< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 86 سطر 7: (قوله فنقول اولا)
 موضوع: ادامه جواب از اشکال بر وجود حرکت توسطیه در خارج
 مصنف بعد از اینکه مقدمه ای را ذکر کرد وارد بحث می شود و دو جواب بیان می کند. در یک جواب بیان می کند که تعددی برای کون فی المکان نیست یعنی کون فی المکان، امر متعدد نیست. در جواب دیگر، تعدد را قبول می کند اما این تعدد را بیرون از ذات کون فی المکان قرار می دهد و توضیح می دهد که این تعدد در خارج کون فی المکان اتفاق می افتد و کون فی المکان را متعدد نمی کند پس در ابتدا اصل تعدد را منکر می شود ولی بعداً تعدد را قبول می کند ولی بیرون از کون فی المکان می داند لذا از آن نمی توان کلی گرفت تا اشکال شود که کلی در خارج موجود نیست بلکه کون فی المکان امر واحد می شود و امر واحد می تواند در خارج موجود شود.
 جواب اول: مسافتی را که متحرک به حرکت توسطیه طی می کند را ملاحظه می کنیم می بینیم به اجزای تقطیع نشده و تجزیه نشده پس اجزاء بالفعل ندارد. در این صورت نمی توان گفت کون فی المکان الاول، کون فی هذا المکان الثانی و هکذا. بلکه یک کون فی هذا المکان داریم.
 اینطور نیست که چند تا مکان و چند تا مسافت داشته باشیم چون «هذا» نیامده و نگفته «کون فی هذا المکان» مسافت تجزیه به اجزایی نشده که اشاره کنیم متحرک در این جز است یا در جزء بعدی است. بله بعد از اینکه تقسیم کردیم، اجزاء بوجود می آید و چون تقسیم، فرضی است اجزاء هم فرضی می شود لذا تعدد در فرض و ذهن ما حاصل می شود. این متعددی که در ذهن است تحت یک جامع و کلّ می رود که در ذهن است.
 بیانی که مصنف در ادامه می کند حدود نصف صفحه است و توضیح جواب می دهد.
 [کون فی هذا المکان یعنی جزئی از این مسافت که طی می کند مثلا جزء یک متری.
 ما کون فی المکان را که 30 متر است تبدیل به 30 تا یک متری می کنیم پس 30 تا هذا المکان پیدا می شود و 30 تا کون فی هذا المکان پیدا می شود این 30 تا کون فی هذا المکان را تحت کون فی المکان که جامع است می بریم و کلی می شود.]
 ایشان بعد از اینکه جواب را بیان می کند ابتدا توضیح می دهد که می توانیم مسافت را تقسیم کنیم و این اقسام را نمی توانیم در حرکت توسطیه که «آنی» است واقع سازیم چون «آن» نمی تواند اقسام را در خودش قبول کند «آن» جزء لایتجزی است پس حرکت توسطیه نمی تواند اجزائی را که فرض می کنیم در خودش داشته باشد. سپس توضیح می دهد که معلوم شد که مسافت متعدد نیست و وقتی متعدد نشد نسبت متحرک به مسافت هم متعدد نمی شود اگر نسبت، متعدد نشود حرکت هم متعدد نمی شود. اگر بخواهیم تعدد را درست کنیم باید مسافت، متعدد شود تا نسبتِ به مسافت متعدد شود و در نتیجه حرکتی که از این نسبتها تشکیل می شود متعدد شود. در ادامه مقایسه حرکت توسطیه با لون می کند که با یکدیگر تفاوت دارند. اینچنین نیست که با آمدن حالتی حرکت توسطیه عوض شود در حالی که با تبدل فصول، لون عوض می شود. تبدّل را در حرکت توسطیه قبول نمی کند وقتی تبدّل قبول نشد، تعدد حاصل نمی شود وقتی تعدد حاصل نشود وحدت برای حرکت باقی می ماند و تکرار می کند که مسافت واحد است و نسبت واحد است در نتیجه حرکت واحد است. (این خلاصه و فهرست مطالب بود).
 تفصیل مباحث:
 اولین بحث این است که مسافت را می توان به انحاء مختلف تقسیم کرد و از این تقسیم اقسامی بدست بیاوریم که نمی توان در «آن» و حرکت توسطیه قرار داد اگرچه در حرکت قطعیه داریم. می توان مسافت را به انحاء مختلف تقسیم کرد که بعضی تقسیم ذهنی و بعضی تقسیم خارجی است مثلاً با این خط که در هر یک متر می کشیم مباحث را تقسیم خارجی می کنیم (مثلا 10 تا خط به فاصله یک متر در این مسافت 10 متری می کشیم).
 اما گاهی گودالی را در یک متر حفر می کنیم که مسافت ها متعدد شود پس نسبت ها هم متعدد می شود. این مسافت های یک متری حدود دارند. گاهی با خط کشیدن جدا می کنیم که این را تقسیم به وسیله عَرَض می گویند چون رنگی یا خطی را روی زمین می کشیم و جسم را تقسیم می کنیم. اول که قسمتی از زمین را از قسمت دیگر جدا می کنیم به این، تقسیم فکّی گویند و دوم که تقسیم بالعرض است یعنی به وسیلۀ عَرَض مثل رنگ یا خط است تقسیم می کنیم. در ذهن هم می توان تقسیم کرد چه به وسیله وهم، چه به وسیله عقل.
 این 4 نحوه تقسیم بود که بیان کردیم. در بعضی جاها تقسیم بالکسر هم داریم که چیزی را می شکنیم و این را داخل در اقسام فکّی می کنیم.
 وقتی انواع تقسیم را وارد کردیم اقسامی پیدا می شود مثلا اقسام یک متری که هر قسم، حدود دارد یعنی اوّل و آخر دارد. بین این خطها، هر یک متر را می توان دوباره تقسیم به دو نیم متر کرد و تقسیم متوقف نمی شود و قابلیت تقسیم ادامه دارد.این تقسیمها چه در خارج چه در ذهن باشد مسافتِ پیوسته را متعدد نمی کنند مگر تقسیم فکی باشد که بالفعل وارد کرده باشید، یا تقسیم بالعرض باشد و بالفعل وارد کرده باشید که در این صورت حرکت توسطیه در مسافتِ 30 متری را 30 قسم قرار می دهید که هر متر را یکی قرار می دهید و هر کدام، یک حرکت توسطیه است. اینها را اگر جمع کنی و از آن کلّی بگیری در ذهن است اما از هر کدام که کون فی المکان بگیری کلّی نیست و در خارج است.
 آیا می توان این اقسام را در حرکت توسطیه قرار داد. اگر اقسام در حرکت توسطیه قرار بگیرد تعدد درست می شود. هر قسم، کون فی المکان می شود و اقسام را جمع می کنیم و کونهای فی المکان می شود و کونهای فی المکان، تحت یک جامع کلّی می روند و حرکتِ حاصله، امر کلی می شود و اشکال مستشکل وارد می شود. مصنف توضیح می دهد که این اقسام در حرکت توسطیه واقع نمی شوند چون حرکت توسطیه همان طور که گفتیم «آنی» است و ما از «آنی» بودنش فراغت پیدا کردیم. مستشکل بر «آنی» بودن حرکت توسطیه اشکال ندارد بلکه بر وجود خارجی اش اشکال دارد. ما در بیان خودمان نمی توانیم از وجود خارجی، بر علیه مستشکل اشکال کنیم زیرا مستشکل می گوید که این، مورد نزاع ما است. ما می توانیم در استدلالمان از «آنی» بودن حرکت توسطیه استفاده کنیم زیرا که «آنی» بودن مورد توافق هر دو گروه است. اینطور نیست که ما نزاع را در دلیل اخذ کنیم، اگر می خواستیم از وجود حرکت توسطیه استفاده کنیم خصم به ما می گفت که وجود ثابت نیست (ما نمی خواهیم از وجود استفاده کنیم بلکه از «آنی» بودن حرکت می خواهیم استفاده کنیم و خصم این را قبول دارد.)
 پس می گوییم حرکت توسطیه «آنی» است و در «آن» اقسام واقع نمی شود چون «آن»، جزء لا یتجزی است و جز لا یتجزی نمی تواند مشتمل بر اجزاء شود تا هر جزئی را یک حرکت بگیری و مجموع را تحت جامع ببری و بگویی آن جامع که کلی است در ذهن می باشد. بله حرکت اگر قطعی باشد می توان اجزا را در آن قرار داد مثلا در یک مسافتِ پیوسته 30 قدم را برداریم. هر قدمی، مسافت را تقسیم می کند اما تقسیم فرضی نه واقعی. یعنی با این توجه، که قدمها 30 تا است مسافتها هم 30 تا است در حالی که مسافت، یکی است ولی می گوییم که هر کدام از این 30 تا مسافت را با یک قدم طی کردیم. حال در حرکت قطعیه می توان اینگونه گفت که این اجزاء در زمان واقع شدند چون حرکت قطعیه، زمانی است و زمان می تواند مشتمل بر اجزاء باشد و «آن»، چون جزء لایتجزی است نمی تواند مشتمل بر اجزا باشد.
 حرکت توسطیه چون آنی است حکم «آن» را دارد نمی توان اجزاء را داخل آن قرار داد اما حرکت قطعیه چون زمانی است حکم زمان را دارد و می توان اجزاء را داخل آن قرار داد. پس در حرکت قطعیه می توان گفت که مشتمل بر اجزاء است ولی در حرکت توسطیه نمی توان گفت که مشتمل بر اجزاء است.
 در حرکت قطعیه می توان گفت که مشتمل بر اجزاء است ولی اجزائش، حرکت نیستند بلکه مجموعش حرکت است باز هم در آنجا حرکتِ متعدد نداریم حرکتِ واحد داریم اما در حرکت توسطیه اگر توانستی اجزاء را در آن بریزید هر جزء آن، یک حرکت توسطیه می شود. حرکت توسطیه، بسیط است و وقتی بسیط باشد هر جزئش می تواند حرکت قطعیه باشد. حال اگر اجزائی در حرکت قطعیه بریزی، چندین حرکت قطعیه پیدا می شود و متعدد می شود و می توان از متعدد، کلی گرفت و اشکال مستشکل وارد می شود. ما اصلا اجازه نمی دهیم که اجزاء را در حرکت توسطیه بریزی و الا اگر ریختی تعدد درست می شود. اگر در حد حرکت توسطیه اجزاء درست کردی تعدد درست می شود. اما در حرکت قطعیه اگر اجزاء درست کردی تعدد درست نمی شود. پس فرق حرکت توسطیه و قطعیه این است که در حرکت توسطیه، اجزاء ممکن نیست چون توسطیه «آنی» است و «آن» مشتمل بر اجزاء نیست ولی در قطعیه اجزاء ممکن است که جمع شود ولی در آخر، نتیجه می گیریم که هر دو حرکت واحدند. حرکت قطعیه با این که اجزاء را در آن جمع می کنیم واحد است حرکت توسطیه که اجزاء در آن جمع نمی شود واحد است. هر دو در واحد بودن مشترکند اما در اینکه آن قبول اجزا نمی کند و این قبول اجزا می کند متعددند. سعی مصنف بر این است که در حرکت توسطیه، اجزا را با هم جمع نکند والا تعدد درست می شود. پس اجزاء با تقسیم فرضی و خارجی درست می شوند و این اجزاء در «آن» که حرکت توسطیه است وارد نمی شود لذا حرکت توسطیه که واحد است همچنان واحد می ماند و نمی توانیم متعددش کنیم.
 بله اگر این حرکت توسطیه زید را با حرکت توسطیه عمرو و بکر ملاحظه کنی تعدد درست می شود و کلّی هم انتزاع می شود در ابتدای «فنقول» گفتیم که اگر اینطوری ملاحظه شود حق با مستشکل است ولی ما که اینگونه ملاحظه نمی کنیم بلکه هر حرکت توسطیه را تنها می سنجیم نه اینکه حرکت توسطیه زید و بکر و عمرو را بسنجیم. حرکت توسطیه ی متعدد را کنار هم نمی گذاریم و الا اگر کنار هم بگذاریم کلی انتزاع می شود. حرکت توسطیه زید را به تنهایی ملاحظه می کنیم و می گوییم واحد است و متعدد نیست اگر بخواهیم متعدد کنیم باید تجزیه اش کنیم و بعد از تجزیه باید همه اجزاء را در حرکت توسطیه بریزیم که نمی توانیم چون اولاً تجزیه ما ذهنی است و اگر هم خارجی است بالقوه است. و ثانیاً: اقسامی که بعد از تجزیه کردن بدست می آید آن اقسام را می توانیم حرکت توسطیه قرار بدهیم و حرکت توسطیه را متعدد کنیم. این، بیان اولی مصنف بود.
 توضیح عبارت
 (فنقول اولا)
 این اولا در مقابل ثانیا است که در سطر 18 همین صفحه با عبارت «ثم» بیان می کند (ثم بعد ذلک) یعنی ثانیا
 ترجمه: اول که تعدد نیست. ثانیا بر فرض که تعدد باشد، ذات را متعدد نمی کند.
 (ان هذا التخصیص بهذا او بذاک فی امر المکان)
 «بهذا» یعنی این تخصیص که در این مکان وجود دارد.
 «بذاک» یعنی تخصیصاتی که در امر مکان به وجود می آید خودش موجود بالفعل نیست با قطع نظر از اسباب.
 (لیس امراً موجوداً بالفعل نفسه)
 خود این تخصیص موجود بالفعل نیست با قطع نظر از اسباب (امّا اگر اسباب را ملاحظه کنی موجود است. کلمه «امر» کنایه از مخصص است یعنی این تخصیصها موجود بالفعل نیستند یعنی با قطع نظر از اسبابی که مخصص اند این تقسیم ها را نداریم بله با توجه به اسباب تقسیم، این تخصیص، موجود بالفعل می شود. پس این تخصیصها خودشان با قطع نظر از اسبابِ تخصیص، موجود بالفعل نیستند با توجه به اسبابی که تقسیم می کند این تخصیصها موجود می شوند. به عبارت دیگر که عبارت عام است می گوییم اگر اسباب بیاید تخصیصها موجود بالفعل اند والا فلا) پس اگر فرض تو (یعنی یکی از اسباب) بیاید این تخصیصها موجود بالفعل می شوند ولی خود تخصیصها بدون این که فرض کنی موجود نیستند.
 «لنفسه» تاکید برای امر است یعنی خود این امر، موجود بالفعل نیست. امر هم کنایه از تخصیص است یعنی این تخصیصها موجود بالفعل نیستند. یعنی با قطع نظر از اسبابی که مقسّم اند این تخصیصات را نداریم. بله با توجه به اسبابِ تقسیم، این تخصیص، موجود بالفعل می شوند.
 عبارت عام: اگر اسباب بیایند این تخصیصها موجود بالفعل اند.
 اگر اسباب نباشند این تخصیصها موجود بالفعل نیستند.
 به عبارت خاص: اگر فرض تو که یکی از اسباب تقسیم است (الان یکی از اسباب تقسیم که فرض تو است را تعیین می کنیم) بیاید این تخصیصها موجود بالفعل می شوند ولی اگر خود تخصیصها را ملاحظه کنی با قطع نظر از فرضی که می کنی، این تخصیصها موجود بالفعل نیستند.
 (کما یظهر لک بعد)
 ظاهر می شود که امر متصل، دارای اجزاء بالفعل نیست بلکه می توانی تقسیم کنی.
 (اذ المتصل لاجزاء له بالفعل)
 نسخه صحیح «لا اجزاء له بالفعل» است یعنی متصل، اجزاء بالفعل ندارد.
 (بل یعرض ان یتجزی لاسباب تقسم المسافه فتجلعها بالفعل مسافات)
 بیان تقسیم است که میتوانی این مسافت را به اقسامی تقسیم کنی ولی این اقسام را نمی توانی در آن بریزی.
 ترجمه: عارض می شود که این مکان تجزی پیدا کند (ذاتاً و فی نفسه تجزیه و تخصیص ندارد اما تجزیه بر آن عارض می شود ولی چگونه عارض می شود؟) به اسبابی که مسافت را تقسیم می کند این اسباب، مسافت واحده را بالفعل، مسافات قرار میدهد.
 (علی احد انواع القسمه)
 مربوط و متعلق به تقسم است یعنی به یکی از انواع قسمت (بعضی از قسمتها ذهنی و بعضی خارجی است)
 (و ما بین حدود تلک القسمه ایضا مسافات)
 بعد از اینکه قسمت پیدا می کنیم حدود پیدا می شود که در مثال ما، 30 تا یک متری است. بین این یک متر هم مسافتی درست می شود که می توان تقسیم کرد پس تقسیم، متوقف نمی شود.
 (لا یشتمل علیها آن و حرکه علی النحو الذی قلنا انها تکون فی آن)
 بر این اجزاء نمی توانید «آن» را مشتمل قرار دهید یعنی اقسام را در «آن» نمی توانید بریزید. در حرکت توسطیه هم که «آنی» است نمی توانید بریزید.
 ترجمه: مشتمل نیست بر این اقسام (یا بر این مسافات) «آن»، و حرکت به نحوی که گفتیم «فی آن» است (یعنی مراد، حرکت توسطیه است).
 (بل الحرکه التی علی نحو القطع)
 «بل» اضراب از («آن» و حرکه علی نحو الذی قلنا) است یعنی «بل یشتمل علیها الحرکه التی...» یعنی حرکت قطعیه مشتمل بر مسافات می شود و مجموع انتقال در این مسافات، حرکت قطعیه را تشکیل می دهد.
 (و یکون الزمان مطابقا لها)
 ضمیر (لها) به تلک الحرکه برمی گردد.
 این جمله عطف بر «علی نحو القطع» است لذا عبارت را اینگونه می خوانیم «بل یشتمل علیها الحرکه التی یکون الزمان مطابقا لها» یعنی حرکتی که زمان، مطابق با آن حرکت است که مراد حرکت قطعیه است.
 اما چرا تکرار کرد؟ خواست به علت مساله اشاره کند. چرا در حرکت قطعیه می توان اجزاء را قرار داد چون حرکت قطعیه در زمان است و زمان، در «آن» نیست یک امر مستمر است لذا می توان اجزاء را در حرکت قطعیه قرار داد.
 (و لا احدهما موجِب للآخر و لا موجَبُه)
 نه یکی، علت دیگری است نه معلول دیگری است. یعنی نه حرکت، علت مسافت است نه مسافت، علت حرکت است. یعنی می خواهد رابطه بین حرکت و مسافت را کاملا قطع کند که مسافت، یک امر بیرونی باشد. طوری نشود که نسبت در ذات حرکت بیاید یا اختلاف مسافت در ذات حرکت، راه پیدا کند. می خواهد رابطه را بین مسافت و حرکت قطع کند به طوری که مسافت یا نسبت به مسافت، خارج از حرکت بماند و الا اگر مسافت و نسبت حرکت، داخل حرکت رفت، وقتی که مسافت عوض شد حرکت هم عوض می شود، مصنف می خواهد سعی کند که مسافت و نسبت به مسافت، بیرون از حرکت بماند که اختلافات نسبت، به حرکت سرایت نکند لذا می گوید که نه حرکت، عامل شود برای اختلاف مسافت (که در این صورت لازم می آید حرکت، قبلا خودش تقسیم شود تا بعداً مسافت را تقسیم کند) و نه هم مسافت بتواند در حرکت، تاثیر علّی و معلولی داشته باشد (که در این صورت، چنان رابطه آنها به هم نزدیک می شود که اگر یکی مختلف شد دیگری مختلف می شود). می فرماید که این رابطه ها را قطع کنید حال ملاحظه کنید که حرکت می ماند با نسبتهای خارجی. و این نسبتهای خارجی، تعدد پیدا می کنند ولی حرکت، همچنان ثابت می ماند.
 (کانت الا ثنینیه التی تعرض غیر متکثره بالذات)
 این عبارت جواب برای اذا است.
 در چنین حالتی که برای مسافت یک تقسیمی عارض شود اثنینیتی که بر حرکت وارد می شود (متکثر بالذات نیست) متکثر بالعرض است یعنی عَرَضِ حرکت، تکثر پیدا می کند نه ذاتِ حرکت. نمی خواهد اثنینیتِ عارضِ بر نسبت را بدهد. چون ذاتی است و نسبت را متعدد می کند. اثینیتِ عارض بر حرکت، متکثر بالذات نیست. اگر بر حرکت، اثنان می گوییم نه به این است که ذات حرکت، اثنان است بلکه بیرون حرکت که آن نسبت است اثنان است یعنی اثنان در واقع، عارض آن نسبت است نه عارض خود حرکت.
 ترجمه: اثنینیتی که عارض بر کون فی المکان (یا حرکت یا متحرک) می شود (و به عبارت دیگر، عارض بر منسوب می شود) این اثنینیت، ذاتاً متکثر نیست بلکه به امر خارجی متکثر است.
 (بل بالعرض و من طریق نسبه الواحد الی کثیر)
 بلکه تکثرش بالعرض است. بالعرض به چه معنی است؟ با عطف تفسیری (بالعرض) را معنی می کند یعنی «و من طریق نسبه الواحد الی کثیر» یعنی از این جهت که واحد به کثیر نسبت دارد تکثر درست شده و الا ذات حرکت، متکثر نشده. حرکت، همان که بوده هست. یعنی متصل و مستمر بوده، و متعدد نشده. پس تعدد برای ذات حرکت نیست. (اثنینیت به معنای تعدد است به معنای دو تا نیست. حال می خواهد 2 تا یا 3 تا یا بیشتر باشد).
 این اثنینیت و تعدد، بالعرض آمده یعنی از این راه آمده که واحد را به کثیر نسبت می دهد. چون واحد به کثیر نسبت داده می شود منسوب که این واحد است، بالعرض و المجاز متعدد می شود در واقع و حقیقت، آن نسبت، متعدد است و بالعرض «یعنی بالمجاز و واسطه»، منسوب متعدد می شود. پس اسناد تعدد به نسبت، اسناد حقیقی است و اسناد تعدد به حرکت، اسنادی مجازی و غیر ماهوله است.
 .(و تکون النسبه خارجیهً غیر داخله فی ذات الشیء)
 نسبت، یک امر خارجی می شود و داخل در ذات شی نیست. و وقتی خارجی شد تبدل در خارج پیدا می شود. (خارج یعنی خارج از ذات حرکت و متحرک، نه اینکه خارج در مقابل ذهن باشد).
 داخل در ذات شی نیست یعنی داخل در کون فی المکان نیست تا کون فی المکان را متعدد کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo