< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اثبات نیاز حرکت به محرّک

قوله (ره): « و مما يبين لك أن الشي‌ء لايحرك ذاته أن المحرك إذا حَرَّك لم يخل إما أن يكون يحرك لا بأن يتحرك و إما أن يكون يحرك بأن يتحرك. فإن كان المحرك يحرك لا بأن يتحرك فمحال أن يكون المحرك هو المتحرك بل يكون غيره...» (طبیعیّات الشفاء، ج1 ص 87)

توضیح دلیل دوّم:

بحث در امور شش گانه ای بود که حرکت بدانها نیاز دارد، دومین آنها محرّک بود، بر این مطلب یک دلیل اقامه شد که در جلسه گذشته به توضیح آن پرداختیم.

ابن سینا (ره) در این فقره به دلیل دوّم اشاره می نماید، در جلسه گذشته گفته شد که این فقره میتواند دلیل دوّم بر نیاز حرکت به محرّک قرار گیرد و میتواند دلیل دوّم بر همین فرض اخیر (ذات متحرّک محرک نیست) قرار گیرد؛ اگر دلیل دوّم بر نیاز حرکت به محرّک قرار گیرد لازم است احتمال بدون علّت بودن حرکت را با استفاده از دلیل قبلی ابطال نمائیم؛ بنابر این بهتر است دلیل دوّم بر همین فرض اخیر (ذات متحرّک محرک نیست) قرار گیرد تا نیازی به استفاده از فرض قبلی نداشته باشیم.

در هر صورت، توضیح این دلیل این است که اگر متحرّک بخواهد محرّک نیز باشد، از دو حال خارج نیست:

فرض اوّل:

الف: متحرّک حرکت می دهد ولی خودش با این حرکت، حرکت نمی کند. مانند معشوقی که در خانه خودش نشسته و عاشق را به طرف خودش حرکت می دهد، وصول به معشوق غایت حرکت است، و تصور غایت، علت غائی است و علت غائی از نگاهی دیگر، علت فاعلی است. و همانند عقل که فلک را به حرکت در می آورد ولی خودش حرکت نمی کند.

در این فرض، محرّک متحرک نیست، زیرا مفروض این است که محرّک، خودش با این حرکت، حرکت نمی کند پس متحرّک نیست.

فرض دوّم:

ب: متحرّک حرکت می دهد و خودش نیز با همان حرکت، حرکت می کند. مثلاً بدن حرکت می کند و با همین حرکتش سنگ را حرکت می دهد.

سؤال این است که آیا ممکن است یک چیز به خودش حرکت بدهد و با اینکه محرّک است، متحرّک نیز باشد با همان حرکتی که خودش به خودش داده است؟!

پاسخ این سؤال منفی است، توضیح این مطلب با توجه به دو نکته روشن می شود:

نکته اوّل: معنای اینکه متحرّک، حرکت می کند این است که بالفعل حرکت برایش حاصل می گردد، بنابر این، حرکت در متحرّک، بالقوه بوده و بالفعل می گردد، پس محّرک، متحرّک بالقوه را بالفعل می نماید، و وقتی بالفعل شد متحرّک بالفعل بر آن اطلاق می گردد.

نکته دوّم: معنای اینکه محرّک، حرکت می دهد این است که حرکت را در موجودی که بالقوه حرکت دارد ایجاد می نماید و آنرا بالفعل می نماید.

با توجه به این دو نکته، مدعا این است که ممکن نیست یک چیز به خودش حرکت بدهد و با اینکه محرّک است، متحرّک نیز باشد با همان حرکتی که خودش به خودش داده است. دلیل این مدعا این است که آن چیز واحد از این لحاظ که محرّک است بالفعل دارای حرکت است و از این لحاظ که متحّرک است نسبت به حرکت، حالت بالقوه دارد. پس از لحاظ محرّکیت، واجد حرکت است و از لحاظ متحرّکیت، فاقد حرکت است و اجتماع وجدان و فقدان در شیئ واحد محال است. بنابر این محال است که یک چیز در خودش حرکتی ایجاد کند و با آن حرکت، خودش نیز متحرک گردد.

قوله (ره): « أن المحرك إذا حرك...» فاعل فعل «یبین» است.

قوله (ره): «بل يكون غيره» یعنی بلکه محرّک، غیر از متحرک است.

قوله (ره): «و بالحركة التي فيه بالفعل يحرك» این عبارت تفسیر عبارت قبلی «و إن كان يحرك بأن يتحرك» است، و معنایش چنین است: به حرکت در می آورد با همان حرکتی که در او بالفعل حاصل شده است، پس هم متحرّک است و هم با همان حرکت، محرّک است.

قوله (ره): «و معنى يحرك أنه يوجد فى شي‌ء متحرك بالقوة حركة بالفعل» لفظ «حركة بالفعل» مفعولٌ به فعل «یوجد» است.

قوله (ره): «فيكون حينئذ إنما يخرج شيئا من القوة إلى الفعل بشي‌ء فيه بالفعل و هو الحركة» معنای عبارت با توجه به ضمائر چنین است: فیکون المحرّک حين یوجد الحرکه ی فی المتحرّک إنما يخرج شيئا من القوة إلى الفعل بشي‌ء فيه بالفعل و هو الحركة. پس با حرکتی که در خودش بالفعل است، متحرّک را از قوه به فعلیّت می رساند.

قوله (ره): «محال أن يكون ذلك الشي‌ء» مقصود از شیئ در اینجا همان حرکت است.

قوله (ره): «فيحتاجَ أن يكتسبه» تفریع بر بالقوه بودن است.

قوله (ره): «مثلا إن كان حارا فكيف يسخن نفسه بحرارته، أى إن كان حارا بالفعل فكيف يكون حارا بالقوة حتى يكتسب من ذى قبل حرارة عن نفسه فيكون بالفعل و بالقوة معا» هر گاه آبی گرم باشد، میتواند آب دیگری را گرم کند، پس حرکتی را در او ایجاد می نماید، لکن چون در اینجا، محرّک آب اولی است و متحرّک، آب دومی است، مشکلی وجود ندارد. اما اگر آبی گرم باشد و بخواهد خودش را گرم کند، از این لحاظ که ایجاد کننده گرمی است، بالفعل گرم است و از این لحاظ که میخواهد گرم شود، بالقوه گرم است، پس اگر بخواهد خودش را گرم کند، لازم می آید که شیئ واحد هم واجد گرمی باشد و هم فاقد آن، و اجتماع وجدان و فقدان محال است.

«إن كان حارا» یعنی اگر محرّک، حار باشد. «بحرارته» یعنی با حرارت خودش، خودش را گرم کند.

قوله (ره): «حتى يكتسب من ذى قبل حرارةً عن نفسه» قبل ذو بعد است، زیرا هر قبلی، بعدی دارد، و نیز بعد، ذو قبل است، زیرا هر بعدی نیز قبلی دارد. مقصود از تعبیر «من ذى قبل» بعداً است یعنی بعداً حرارتی را از خودش کسب نماید. در بخری نسخ بجای قبل، لفظ فعل است، ذو فعل همان فاعل است.

تا اینجا تقریر این دلیل به پایان می رسد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo