< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث دراين داشتيم كه متحرك بالذات نداريم، وهرمتحركي بايد محركي داشته باشد، براين مدعا سه دليل اقامه شد كه دليل سوم مبتلي به اشكال است، يك يا دوتا ( درصورت كه لكن ... ص89، س را اشكال مستقل بگيريم نه دنباله اشكال اوّل) از اين اشكالات بيان شد، دراين جا شيخ به بيان اشكال ديگري مي پردازد.
 قبل از بيان اشكال جا دارد يك بار ديگر دليل را بيان نماييم، به اين نحو كه اگرمتحرك بالذات داشته باشيم وبر فرض جزئش ساكن باشد متحرك بالذات ( كل) ساكن نمي شود، درحاليكه كل ساكن مي شود پس متحرك بالذات نداريم.
 اشكال سوّم ( وعلي هذا الاحتجاج ...) : اين دليل مبتني برتوهم سكون جزء است كه دراشكال قبل مستشكل گفت جزء ساكن نمي شود؛ چرا كه جزء جزء متحرك بالذات است، در اين جا مي گوييم كه ما اصلاً‌ جزء نداريم، بله مي توانيم جزء را توهم نماييم وبا فرض جزء متوهم سكون آنرا هم توهم نماييم. دراين صورت مي توانيم دوحال داشته باشيم يكي اينكه توهم نماييم كه كه جزء داريم ولي سكون جزء را توهم ننماييم دراين شق اصلاً دليل اجرا نمي شود؛ چرا كه اجراي دليل مبتني برتوهم سكون جزء است. امّا اگر جزء را توهم نموديم وسكون آنرا هم توهم نماييم دليل اجرا مي شود ولي تالي باطل نيست.
 به بيان ديگرما دوتا فرض داريم، يكي اينكه براي كل جزء فرض مي كنيم وفرض دوم آنكه جزء را ساكن فرض مي كنيم، حال يا جزئيت جزء را درنظر نمي گيريم بلكه مستقل لحاظ مي كنيم ويا جزئيت جزء را درنظر مي گيريم، اگر جزئيت جزء را كنار بگذاريم و از كل جدا نماييم وقت هم كه ساكن فرض مي كنيم بازهم از كل جدا است. پس هم ذاتاً جدا از كل است وهم حكماً وچنين جزئي درواقع جزء نيست ودرنتيجه سكون آن مستلزم سكون كل نيست. امّا اگر هنوز جزئيت را براي جزء باقي گذاشته باشيم، سكون اين جزء سكون متداول نيست ومبناي استدلال سكون متداول جزء است؛ به بيان سوّم اگر جزء را جزنگيريم سكونش سكون متداول است ولي تالي باطل نيست، امّا اگر جزء را جزء بگيريم سكون آن ديگر سكون متداول نخواهد بود وسكون جزء مستلزم سكون كل است.
 خلاصه ما سه فرض داريم، اول اينكه جزء را فرض كنيم ولي سكونش را فرض نكنيم اين با دليل نمي ساز؛ چرا كه مقوم دليل سكون جزء بود، دوّم اينكه جزء را ساكن فرض كنيم، به اين صورت كه قسمتي ازجسم را جدا كنيم واسم آنرا بگذاريم جزء واين جزء را ساكن فرض كنيم وسكون هم سكون متداول باشد دراين صورت سكون جزء مستلزم سكون كل نيست ولذا اينكه مي گوييم بايد كل ساكن باشد درست نيست؛ بعبارت ديگر تالي باطل نيست؛ نمي توانيم بگوييم « درحاليكه كل ساكن مي شود»؛ چرا كه جزء ذاتاً وحكماً جدا از كل است وسكون آن مستلزم سكون كل نمي شود. سوّم اينكه جزء را فرض كنيم وساكن هم درنظر بگيريم ولي مراد از سكون سكون رايج ومتداول نباشد در اين صورت هم سكون رايج كل لازم نمي آيد.
 بيان شيخ به اين صورت است كه چون جسم يك پارچه است ما جزء نداريم مگر اينكه جزء را فرض كنيم، حال آيا اين جزء فرضي صاحب أين است يا أين فقط مال كل است؟ مسلماًَ كل أين يعني نسبت به مكان را دارد ولي جزء به تبع وبالعرضِ [1] كل أين دارد. باتوجه اين مطلب كل حركت أيني دارد؛ بعبارت ديگر كل چون أين دارد مي تواند حركت أيني داشته باشد ودرفرض ما دارد، وجزء چون أين را ندارد مگر بالعرض حركت أيني هم ندارد مگر بالعرض وتبع كل ودرنتيجه سكون آيني هم ندارد.
 باتوجه به مطلب مذكور جزء متحرك بالذات توهم سكون برايش ممكن نيست، مگر اينكه جزئيت آنرا درنظر نگيريم، بلكه مستقل درنظر بگيريم دراين صورت استلزام بين سكون جزء وكل نخواهيم داشت چون دوجسم جدا از هم اند. اگر جزئيت جزء را درنظر بگيريم دراين صورت سكون را كه براي جزء درنظر مي گيريم سكون رايج ومتداول نخواهد بود؛ چرا كه جزء جزء متحرك بالذات است وتابع آن واگر آنرا ساكن فرض كنيم سكون آن سكون رايج نخواهد بود. درهرصورت بين استدلال مذكور مخدوش است؛ چون قوام استدلال به سكون جزء است كه يا امكان ندارد، مگر اينكه جزئيت را از آن بگيريم، ويا بمعناي سكون رايج كه دراستدلال مدنظر است نمي باشد.
 متن : وعلى هذا الاحتجاج شك آخر، و هو أن المتصل و إن كان يمكن أن تفرض له أجزاء فلا يمكن ( يعني ولكن لايمكن، چرا كه فاي بعد از ان وصليه بمعناي لكن مي آيد ) أن تتوهم تلك الأجزاء ساكنة أو متحركة إلا (استدراك از غيرذات أين ) بالفرض [2] ( يعني فرض ديگر بكينيم كه سكون جزء باشد) لأنها غير ذات‌ أين ما دامت أجزاء المتصل إلا بالفرض ( / بالعرض ) و لا ذات وضع، و هذا ( انكه اگر جزء سكون دارد به تبع كل است ) شي‌ء سيبين بعد. فإذا كان توهم السكون فى الجزء مما لا يتحقق توهما إلا و ينفصل بالفعل ( يعني جزئيت را درنظر نگيريم، جدا درنظربگيريم )‌ ، لم يكن لهذا الا حتجا ج مأخذ سديد أو( بمعناي إلاأن) يدعى توهم فصل ثم إسكان معا. ( دراين صورت استلزام نيست بين سكون جزء وسكون كل، چون دوجسم مستقل اند) و لو أنت توهمت فى الجزء المفروض سكونا و هو متصل ( يعني باحفظ جزئيت )، فقد تو همت معنى مشاركا للسكون فى الاسم.و أما السكون بحده فلا يمكن أن يتوهم فى ذلك الجزء ( جزء كه هنوزمتصل است وجزئيت آن محفوظ)، كما لا يمكن أن تتوهم الأمور المحالة فى الفعل [3] و الخيال جميعا، فليكن هذا المأخذ ( مبناي دليل ) مما يسئل [4] غيرنا ( منصوب به نزع خافظ ) ممن‌ يقف على تحقيقه أن ينوب عنا فيه


[1] . بالعرض به دومعنا مي آيد، گاهي بمعناي باالمجاز وگاهي بمعناي بالتبع، دراين جا معناي دوّم مراد است.
[2] . استاد نسخه اي بالعرض را ترجيح داد ( بالعرض بمعناي بالتبع )
[3] . « في العقل » صحيح مي باشد.
[4] . « مسئول عنه» درعربي مطلب است، امّا درفارسي شخص است، عبارت را اگرفارسي معنا كنيم يعني از غيرما سؤال كند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo