< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 83 سطر 18قوله (و مما یجب)
 موضوع: بیان تقسیم حرکت به حرکت قطعیه و حرکت توسطیه
 بعد از تعریف حرکت، حرکت را تقسیم به حرکت قطعیه و حرکت توسطیه می کند. البته به لحاظ مسافت، حرکت را می توان به إین، کیف و کم تقسیم کرد ولی الان، اینگونه تقسیمها مراد نیست. مراد ما تقسیمی است که مربوط به خود حرکت است به لحاظ خودش.
 1ـ حرکت قطعیه، که در خارج موجود نیست و وجودش در ذهن است.
 2ـ حرکت توسطیه که در خارج موجود است.
 ما باید حرکت قطعیه و توسطیه را توضیح دهیم و بیان کنیم که حرکت قطعیه در ذهن است و حرکت توسطیه در خارج موجود است و حکم به بساطت آن و اجزاء نداشتن آن کنیم.
 مصنف دراین عبارت ابتدا می فرماید که اگر ما آنچه را که از تعریف حرکت واجب است بدانیم (مفهومی را که واقعا مفهوم حرکت است بدست آورده باشیم) در این حالت ملاحظه می کنیم این مفهوم به دو معنی لحاظ می شود.
 یک معنا که در خارج موجود است و از آن تعبیر به حرکت توسطیه می کنیم.
 و یک معنا که در خارج موجود نیست و از آن تعبیر به حرکت قطعیه می کنیم.
 در حرکت قطعیه، بیان می کند که این حرکت چیست؟ و جای آن در کجاست؟ می فرماید در ذهن است و در خارج نیست. هم بودنِ در ذهن و هم نبودنِ در خارج را بیان می کند.
 توضیح عبارت
 (و مما یحب ان تعلم فی هذا الموضع)
 بعد از اینکه حرکت را شناختی واجب است که اقسامش را هم بشناسی.
 روشن است که شناخت اقسام بعد از شناخت مقسم است.
 (ان الحرکه اذا حصل من امرها ما یجب ان یفهم کان مفهومها اسماً لمعنین)
 اگر از امر حرکت و شان حرکت آنچه که واجب است فهمیده شود حاصل گردد یعنی مفهوم درست و مطابق با مصداق فهمیده شود در این صورت، مفهوم حرکت را می یابی که اسم برای دو معنی است و بر دو معنی اطلاق می شود که هر یک از این دو معنی، مصداقی دارند.
 (احدهما لا یجوزان ان یحصل بالفعل قائما فی الاعیان)
 یکی از آن دو معنی این است که جایز نیست که در اعیان (در خارج) قائم باشد و موجود باشد. بالفعل حاصل نمی شود اما بالقوه حاصل است. قبل از اینکه شروع شود می گوییم هست، ولی وقتی شروع به حاصل شدن کرد می بینیم که یک موجود فراری است و قائم نیست یعنی باقی نمی ماند.
 (و الاخر یجوزان یحصل فی الاعیان)
 تعبیر به «یجوز» کرده یعنی اگر واقع شود، در اعیان است ولی وقوعش امر واجبی نیست بلکه ممکن است، وجود جایز است واقع شود پس جایز است که فی الاعیان باشد پس کلمه (یجوز) قید برای (یحصل) شد نه برای (فی الاعیان) یعنی (فی الاعیان) بودنش برای (یحصل) است اما حصولش جایز است. حال اگر حصول جایز، تحقق یافت، (فی الاعیان) را خواهد بود.
 معنای دیگر: (یجوز) قید (فی الاعیان) باشد یعنی یجوزان یحصل فی الاعیان کما یجوز ان یحصل فی الاذهان.
 (بالفعل در خارج نیست) یعنی شما نمی توانی حرکت قطعیه را در خارج موجود ببینی اما جزء حرکت قطعیه، در خارج است ولی جزء حرکت که حرکت نمی باشد. اما میتواند باشد به این نحو که اجزائش پشت سر هم بیاید.
 قوله (فان الحرکه) توضیح مطالب
 مصنف از اینجا بیان حرکت قطعیه می کند. این حرکت را طوری معنی می کند که وجود ذهنی آن روشن می شود چون این حرکت در خارج وجو د ندارد لذا وجود خارجی آن را تبیین نمی کند.
 تعریف حرکت قطعیه: حرکت قطعیه امری است متصل و مستمر که برای موجودِ متحرکِ بین المبدا و المنتهی تعقل می شود.
 یعنی عقل و ذهن ما این امر متصل را برای موجودی که متحرک بین المبدا و المنتهی است در نظر می گیرد ولی در خارج برای این موجود، امر متصلی نیست بلکه اجزاءِ این امر متصل به تسامح یافت می شود. (چرا تسامح گفتیم، چون هر جزئی را می توان به گذشته و آینده تقسیم کرد، و جزء وسط را می توان به گذشته و آینده تقسم کردتا جایی که جزء حال هم نداریم پس آنچه است زمان گذشته یا آینده است یعنی ذره ای از زمانی که بتوانیم جدا کنیم و بگوییم زمان حال است، نداریم. ولی در ادبیات، زمان حال داریم چون ادبیات با عرف سر و کار دارد یعنی می گوید الان زمان حال است و آن را تجزیه نمی کند تا اجزاء گذشته و آینده در آن پیدا شود).
 سوال: آیا زمان از اعدام تشکیل شده است؟
 جواب: از چیزهایی تشکیل شده که معدوم می شوند و موجود می شوند اما نمی توانیم موجودیت آنها را تحفظ کنیم. اما موجود پایدار نیستند موجودِ گذرا هستند ما اصل پایدار بودن را رد می کنیم اما اصل وجود را رد نمی کنیم. می گوییم این مجموعه در خارج موجود نیست نه اینکه معدوم است. موجود نیست یعنی این مجموعه، قائم در خارج نیست بلکه عبور می کند و می رود.
 پس حرکت قطعیه عبارتست از امر متصلی که تعقل می شود (نه امر متصلی که در خارج یافت می شود). برای متحرک من المبدأ و المنتهی امری را تعقل می کنی که در تعقل شما است و در خارج نیست.
 اما چرا در خارج نیست؟ ما متحرک را در سه حالت لحاظ می کنیم: 1ـ فی المبدأ 2ـ فی المنتهی 3ـ بین المبدأ و المنتهی. غیر از این سه حالت، برای متحرک حالت دیگر نداریم. هر سه حالت را بررسی می کنیم.
 در حالی که متحرک در مبدأ است روشن است که حرکت قطعیه نیست چون هنوز حرکت شروع نشده. مصنف این فرض را از شدت وضوح بیان نمی کند چون وقتی متحرک در مبدأ است حرکت قطعیه وجود خارجی ندارد. اما وقتی که بین المبدأ و المنتهی است این مجموعه (حرکت قطعیه) وجود ندارد. بله گذر کردن یا به تعبیر ما، تکان خوردن است و گفتیم حرکت عبارتست از کمال اولی که این، بین المبدأ و المنتهی موجود نیست.
 حالت سوم که به منتهی رسیده، حرکت موجود است و گمان می شود که موجود است ولی وقتی برمی گردیم می بینیم موجود نیست پس یک نوع حصولی دارد غیر از حصول اشیا دیگر. یعنی می گوییم حرکت، انجام شده و حاصل شده ولی وقتی برمی گردیم می بینیم موجود نیست پس یک نحوه حصول است که با حصولهای دیگر فرق دارد پس اگر بخواهیم بگوییم حرکت قطعیه در خارج حاصل است باید بگوییم وقتی به منتهی رسیده است حاصل است ولی اگر به دقت نگاه کنیم می بینیم در آنجا هم موجود نیست. پس در هر سه حالت، حرکت قطعیه موجود نیست. اما در ذهن موجود است که توضیح آن را در ادامه می دهیم.
 توضیح مطالب
 (فان الحرکه)
 شروع به بیان حرکت قطعیه است.
 (ان عنی بها الامر المتصل المعقول للتحرک من المبدا و المنتهی)
 نسخه بهتر: للمتحرک بین المبدا و المنتهی است.
 یعنی اگر قصد شود به این حرکت، امری که متصل است و تعقل می شود برای متحرکِ بین المبدا و المنتهی («بین المبدا و المنتهی» ظرف تحرک است نه تعقل، نگو بین المبدا او المنتهی تعقل می شود بلکه بگو برای موجودی که متحرک بین المبدا و المنتهی است تعقل می کنی)
 حرکت قطعیه حرکتی است که در آن، امری قطع می شود یعنی طی می شود حال یا مسافتی که مکان است یا مسافتی که کم و کیف است حاصل میشود.
 (فذلک لا یحصل البته للمتحرک و هو بین المبدا و المنتهی)
 (واو) در (و هو بین المبدا) حالیه است.
 (فذلک): اینچنین امر متصلی است که اسمش حرکت قطعیه است البته حاصل نمی شود برای متحرک در دو حالت 1ـ در مبدأ، که این حالت را مصنف نگفته چون روشن است که حرکت را شروع نکرده. 2ـ در حالی که این شخص بین المبدأ و المنتهی است. این امر متصل، حاصل شده است.
 (بل انما یظنّ انه قد حصل نحوا من الحصول اذا کان المتحرک عند المنتهی)
 حالت سوم را می گوید: وقتی که متحرک به منتهی می رسد به نظر عُرفی می گویند حاصل شد است.
  (انه قد حصل نحواً من الحصول) یعنی یک نوع حصولی که غیر از حصولهای رایج است یعنی حصول گذرا نه حصول واقعی.
 (اذا کان) ظرف برای یظن است (می توان برای حصل هم قرار داد) یعنی وقتی متحرک عند المنتهی است گمان می شود که یک نحوه از حصول دارد.
 (و هناک یکون هذا المتصل المعقول قد بطل من حیث الوجود)
 تا اینجا با نظر عرفی گفت الان با دقت فلسفی می گوید.
 (هناک) یعنی: وقتی متحرک در منتهی است این متصلی که تعقل شده بود باطل شده اما از حیث وجود خارجی باطل شده ولی در وجود ذهن موجود است چون حرکت، بین المبدأ و المنتهی است و این قدمها در ذهن موجود است ولو در خارج نیست).
 (فکیف یکون له حصول فی الوجود)
 اگر باطل شد چگونه برای این امر متصل در وجود و خارج، حصول حقیقی است. حصول حقیقی در مقابل نحوا من الوجود است که در خط قبل بوده.
 (بل هذا الامر بالحقیقه مما لا ذا ت له فانه فی الاعیان)
 این امر متصل معقول که اسمش حرکت قطعی بود در حقیقت، ذاتی که در خارج قائم باشد ندارد بلکه گذرا در اعیان است. ذاتی هست ولی ذاتی که قائم در اعیان باشد ندارد.
 ضمیر (له) به امر متصل برمی گردد.
 قوله (وانما ترتسم)
 از اینجا وجود ذهنی را توضیح می دهد.
 مصنف دو بیان دارد. 1ـ انما تر تسم فی الخیال 2ـ او یر تسم فی الخیال هر دو در خیال است. اما فرق این دو را در ادامه می گوییم.
 ابتدا توضیح را طوری می گوییم که فرق روشن نشود.
 متحرک در لحظه اول، به مکانی که دارد طی می کند نسبتی دارد. در لحظه دوم به مکان دیگر نسبت دارد. در لحظه سوم به مکان سوم نسبت دارد. این نسبتها یکی پس از دیگری حاصل می شوند و زائل می شوند ولی در ذهن ما این نسبتها پشت سر هم قرار می گیرند وقتی پشت سر هم قرار گرفتند مجموعه نسبتهایی که ردیف هم هستند در ذهن ما حاصل می شوند که این مجموعه را ما عین واحد و حرکت واحد می نامیم در حالی که عین متعدد است چون هر نسبتی خودش یک عین است. این عیون متعدد و نسبتهای متعدد را به هم متصل می کنیم و در ردیف هم در ذهن خودمان می آوریم و می گوییم این عین واحد، موجود است اما واحد علی سبیل الاتصال است یعنی کثیری که به هم متصل شدند. که ذهن ما نسبت اول را از دست نداد و نسبت اول را به نسبت دوم چسباند و این دو نسبت را از دست نداد و نسبت سوم را به آن دو نسبت چسباند و هکذا نسبتها به هم چسبیدند و عین واحد و حرکت واحد درست کردند.
 [سوال: مراد از ذهن چیست؟
 جواب: مراد از ذهن، اعم از اینکه خیال باشد یا غیر خیال. ذهن یعنی صفحه نفس، چه حس مشترک باشد چه خیال باشد چه قوه عاقله باشد نسبت در خارج نیست در صفحه ذهن است اگرچه مصنف می گوید خیال ولی بعدا خودش تعبیر به ذهن می کند. و در انجا که تعبیر به ذهن می کند می گوییم سواذ کان خیالا او غیر خیال].
 [سوال: چرا مجموعه نسبت ها را حرکت می نامیم؟ مجموعه نسبت ها اُیُون (إین ها) هستند و إین که حرکت نیست، حرکت امری است که هم در إین هم در کیف هم در کم حاصل می شود. خود إین را نباید حرکت بگیریم. إین را باید محل صنف حرکت بگیری و بگویی حرکت در إین است نه اینکه حرکت، خود إین است. حرکت در این نسبتها نه این که حرکت، خود این نسبتها است.
 جواب: ما می خواهیم این نسبتهایی را که در خارج واقع می شوند را در ذهن خود بیاوریم و آنها را ردیف کنیم. خود نسبتها در ذهن نمی آید صورت نسبتها می آید. خود نسبتها در خارج حادث و زائل می شوند. در همه تعقلات اینگونه است که خودش نمی آید بلکه صورت آن می آید. این صورتها را ردیف می کنی و وقتی این صورتها ردیف می شوند یعنی در این صورتها ی متصل به هم، شما حرکت را می یابی نه اینکه خود این صورتها، حرکت باشند. امر متصل را شما در این صورتهای پیوسته به هم می یابی. اسم آن امر متصل را حرکت می گذاریم. یعنی انتقال از صورتی به صورت دیگر یا از نسبتی به نسبت دیگر، این انتقال در ذهن حفظ می شود. ولو تعبیر به صورت یا نسبت کردیم ولی مراد اصلی این است که انتقالی که آن متحرک در این نسبتها داشت، این انتقال در صورتهای این نسبت، محفوظ می ماند و آن انتقالی که بین این صورتها انجام می شود، آن را حرکت می گوییم. آن وقت این صورتها و این نسبتها را در خارج نداری لذا انتقال را در خارج نمی توانی موجود بگیری. این صورتها را که در ذهن حفظ می کنی انتقال را می توانی در ذهن داشته باشی. در خارج، انتقالی که مجموعه باشد نیست].
 بیان دیگر این است که متحرک را ملاحظه می کنیم بدون اینکه توجه به نسبتی که این متحرک به مکان یا به مسافت دارد کنیم. خود متحرک را در نظر می گیریم و از آن صورتی انتزاع می کنیم سپس این متحرک در مکان بعدی می آید. از این متحرک در مکان بعدی هم صورت می گیریم. نه اینکه از نسبت آن، بلکه از خودش صورت می گیریم. در فرض بعدی هم همینطور است. آن وقت این صورتها را ردیف می کنیم انتقال به این صورتها، حرکت می شود و امر متصلی است که در ذهن موجود است نه در خارج.
 مرحوم آقا جمال فرق این دو عبارت را بیان کرده که فرق اول را قبول می کند و فرق دوم را قبول نمی کند.
 فرق اول: در فرض اول نسبتها را ملاحظه کردیم و از نسبتها صورت گرفتیم.
 در فرض دوم، متحرک را ملاحظه کردیم و از متحرک صورت گرفتیم. آن وقت این صورتها را در هر دو حال در ذهن ردیف کردیم و انتقال بین این صورتها لحاظ شد و حرکت حاصل شد. این مجموعه انتقالات در ذهن ما موجودند یعنی انتقال اول هنوز در ذهن ما از بین نرفته انتقال دوم و سوم و ... می آید که به آن حرکت می گوییم.
 به عبارت کتاب دقت شود که آمده (انما ترتسم فی الخیال لان صورته قائمه فی الذهن بسبب نسبه المتحرک) که کلمه «نسبت» آمده اما در خط بعدی می گوید (او یرتسم فی الخیال لان صوره المتحرک) که کلمه «صورت» بکار برده و «نسبت» به کار نبرده).
 فرق دوم: این است (که این فرق در جلسه بعدی بیان شد) که (مرحوم آقا جمال به آن اشاره می کند و قبول نمی کند) در عبارت اول صورت واحدی لحاظ می شود که این صورت واحد، نسبتهای مختلف دارد.
 در عبارت دوم، صورتهای مختلفی کنار هم می آیند و بعدا بمنزله متصل به حساب می آیند. در عبارت اول که گفته (لان صورته قائمه فی الذهن بسبب نسبه المتحرک) یعنی نسبتها متحرک می شود و یک صورت با نسبتهای متعدد لحاظ می شود.
 اما در عبارت دوم، چندین صورت کنار هم قرار می گیرند نه یک صورت. نسبتها هم لحاظ می شوند ولی صورت نسبتها نیست، صورت خود متحرک است.
 سپس در یک عبارت، صورت واحدی را که با نسبتهای مختلف، متعدد می شود لحاظ کرده و در عبارت بعدی، صورتهایی که واقعا متعددند لحاظ کرده است. مرحوم آقا جمال فقط می فرماید این فرق مقبول نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo