< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 84 سطر 9 قوله (و اما المعنی الموجود)
 موضوع: بیان حرکت توسطیه
 از اینجا وارد در بحث حرکت توسطیه می شود و آن را توضیح می دهد. می فرماید ابتدا سزاوار است که اسم حرکت را بر حرکت توسطیه اطلاق کنیم. اسم حرکت بر حرکت توسطیه مناسب تر است نه اینکه بر این صحیح است و بر آن غلط است. اطلاق اسم بر هر دو (توسطیه و قطعیه) صحیح است ولی در حرکت توسطیه مناسبتر است. اما اگر ما حرکت را حرکت توسطیه قرار بدهیم چون حرکت توسطیه در خارج موجود است این متحرک متصف است به یک وصفی که موجود است. باید این متحرک را که ما در خارج متصف به «انّه متحرک» می کنیم صاحب وصفِ حرکت بدانیم و وصف حرکت در صورتی که حرکت، توسطیه باشد موجود است و در صورتی که حرکت، قطعیه باشد این وصف «کانّه موجود» است. مصنف برای حرکت قطعیه «حصولِ ثابت» قائل نیست اما برای حرکت توسطیه که بعدا خواهیم گفت «حصول ثابت» قائل است. متحرک در طول حرکت، این وصف را واجد است و برایش ثابت است. کدام وصف در طول حرکت برای متحرک ثابت است؟ آن وصفی که خودش در طول حرکت، ثابت و موجود باشد نه آن وصفی که در طول حرکت موجود نیست. حرکت قطعیه چون متجدد الذات است نمی توانیم بگوییم در طول حرکت موجود است قطعات آن موجود می شوند و زائل می شوند اما نمی توانیم بگوییم خودش موجوداست. بنابراین متحرک باید وصفی که موجود است داشته باشد و آن وصفی که موجود است حرکت توسطیه است که قطعا موجود است. حرکت قطعیه، «کانّه موجود» است. متحرک، «کانّه متحرک» نیست بلکه واقعا متحرک است. پس صفتی که واقعا حاصل است باید به او داده شود. آن صفتی که «کانّه» حاصل است مفادش این است که متحرک، کانّه متحرک است. پس توصیف متحرک به حرکت قطعیه درست است ولی توصیفش به حرکت توسطیه مناسبتر است به این بیانی که گفته شد. بعد از اینکه این مطلب گفته می شود می فرماید که حرکت توسطیه چیست؟
  وقتی که متحرک در مبدأ است ساکن است و اصلا حرکت ندارد، نه حرکت قطعیه دارد نه حرکت توسطیه دارد. متصف کردنش به حرکت توسطیه، در آن وقت، غلط است مگر به اعتبار «ما یأتی» بگوییم.
 وقتی هم که در منتهی است دیگر متصف به حرکت توسطیه نمی کنیم اتصافش به حرکت توسطیه غلط است مگر به اعتبار «ما کان».
 اما وقتی که بین مبدا و منتهی است متصف به حرکت توسطیه می کنیم، به قول مصنف: وقتی که در طرفِ اولِ مسافت نیست (یعنی از طرف اول مسافت که مبدا است خارج شده) و به غایت که منتهی است هنوز نرسیده است در این صورت آن را به حرکت توسطیه متصف می کنیم. حرکت توسطیه «کون المتحرک بین المبدأ و المنتهی» است. این کون، بر این متحرک صدق می کند به محض این که از مبدا خارج شود تا وقتی که در غایت وارد نشود. در طول این وقت، صدق می کند که متحرک، «کائن فی الوسط» است یا «کائن بین المبدا و المنتهی» است. ما هم همیشه همینطور تعریف کردیم که کون المتحرک بین المبدا و المنتهی است ولی این تعریف، ناقص است ولو ما همیشه همینطور تعریف کردیم ولی قیدی باید اضافه کنیم که نباید از آن غفلت شود آن قید اگر نیاید حرکت، تفهیم نمی شود. قید را مصنف در اینجا آورده. اما وقتی ما به طور خلاصه داریم حرکت توسطیه را تعریف می کنیم این قید را حذف می کنیم حتما باید قید در ذهن باشد. شما ملاحظه کنید که وقتی ما بین المبدا و المنتهی می ایستیم، (کون بین المبدا و المنتهی) صادق است ولی حرکت نیست. و وقتی هم که داریم راه می رویم (کون بین المبدا و المنتهی) صادق است و حرکت هم هست. پس کون بین المبدا و المنتهی دو حالت دارد چون اصلِ این کون، هم برای شخصی که بین المبدا و المنتهی ایستاده است حاصل است هم برای کسی که دارد حرکت می کند. پس نمی توان حرکت توسطیه را کون بین المبدا و المنتهی گرفت زیرا این تعریف، مانع اغیار نیست و سکون را هم شامل است. مصنف قیدی می آورد که آن قید، سکون را خارج می کند، و آن قید این است که در هیچ یک از آناتِ خروج، در هیچ حدّی، حاصل نیست یعنی متحرک در تمام آناتی که از مبدا خارج شده و هنوز به منتهی نرسیده است در یک حدی از حدود مسافت، حاصل نیست. اما ساکن، در یک حدی از حدود مسافت، حاصل است.
 اینکه می گوییم حاصل نیست یعنی حصول علی نحو الثبوت ندارد. نه اینکه اصلا حصول ندارد.
 تعبیر خود مصنف این است که متحرک در هر حدّی، حصول روان دارد. حصولش، حصول روان است نه حصول ثابت. پس کون المتحرک بین المبدا و المنتهی، تعریف حرکت توسطیه نشد بلکه قید حیثیت را هم می خواهد یعنی بحیثی که در هیچ یک از آناتی که حرکت می کند حصول علی نحو الثبوت نداشته باشد.
 مصنف در ادامه وارد این بحث می شود که حرکت توسطیه در خارج موجود است و فقط ذهنی نیست و بعد هم ادعا می کند که امری بسیط است و مرکب از اجزاء نیست اما حرکت قطعیه مرکب از اجزاء است و ما مجموعه اجزاء را حرکت می گفتیم نه اینکه هر جزئی را حرکت بگوییم. وقتی می خواهیم بین مبدأ و منتهی حرکت کنیم قدم هایی بر می داریم. هر کدام از این قدمها را حرکت نمی گوییم مگر اینکه قدمی که می خواهیم آن را حرکت بنامیم، تقسیم کنیم به اقسامی، یعنی مسافتش را تقسیم به اقسامی کنیم و بگوییم که این متحرک، این مسافت را گذارند ولی با یک قدم. می توانست پاها را نزدیکتر بگذارد و این مسافت را با دو قدم و سه قدم عبور کند ولی قدمِ معمولی برداشت و مسافت، یک دفعه طی شد. اگر این را لحاظ نکنیم قدم برداشتن حرکت نیست و جزء حرکت است. مجموعه اقدام که بین المبدا و المنتهی انجام می شود را حرکت می گوییم. پس حرکت قطعیه،حرکتی مرکب است نه بسیط، و خود مجموعه را که ملاحظه می کنید حرکت می گویید نه اینکه هر قدمی را حرکت بگویید. ولی حرکت توسطیه بسیط است که بعدا بیان می کنیم وقتی بسیط شد «آنی» می شود نه زمانی. این را هم بعدا بیان می کنیم. البته وقتی حرکت توسطیه را فهمیدیم به بساطت و «آنی» بودنش پی می بریم.
 توضیح عبارت
 (و اما المعنی الموجود بالفعل الذی بالحری ان یکون الاسم واقعا علیه)
 اما آن معنای حرکتی که بالفعل موجود است {و گفتیم حرکت قطعیه، موجود نیست بلکه در عقل و خیال است ولی حرکت توسطیه موجود بالفعل است. ابتدا که وارد بحث شد در صفحه 83 سطر 18 فرمود «کان مفهومها اسما لمعنین احدهما لا یجوز ان یحصل بالفعل قائما فی الاعیان و الاخر یجوز ان یحصل فی الاعیان» یعنی دو قسم کرد یکی آن است که در خارج موجود نیست. یکی آن است که در خارج می تواند موجود شود. مصنف در ادامه نگفت (و اما الذی فی الخارج) لیس بموجود، بلکه گفت (فان الحرکه ان عنی بها). وقتی این حالت تمام شد در اینجا یعنی در سطر 9 تعبیر به «اما» می کند و می گوید «اما المعنی الموجود بالفعل» پس مثل این است که اینگونه عبارت آورده است که دو معنی است احدهما و الاخر اما الاول ..... و اما الثانی ...... اما عبارت را اینگونه نیاورده، بلکه طور دیگر آورده و این از مصنف بعید نیست چون عبارات مصنف همین گونه است اگر با «اما» جدا کند خیلی واضح تر می شود ولی این کار را غالبا نمی کند}.
 ترجمه: آن معنایی که سزاوار است اسم حرکت بر آن واقع شود (یعنی آن را واقعا حرکت بنامیم).
 (فهی حالته المتوسطه) این عبارت، جواب برای «اما» است یعنی آن معنایی که بالفعل موجود است حالتِ متحرک است که آن حالتِ متوسط است.
 (و ان تکون الحرکه التی توجد فی المتحرک)
 (الحرکه) خبر برای تکون است و ضمیر در (تکون) به (معنی) بر می گردد ولی چون مراد از معنی، حرکت است لذا ضمیر، مونث آمده است می تواند ضمیر را مذکر بیاورد به اعتبار لفظ «معنی». اما الان مونث آورده به اعتبار معنای «معنی»
 ترجمه: باشد آن حرکتی که موجود بالفعل است، همان حرکتی که در متحرک یافت می شود اما حرکت قطعیه در متحرک است ولی یافت نمی شود. یعنی هر وقت بخواهی آن را بیابی از دست شما فرار می کند. ولی حرکت توسطیه را می توانی بیابی پس مستمرّ و مستقرّ می ماند. یعنی متحرک، ولو مستمر است ولی حالتش مستقرّ است. «کون المتحرک بین المبدا و المنتهی بحیث کذا» در تمام حالات برایش است. پس این حرکت توسطیه را می یابی برخلاف حرکت قطعیه که آن را نمی یابی زیرا هر جای آن را که می خواهی بیابی از دست شما فرار می کند.
 ترجمه: و سزاوار است که این حرکت توسطیه، حرکتی باشد که در متحرک یافت می شود. در پاورقی اشاره نکرده ولی در بعضی از نسخ اینگونه است (فان الحرکه التی توجد) که در این صورت «فانّ»، جواب برای «اما» می شود. اما نسخه ما هم بد نیست و خوب است.
 (فهی حالته المتوسطه)
 ضمیر در (حالته) به (متحرک) بر می گردد. یعنی حالت متوسط متحرک.
 (حین یکون لیس فی الطرف الاول من المسافه و لم یحصل عند الغایه)
 این عبارت، متوسط را معنی می کند. آن وقتی که متحرک در طرف اول از مسافت نیست (یعنی در مبدء نیست و از مبدآ بیرون آمده) و هنوز هم به غایت نرسیده
 (بل هو فی حد متوسط بحیث لیس یوجد و لا فی آن من الآنات التی یقع فی مده خروجه الی الفعل حاصلا فی ذلک الحد)
 یعنی نه در طرف اول است نه در غایت است بلکه در حدّ متوسط است.
 تا اینجا تعریف کامل حرکت توسطیه نبود. بلکه تعریف ناقص بود ما در تعریف حرکت توسطیه به طور خلاصه می گوییم «کون بین المبدأ و المنتهی» است. در حالی که گفتیم به این کون، حرکت توسطیه نمی گوییم زیرا شامل سکون هم می شود. پس کون بین المبدأ و المنتهی دو حالت دارد
 1ـ حالتی که در آن حالت، شیء، متحرک است.
 2ـ حالتی که در آن حالت، شیء متحرک نیست. اگر بخواهیم حرکت توسطیه را تبیین کنیم به کون بین المبدا و المنتهی نباید اکتفا کنیم. نیاز به قیدی داریم که حالت سکون خارج شود. و آن قید، همان «بحیث لیس یوجد...» است.
 کلمه «حاصلا» مربوط به «لیس یوجد» است یعنی «لیس یوجد حاصلا فی آن من الآنات» یعنی در هر آنی از آناتِ حرکت که ملاحظه اش کنی می بینی که آن را در حدّی یافت نمی کنی. تا می خواهی در یک حدّ بینی، از آن حد عبور کرده و رفته است. این را متحرک به حرکت توسطیه می گویند که در یک حدّ، حاصل نباشد. حصول را هم قبلا معنی کردیم یعنی حاصلا علی نحو الثبوت، یعنی حاصل در حدّ است اما به صورتی که عبور می کند نه به صورت اینکه ثبوت داشته باشد.
 این قید، تعریف را منحصر به حرکت می کند یعنی حرکت توسطیه را تبیین می کند.
 نکته: مصنف در بسیاری از عباراتش، کلمه نفی را می آورد و قبل از اینکه منفی را ذکر کند نفیِ بعدی را اضافه می کند. اینجا هم همین کار را کرده و گفته «لیس یوجد و لا فی آن» که (و لا) تکرار شده چون ابتدا (لیس) گفت و بعداً (و لا) گفت. می توانست بگوید (لیس یوجد فی آن من الانات حاصلا) بلکه (و لا) را تکرار کرده. اینگونه تعبیرات در عبارت مصنف زیاد است که نفی را تکرار می کند. اگر هم تکرار نمی کرد مطلب، فهمیده می شد ولی تکرار کرده به عنوان تاکید، یعنی: حتما و حتما بدان که این موجود، در یک حدی حاصل نمی ماند. در آن وقت، متحرک است. اما اگر در یک حدی حاصل بماند متحرک نیست چون در نفی، تاکید دارد لذا تکرار می کند.
 یعنی می خواهد بفهماند که این نفی، یک امر حتمی است و خللی در آن نیست. حرکت قطعیه هم به همین شکل تعریف می شود ولی «کون بین المبدا و المنتهی» را ندارد. در حرکت قطعیه هم در هیچ حدی ثابت نیستیم و یافت نمی شویم و حصول نداریم در حرکت توسطیه هم همین است. اصلا حرکت، اینگونه است حال چه توسطیه چه قطعیه باشد. ما وقتی می خواهیم حرکت توسطیه را تبیین کنیم به کون بین المبدا و المنتهی نمی توانیم اکتفا کنیم چون این کون، صریح در حرکت نیست باید این قید را اضافه کرد که این قید در حرکت قطعیه هم هست. ما به الامتیازِ حرکت قطعیه، این قید نیست بلکه این قید، ما به الاشتراک آنها است. ما به الامتیاز این است که حرکت توسطیه، کون بین المبدا و المنتهی را دارد اما حرکت قطعیه، این را ندارد.
 این که ما می گوییم «در هیچ حدی نباید حاصل باشند آن هم حصول به نحو ثبوت»، این مشترک بین حرکت قطعیه و توسطیه است. ما به الامتیاز، «کون بین المبدا و المنتهی» است.
  (التی یقع) صفت برای آنات است یعنی آناتی که در مدتی که این متحرک به سمت فعلیت خارج شده و می خواهد آن غایتی را که در نظر داشته بالفعل کند در تمام آناتی که خارج شده و به سمت فعلیت می رود در آن حد حاصل نمی شود.
 عبارت اینگونه بود «لیس یوجد و لا فی آنٍ». و بعداً که «حاصلا» را آورد اینگونه گفت (حاصلا فی ذلک الحد) و نگفت (فی ذلک الآن) با اینکه ظاهر عبارت، نشان می دهد که باید (آن) گفته شود. یعنی در هیچ آنی، (حاصل فی ذلک الآن) نیست یا اینگونه بگوید که در هیچ حدی، حاصل فی ذلک الحد نیست. اما مصنف می گوید در هیچ آنی، حاصل فی ذلک الحد نیست. این، اشکالی ندارد چون در هر «آنی» معلوم است که متحرک در حدی از حدود مسافت است چه بگوییم در هیچ «آنی» حاصل در آن «آن» نیست یا در هیچ حدی حاصل در آن حدّ نیست یا اینگونه که مصنف گفته بگوییم تفاوتی ندارد.
 (حاصلا): باید به کلمه «حاصلا» این عبارت را به صورت تعلیقه اضافه کنیم: حاصلا اَی بنحو الثبوت یعنی حاصل است اما حاصل به نحو ثبوت نیست والا در این مسافت دارد عبور می کند و در هر قطعه ای و در هر حدّی حاصل می شود ولی حاصل به نحو ثبوت نیست بلکه حاصل به نحو فرار است یعنی در هر حدّی که حاصل شود از آن حدّ فرار می کند.
 (فیکون حصوله فی ای وقت فرضته قاطعا لمسافته»
 این عبارت، عبارت جالبی است. نمی گوید متحرک، طی می کند مسافت را بلکه می گوید حصولِ متحرک، مسافت را طی می کند. منظورش این است که حصولش، حصول روان است و حصول ثابت نیست. خود حصول، روان است یعنی این طور نیست که بگوییم در این حدّ حاصل شد بلکه باید بگوییم در این حد، روان شد که حصول، حصولی است به نحو حرکت و روان.
 ترجمه: پس می باشد حصول این متحرک، در هر وقتی از اوقات حرکت که تو این متحرک را فرض کنی، حصولش، مسافتی را قطع می کند و طی می کند.
 (و هو بعد فی القطع)
 در حالی که این متحرک، هنوز در حال قطع و طی کردن است.
 تا وقتی که در حال طی کردن است شما می توانید حصولش را «قاطعا لمسافه ما» بگیری. وقتی که از حالِ طی کردنِ مسافت بیرون آمد و ساکن شد حصولش «قاطعا لمسافه ما» نیست بلکه حصولش، حصولی ثابت است.
 (هذا هو صوره الحرکه، الموجوده فی المتحرک)
 این است صورت حرکتی که در متحرک موجود است. حرکت قطعیه را گفتیم که در متحرک موجود نیست بلکه کانّه موجود است آن هم به نحوی از وجود (که به نحوی از وجود را دیروز از کلام مرحوم صدرا توضیح دادیم که وجودش، وجود متجدد الذات است و وجود ثابت و یکنواخت نیست).
 این، صورت حرکت است که در متحرک موجود است. اگر در متحرک، موجود است در خارج هم موجود است چون متحرک، یک موجود خارجی است. اگر این وصف برای موجود خارجی حاصل است پس این وصف در خارج موجود است.
 لزومی ندارد که آن وصفی که برای موصوف خارجی است حتما در خارج باشد یعنی ممکن است موصوف در خارج باشد ولی وصفش در خارج نباشد. ما حرکت توسطیه را که می گوییم در خارج است نه به اعتبار اینکه متحرکش در خارج است یا موصوفش در خارج است چون صفاتی داریم که خودشان در خارج نیستند ولی موصوفشان در خارج است مثل امکانی که خود صفت امکان در خارج نیست اما موصوفش که ما هستیم در خارج هستیم. مثل اعمی که صفتش عمی است که خود این اعمی که زید است در خارج است اما صفت آن که عمی است که امر عدمی است در خارج نیست. از این موارد زیاد است اما صفت آن که عمی است و امر عدمی است در خارج نیست. از این موارد زیاد است که موصوف در خارج باشد ولی صفت در خارج نباشد، که اصطلاحا می گویند اتصاف در خارج است ولی صفت در ذهن است. صفتهای عدمی نوعا همین گونه اند. حرکت هم صفت برای متحرکِ موجود است نمی خواهیم از اینجا نتیجه بگیریم که پس خود حرکت هم موجود است نمی خواهیم بگوییم چون موصوف موجود است در خارج، و اتصاف هم در خارج موجود است پس حتما باید صفت هم در خارج موجود باشد چون اینگونه نیست که هر گاه موصوف و اتصاف در خارج است صفت هم در خارج باشد پس ما از وجود موصوف در خارج نمی خواهیم استفاده کنیم که حرکت توسطیه در خارج است این را باید از طریق دیگر درست کنیم.
 (و هو توسط بین المبدأ المفروض و النهایه بحیث ایّ حد یفرض فیه لا یوجد قبله و لا بعده فیه)
 این صورت حرکت، (ضمیر را مذکر آورده به اعتبار خبر) توسط بین مبدئی که فرض شده و بین نهایت است ولی این توسط، کافی نیست بلکه باید قید(بحیث ایّ حدٍ) هم باید اضافه بشود.
 این جمله (لا یوجد قبله و لا بعده فیه) به چه معنی است.
  معنای اول الف: قبل و بعد را اگر زمانی بگیریم عبارت اینگونه معنی می شود: هر حدی را که در این مسافت بین المبدأ و المنتهی فرض کنی، در زمان قبل، متحرکِ در آن حد نبوده، در زمان بعد هم، در آن حدّ، متحرک نبوده. الان در این زمان، در آن حد هست. آن هم به صورت عبور کردن نه آنکه به صورت ثبوت باشد. هر حدی را که فرض کنی، متحرک در زمان قبل در آن حد نبوده الان در آن حد آمده و زمان بعد هم در آن حد نیست یعنی در زمان قبل به آن حد نرسیده بود در زمان بعد هم از آن حد عبور کرد. پس در گذشته و آینده در آن حدّ نبوده. این در صورتی است که (قبل) را زمان بگیریم.
 معنای اول ب: اما اگر (قبل و بعد) را قبل و بعدِ خود حدّ بگیریم که ضمیر را به حدّ برگرداند (یعنی قبل و بعد آن حدّ) اینطور معنی می کنیم: قبل از ورود در این حدّ و بعد از خروج از آن حد، هر حدی که فرض شود، متحرک، قبل از ورود در آن حد، داخل آن حد نبوده و بعد از خروج از آن حد هم، در آن حد نیست. این، اشاره می کند به این که حصول به نحو ثبوت برای متحرک نیست. متحرک در یک حد نمی تواند طوری ثابت باشد که بگوییم قبلا هم در این حد بود یا بعدا هم در این حد هست. بلکه در لحظه ای وارد حد می شود و رد می شود. اگر مقداری در یک حدّ بماند نه تنها در این حد است یک مقدار قبل هم در این حد بود. یک کمی بعد هم در این حد هست. اما وقتی که عبور کند نمی توانیم بگوییم یک مقدارِ قبل در این حد بوده بالاخره نمی توان گفت این متحرک در این حد موجود است.
 پس اگر این طور بگوییم رساتر است: اگر در یک حدّی، متحرک ثابت بماند می گوییم یک مقدار قبل هم در این حد بود. تا مقداری بعد هم، در این حد هست. وقتی ثابت بماند این دو تا صدق می کند که قبل بود، بعد هم هست. اما اگر عبور کند هیچ کدام از این دو صدق نمی کند. جاهایی که مطلب، منفی می شود باید از طریق مثبت توضیح بدهیم تا روشن شود.
 (یفرض فیه): ضمیر را مسافت یا به حرکت بر می گرداندیم و به (بین المبدا و المنتهی) هم می توان برگرداند.
 ترجمه: یافت نمی شود آن متحرک قبل از آن حد (یعنی قبل ورود در آن حدّ) و بعد از آن حد (یعنی بعد از خروج از آن حد) اما نه اینکه یافت نشود به طور مطلق بلکه یافت نمی شود قبل از آن حد و بعد از آن حد.
 معنای دوم: دو ضمیری که به متحرک برگرداندیم، الان به توسط بر می گردانیم یعنی هر حدی که توسط در آن حد فرض شود این توسط، قبلا و بعداً در آن حد نیست یعنی هر حدی را متوسط فرض کنی این حد، قبلا و بعدا متوسط نبوده. همین الان، بر آن صدق می کند که حدی است متوسط، این معنی دقیق تر از معنای اول است.
 (لا کحدی الطرفین)
 طرفین یعنی ابتدا و انتها. متحرک در هر حدی که فرضش کنی می بینی «لا یوجد قبله و لا بعده». اما در حَدَّی طرفین، اینگونه نیست یعنی در منتهی و مبتدا نمی توانی این حیثیت را بیاوری. در ابتدا و انتها، متحرک ساکن است به طوری که می توانی بگویی یک مقدار قبل هم در این حد بود یا یک مقدار بعد هم در غایت است. اما در وقتی که بین مبدا و منتهی است اگر متحرک باشد و ساکن نباشد نمی توانی بگویی یک مقدار قبل در این حد بوده و یک مقدار بعد هم در این حد بوده.
 (فهذا التوسط)
  این نوع توسط، صورت حرکت است نه اینکه توسط صورت حرکت باشد، یعنی توسط این است که موجود متحرک در این وسط، هیچ وقت حصول ثابت نداشته باشد).
 طرفین به معنای مبدا و منتهای حرکت است. یعنی طرفینِ کل حرکت توسطیه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo