيث تقييديه مي خواهد مثل ماهيات.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo