< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

ثم من المشهور... : بحثي كه داشتيم اين بود كه هرحركتي احتياج به مبداء ومنتها دارد وهرمتحركي مبداء را درنظر گيرد ومحرك هم متحرك را به همان جهت سوق مي دهد وتحريك مي كند . پس حركت وتحريك وتحرك با هم ارتباط پيدا مي كند، ولذا مصنف از بحث مبداء ومنتها وارد اين بحث شده كه آيا حركت وتحريك وتحرك يك ذات است ياسه ذات مستقل ؟ البته لزوم ندارد اين بيان را داشته باشيم چرا كه مي شود از يك بحث وارد بحث ديگر شد چنانچه از بحث تعريف حركت وارد تقسيم حركت به توسطيه وقطعيه شد واز بحث اقسام حركت به بحث مقوّمات حركت منتقل كرديد، ولي از آنجاي كه اين مورد با موارد قبل تفاوت دارد بهتر است توجيه شو؛ چرا كه بحث از مبداء ومنتها هنوز تمام نشده بعد از اين بحث هم بحث مسافت مطرح شده اين نشان مي دهد كه بحث يك ذات بودن حركت، تحريك وتحرك يا ذوات مستقل بودن شان مربوط به حث مبداء ومنتها است، كه دراين صورت توجيه همان است كه بيان شد، احتمال هم دارد كه نساخ جا بجا كرده باشد واحتمال ديگر اين است كه نخواسته از مسافت دراين جا بحث نمايد.

آيا حركت تحريك وتحرك يك ذات است يا دوتا؟ روشن است كه حركت با محرك فرق دارد همين طور حركت با متحرك، امّا حركت با تحرك وتحريك فرق شان روشن نيست پس جا دارد كه درباره اشت بحث شود.

مشهور : حركت، تحرك وتحريك يك ذات است، حركت كه امرتدريجي است چنانچه بدون نسبت به چيزي لحاظ شود حركت است، امّا اگر آنرا به متحرك نسبت دهيم مي شود تحرك وچنانچه به محرك نسبت دهيم تحريك ناميده مي شود. پس تحرك نسبت حركت است به متحرك، وتحريك نسبت حركت است به محرك.

ابن سينا درعبارت مي گويد تحرك حركت است منسوباً اي مافيه وتحريك حركت است منسوباً الي ماعنه، مراد از « مافيه » متحرك ومراد از « ماعنه » محرك، ولي بجاي اين دوكله از مافيه و ماعنه استفاده نموده، يكي به اين جهت كه قبلاً هم عبارات مافيه وماعنه به كار رفته بود، وديگر اينكه مي خواهد بيان كند كه كلمه مافيه معناي ديگري غير از مسافت هم دارد.

آيا تحرك وتحريك نسبت است يا حركت منسوب؟ اگر بگوييم نسبت است تحرك يعني نسبه الحركت الي المتحرك وتحريك يعني نسبه الحركت الي المحرك، ديگر اين بحث مطرح نمي شود كه يك ذات است يا دوتا ذات چرا كه معلوم است كه حركت با نست الحركت الي المتحرك والي المحرك فرق مي كند. امّا اگر گفتيم تحرك حركت منسوب المتحرك است وتحريك حركت منسوب المحرك اين بحث جا دارد كه آيا حركت، تحرك وتحريك يك ذات است ويا ذوات مستقل؛ چرا كه درسه ذات حركت را مطرح كرده ايم. ولي شيخ هردوبحث را مطرح نموده است؛ هم نسبه الحركت را هم حركت منسوبه را، به همين جهت بايد توجيه نماييم يا بگوييم كه حركت مسوباً و نسبه الحرك خيلي تفاوت ندارد، پس فرق نمي كند كه نسبه الحركت را مطرح كنيم يا حركت منسوبا، البته اين كه نسبه الحركت وحركت منسوب يكي باشد توجيه خوبي نيست، ويا بگويم ابن سينا خواسته هم احتمالات را طرح وردّ نمايد، چه قائل داشته باشد وچه قائل نداشته باشد، اين توجيه خوبي است..

ابن سينا نظر مشهور را قبول نيم كند مي گويد شما گفتيد كه تحرك يعني حركت منسوب الي االمتحرك ، درحالنيكه تحرك نسبته المتحرك الي الحركت است نه نسبته الحركت الي المتحرك، بعبارت ديگر تحرك وصف متحرك است نه وصف حركت؛ مثلاً انسان كه را ه مي رود نسبتش مي دهيم به حركت ومي گوييم متحرك است، خلاصه تحرك حال متحرك است ( صغرا) وحركت منسوب الي المتحرك حال متحرك نيست ( كبرا ) پس تحرك حركت منسوب الي المتحرك نيست.

درست هين بيان در تحريك هم مي آيد به اين صورت كه تحريك حال محرك است( صغرا) ونسبت حركت به محرك حال محرك نيست ( كبرا ) پس تحريك نسبت حركت به محرك نيست.

اشكال : شما گفتيد كه تحرك نسبت متحرك است به حركت نه نسبت حركت به متحرك، وتحريك نسبت محرك است به حركت نه نسبت حركت به محرك، درحاليكه نسبت طرفيني است اگر به متحرك به حركت نسبت دارد حركت هم به متحرك نسبت دارد، همين طور اگر محرك به حركت نسبت دارد حركت هم به محرك نسبت دارد. پس فرقي نمي كند چه بيان مشهور را داشته باشيم چه بيان شما را.

جواب شيخ : درست است كه نسبت دوطرف دارد، ولي نسبت متحرك به حركت با نسبت حركت به متحرك دو معنا است هرچند وجوداً تلازم دارد، همين طور نسبت محرك به حركت با نسبت حركت به محرك دومعنا است هرچند وجوداً تلازم دارد، وبحث ما درمعناي تحرك ومعناي تحريك است، نه در وجود شان.

آخرين بحث كه باقي مانده اين است كه حركت متقوم است به مافيه، درجاي خودش اين بحث مفصلا مي آيد دراين جا فقط معناي « مافيه » بيان مي شود، مافيه به دومعنا به كار مي رد، يك بمعناي متحرك، چنانچه درصدر بحث امروز مافيه بهمين معنا است وديگري مقوله اي كه درآن حركت رخ مي دهد، كه اصطلاحاً به آن مسافت حركت گفته مي شود، مسافت عبارت از چيزي كه متحرك آنرا ترك مي وچيزي ديگري را طلب مي كند، فاصله بين اين دوشخص متروك ومطلوب « مافيه » حركت است آنچه را كه متحرك ترك مي كند مقوله است وآنچه را كه طلب مي نمايد هم مقوله است درجه ديگري ازهمان مقوله پس « مافيه » حركت مقوله اي است كه درآن حركت واقع مي شود.

خلاصه : دراين فصل چهار مطلب بيان شد : 1. تعريف حركت؛ 2. تقسيم حركت به توسطيه وقطعيه؛ 3. تقوّم حركت به شش چيز؛ 4. اينكه حركت، تحرك وتحريك يك ذات اند يا سه ذات مستقل.

متن : ثم من المشهور أن الحركة و التحرك و التحريك ذات واحدة، فإذا أخذت باعتبار نفسها فحسب كانت حركة، و إن أخذت بالقياس إلى ما فيه ( يعني متحرك ) سميت تحركا، و إن أخذت بالقياس إلى ما عنه ( يعني محرك ) سميت تحريكا.

و يجب أن نحقق هذا الموضع‌ و نتأمله تأملا أدق ( ابن سينا نظرمشهور را قبول ندارد، پس ادق صفت تأمل است نه قول يعني ادق است از تأمل مشهور ) من المشهور فنقول: إن الأمر بخلاف هذه الصورة و ذلك لأن التحرك حال للمتحرك (صغرا)، و كون الحركة منسوبة إلى المتحرك بأنها فيه حال للحركة لا للمتحرك ( كبرا )، ( نتيجه اين قياس شكل دوم اين مي شود كه تحرك حركت منسوب الي المتحرك نيست ) فإن نسبه، الحركة إلى لمادة فى المعنى غير نسبة المادة إلى الحركة و إن تلازما فى الوجود. و كذلك التحريك حال للمحرك لا للحركة ( صغرا)، و نسبة الحركة إلى المحرك حال للحركة لا للمحرك ( كبرا)‌. ( نتيجه اين قياس شكل ثاني اين مي شود كه تحريك نسبت الحركه الي المحرك نيست ) فإذا كان كذلك، كان التحرك‌ نسبة المادة ( متحرك كه درآن حركت واقع مي شود، چنانچه ماده چيزي را قبول مي كند ) إلى الحركة لا الحركة منسوبة إلى المادة، و لم يكن التحرك هو الحركة بالموضوع ( ذات كه موضوع هردوبشود يكي نيست )، و كذلك لم يكن التحريك هو الحركة فى الموضوع ( تحريك وحركت هم موضوع شان يكي نيست، وچون عراض باموضوع شان سنجيده مي شود وقت كه موضوع دوتا باشد دو ذات است ) . و لا تناقش فى أن يكون كون الحركة منسوبة إلى المادة معنى معقولا، و كذلك ( «كون الحركه منسوبه » اين عبارت درتقديراست ) إلى المحرك لكن هذين المعنيين لا يدل عليهما بهذين الاسمين ( تحرك وتحريك ). و أما تعلق الحركة بما فيه الحركة من المقولات فليس يعنى‌ بالموضوع‌ لها ( يعني از « مافيه » موضوع حركت كه متحرك است اراده نشده ) ، بل الأمر الذي هو المقصود حصوله فى الحركة ( يعني مقوله اي كه حصولش مقصود است اراده شده، نه متحرك ونه غايت حركت ، باتوجه به عبارت بعد ). فإن المتحرك عند ما يتحرك موصوف بالتوسط بين أمرين‌ ، أمر متروك ( مبداء ) و أمر مقصود ( منتها )، إما أين، و إما كيف‌ ، أو غير ذلك إذ كانت الحركة تغير الشي‌ء لا دفعة. فإذن يكون متوسط بين حدين و لهما مقولة إما أين و إما كيف‌ و إما غير ذلك، فيقال إن الحركة فى تلك المقولة ( نه متحرك ). و قد تزداد لهذا بيانا، بعد أن نعرف نسبة الحركة إلى المقولات‌ (يعني بحث كرديم كه حركت از كدام مقوله است؛ چون بحث است كه حركت از مقوله است ياخير )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo