< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل دوّم و سوّم بر اثبات نیاز حرکت به محرّک

توضیح دلیل دوّم:

قوله (ره): «و بالجملة طبيعة الجسمية طبيعة جوهر له طول و عرض و عمق، و هذا القدر مشترك فيه لا يوجب حركة و إلا لاشترك فيها بعينها، فإن زيد على هذا القدر معنى آخر حتى يلزم الجسم حركة....» (طبیعیّات الشفاء، ج1 ص 87-88)

بحث در امور شش گانه ای بود که حرکت بدانها نیاز دارد، دومین آنها محرّک بود یک دلیل بر این مطلب اقامه شد و به توضیحش پرداخته شد.

در جلسه قبل گفتیم که فقره «و مما يبين لك أن الشي‌ء لايحرك ذاته أن المحرك إذا حرك لم يخل إما أن يكون يحرك لا بأن يتحرك...» (طبیعیّات الشفاء، ج1 ص 87) میتواند دلیل دوّم بر نیاز حرکت به محرّک قرار گیرد و میتواند دلیل دوّم بر همین فرض اخیر (ذات متحرّک محرک نیست) قرار گیرد؛ اگر دلیل دوّم بر نیاز حرکت به محرّک قرار گیرد لازم است احتمال بدون علّت بودن حرکت را با استفاده از دلیل قبلی ابطال نمائیم؛ بنابر این بهتر است دلیل دوّم بر همین فرض اخیر (ذات متحرّک محرک نیست) قرار گیرد تا نیازی به استفاده از فرض قبلی نداشته باشیم.

بنابر اینکه آنرا دلیل دوّم بر همین فرض اخیر (ذات متحرّک محرک نیست) قرار دهیم، فقره «و بالجملة طبيعة الجسمية طبيعة...» دلیل دوّم بر اصل نیازمندی حرکت به محرک قرار می گیرد.

توضیح این دلیل از این قرار است که صورت جسمیه بین همه اجسام مشترک است، و اگر صورت جسمیه علت حرکت باشد لازم می آید که همه اجسام در حرکت، اشتراک داشته باشند، لکن تالی باطل است پس مقدم نیز باطل است. بنابر این چیزی دیگری در حرکت دخالت دارد که زائد بر صورت جسمیه و مغایر با آن است؛ حالا این امر زائد یا داخل ذات متحرک است و یا خارج ذات متحرک است، اگر خارج ذات متحرک باشد مغایرت متحرّک و محرّک روشن تر است.

قوله (ره): «و بالجملة طبيعة الجسمية...» منظور از جسمیت در اینجا میتواند صورت جسمیه باشد و میتواند معنای لغوی آن باشد یعنی جسم بودن.

قوله (ره): «و هذا القدر مشترك فيه لا يوجب حركة» این مقدار، مشترکٌ فیه بین همه اجسام است. «مشترك فيه» خبر اول است و «لا يوجب حركة» خبر دوّم آن است.

قوله (ره): «و إلا لاشترك فيها بعينها» دلیل بر «لا يوجب حركة» است، یعنی اگر موجب حرکت شود چون همه اجسام در صورت جسمیه اشتراک دارند، باید همه نیز در حرکت اشتراک داشته باشند، ضمیر در «لاشترک» به قدر مشترک بر می گردد که منظور از آن در حقیقت همان «کل جسم» است. قید «بعنیها» اشاره دارد به اینکه نه تنها لازم است در اصل حرکت با هم اشتراک داشته باشند بلکه لازم است در نوع حرکت نیز با هم مشترک باشند.

قوله (ره): «فإن زيد على هذا القدر...» جواب شرط یا عبارت «يتحرك بسبب ذلك» است و یا عبارت «فيكون فيه مبدأ...»؛ در صورت دوم، عبارت «يتحرك بسبب ذلك» صفت «خاصه» قرار می گیرد.

قوله (ره): «حتى يلزم الجسمَ حركةٌ» یعنی تا اینکه جسم را حرکت، لازم باشد.

قوله (ره): «زائد على الشرط الذي إذا وجد كان به جسما» شرطی که در جسمیت مطرح است جوهریّت و قابلیت ابعاد ثلاثه است.

قوله (ره): «و إن كان من خارج فذلك فيه أظهر» اگر آن امر زائد داخل ذات متحرک باشد این احتمال وجود دارد که خود متحرّک، علت حرکت است.

 

توضیح دلیل سوّم:

قوله (ره): «و قد قيل فى إثبات أن لكل متحرك محركا قول جدلى، و أحسن العبارة عنه ما نقوله إن كل متحرك كما يتبين من بعد منقسم ...» (طبیعیّات الشفاء، ج1 ص 88)

دلیل سوّمی که بر اثبات مدعی اقامه شده یک دلیل جدلی است که از مقدماتی استفاده شده که مورد قبول خصم می باشد.

ابن سینا (ره) معتقد است بهترین تقریری که برای این دلیل مطرح شده همین تقریری است که ما ذکر می کنیم، وجه بهتر بودنش این است که در مقابل اشکالات، کقاوم بوده و قابل نفوذ نیست.

ایشان پیش از تقریر دلیل، سه مطلب مقدماتی ذکر می نمایند. توضیح این سه مطلب مقدماتی از این قرار است:

مطلب اوّل:

هر جسمی را میتوان به اجزائی تقسیم نمود، و این تقسیم تا بی نهایت ادامه دارد، زیرا جزء لایتجزی باطل است. حالا سؤال این است که آیا صورت جسمیه مانع سکون این اجزاء می شود یا خیر؟ پاسخ این است که صورت جسمیه مانع سکون این اجزاء نیست.

مطلب دوّم:

هر توهّمی که از متوهِّمی (اسم فاعل) صادر شود و متوهَّم (اسم مفعول) مانع آن توهم نشود، توهم مذکور ممکن است. این مطلب در حقیقت یک کبرای کلی است که در ما نحن فیه نیز جاری می گردد، تطبیق آن بر ما نحن فیه به این صورت است که توهّم سکون اجزای جسم ممکن است زیرا سکون آنها با طبیعت جسم متوهَّم (اسم مفعول) منافاتی ندارد، و متوهَّم (اسم مفعول) مانع آن توهم نیست.

مطلب سوّم:

توضیح این مطلب در جلسه بعد خواهد آمد.

قوله (ره): «و قد قيل...» قولٌ جدلیٌّ نائب فاعل است.

قوله (ره): « إن كل متحرك كما يتبين من بعد منقسمٌ» هر جسمی منقسم است و جسم متحرّک نیز چون جسم است قابل انقسام است. البته جسم، بالفعل جزء ندارد و بعد از انقسام، دارای اجزاء بالفعل می باشد.

قوله (ره): « لا يمنع من توهمها ساكنة طبيعة الجسمية التي لها...» «طبيعة الجسمية» فاعل «لایمنع» می باشد، ضمیر ها و ساکنه در عبارت «توهمها ساكنة» دو مفعول توهم اند. و ضمیر لها به اجزاء بر می گردد.

قوله (ره): «و كل توهم بشي‌ء لا تمنعه طبيعته، فهو من التوهم الممكن...» لفظ «بشیئ» خوب نیست، اگر لیشیئ باشد یا شیئ بدون حرف جر باشد بهتر است. لفظ «طبیعته» فاعل «لاتمنعه» است.

قوله (ره): «فتوهم جزء المتحرك ساكنا من حيث هو جسم توهم لا يستحيل إلا بشرط» دو اسم «جزء المتحرك» و «ساكنا» دو مفعول توهم اند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo