< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 82 سطر 15 (قوله و یوجد ایضا)
 موضوع: توضیح لفظ «الاول»/ بیان مفردات تعریف ارسطو در باب حرکت
 چرا قید «اول» را آوردیم در حالی که ارسطو در تعریف خود نیاورده. کلمۀ اول چه چیزی را افاده می کند؟ بیان کردیم شخص قبل از شروع کردن حرکت، نسبت به دو عمل، بالقوه است:
 1ـ حرکت 2ـ هدفی که متحرک به سمت آن هدف حرکت می کند (ما یتوجه الیه الحرکه) یعنی هر دو را می تواند داشته باشد وقتی به سمت تحصیل هدف می رود ابتدا حرکت می کند و بعدا به هدف می رسد. حرکت، ابتدا بالفعل می شود سپس آن هدف، بالفعل می شود. حرکت را ایشان کمال اول گرفته به این جهت که در این دو کمالی که قبل از حرکت برای شیء، بالقوه است حرکت، ابتداءً بالفعل می شود.
 بعد از اینکه حرکت شروع شد متحرک، در یکی از دو کمال (کمال دوم) بالقوه می ماند سپس مصنف می فرماید: هنوز (فی الکمالین) بالقوه است چون در ظاهر امر (در عبارت قبلی، تعبیر به «فیظن» فرمود) بخشی از این حرکت بروز نکرده پس باز متحرک در آن حرکتِ باقیمانده بالقوه است پس باز هم (فی الکمالین) بالقوه است. چون حرکت امر تدریجی است و بخشی از آن نیامده و آن بخشی که نیامده بالقوه است.
 این عبارتِ مصنف است که ابتدا، متحرک را بعد از شروع حرکت، در حرکت کردن بالفعل می کند و در هدف بالقوه می کند. اما وقتی به هدف برسد در هر دو مورد بالفعل می شود.
 توضیح عبارت
 (و یوجد ایضا بالقوه شیئا آخر غیرانه متحرک)
 ضمیر در یوجد: به متحرک برمی گردد. از اینجا مصنف می خواهد دومین کلمه از کلمات تعریف را توضیح دهد که کلمه «اول» است.
 (ایضا): یعنی علاوه بر متحرک بودن، شیءِ دیگر یافت می شود منتهی شی دیگر بالقوه است.
 (متحرک): یعنی نطفه که بر آن دو چیز اطلاق می شود.
 1ـ انه متحرک، پس یوجد متحرکا
 2ـ انه انسان پس یوجد انساناً. ولی «انه متحرک» که اولی است الان بالفعل شد ولی «انه انسان» هنوز بالقوه مانده.
 یعنی: به عنوان شی آخر یافت می شود ولی الان بالقوه است و بعدا بالفعل می شود. پس نسبت به متحرک بودن، بالفعل شده ولی نسبت به شی دیگر الان بالقوه است.
 (غیر انه متحرک): صفت برای شیئا است. (انه متحرک) الان موجود است و بالفعل شده است ولی (انه انسان) که غیر (انه متحرک) است بالقوه برای این متحرک یافت می شود.
 (فان ذات المتحرک مالم یکن بالقوه شیئا ما یتحرک الیه)
 ما یتحرک الیه: خبر برای (ان) است و (ما) نافیه است چنانکه مرحوم اقا جمال تصریح کردند.
 ذات متحرک (مثل نطفه) مادامی که شیئ (مثل انسان) نباشد حرکت به سمت انسانیت نمی کند. اگر قوه انسانیت را نداشت به سمت انسانیت نمی رود مثل سنگ که به سمت انسانیت نمی رود.
 (و انه بالحرکه یصل الیه)
 عطف بر (یتحرک الیه) است که «ما» بر سر آن درمی آید. یعنی به سمت آن شیء حرکت نمی کند. و چنین نبود که به سمت آن واصل شود. برای بالفعل شدن 2 چیز لازم است 1ـ حرکت کردن 2ـ وصول به آن چیز. برای اینکه نطفه، انسان شود باید اولا حرکت به سمت انسانیت کند و ثانیا واصل به انسانیت شود چون ممکن است حرکت کند ولی در وسط راه بماند و به آن چیز واصل نشود.
 این عبارت را می توان دلیل دوم قرار داد ولی لغو است چون دلیل اول می گوید که اصلا حرکت نمی کند حال شما می گویید در دلیل دوم که واصل نمی شود اگر شیء، بالقوه شی نباشد اصلا حرکت، شروع نمی شود تا نوبت به وصول برسد حال شما بگویید واصل نمی شود شخص می گوید این، هنوز حرکت نکرده تا واصل شود.
 قوله و بوجد ایضا بالقوه
 (فانه لا تکون حاله و قیاسه عند الحرکه الی ذلک الشی الذی هو له بالقوه)
 فاء تعلیل است در این جمله که خواندیم روشن شد که غیر از حرکت، یک چیز دیگر وجود دارد که هدف حرکت است حال با فاء تعلیل می گوید قبل از شروع شدن حرکت، با بعد از شروع شدن حرکت فرق دارد چون قبل از شروع حرکت، متحرک دو قوه دارد اما بعد از شروع حرکت یک قوه دارد.
 در نیم خط قبل دو مدعا گفت: 1ـ انه متحرک 2ـ انه انسان
 حال می خواهد «انه انسان» را استدلال کند به این صورت که قبل از حرکت دو کمال است و بعد از حرکت، یک کمال است.
 اگر دو کمال موجود نبود حالِ قبل از حرکت با حالِ بعد از حرکت فرق نمی کرد اما چون فرق می کند معلوم می شود که دو کمال موجود است.
 ترجمه: شان این است که حال و قیاسِ متحرک در حینی که حرکت را شروع کرد به شی که آن شیء برای متحرک بالقوه ثابت است.
 (کما کان قبل الحرکه)
 (ما) کنایه از حال است و خبر برای لا تکون است.
 (فانه فی حال السکون قبل الحرکه یکون هو ذلک الشیء بالقوه المطلقه)
 ضمیر در (فانه) و (هی) به متحرک برمی گردد.
 توضیح می دهد که قبل الحرکه با عند الحرکه فرق دارد.
 قوله (قبل الحرکه) عطف بیان یا بدل برای سکون است.
 متحرک مثل نطفه است و مراد از(ذلک الشی) انسان است. در مقابل عبارت «بالقوه المطلقه» چون نمی تواند چیزی بیاورند لذا به جای آن تعبیر به بالقوتین می کند که قبل از حرکت دو قوه داشت اما بعد از حرکت یک قوه دارد.
 (بل یکون ذاقوتین احداهما علی الامر و الاخری علی التوجه الیه)
  ضمیر در (الیه) به امر برمی گردد. این متحرک، قبل از حرکت فی حال السکون، ذا قوتین است یکی از آنها امر است و مراد از امر، هدف (انسانیت) است و دیگری (توجه الی الامر) یعنی همان حرکت است.
 (فیکون له و ذلک الوقت کما لان)
 (ذلک الوقت) یعنی در حال سکون یا به تعبیر مصنف: در حال قبل الحرکه
 (و له علیهما قوتان)
 برای متحرک براین دو کمال، دو قوه است 1ـ کمال حرکت 2-کمال انسانیت. و هر دو را بالقوه دارد.
 (ثم یحصل له کمال احدی القوتین)
 ضمیر در (له) به متحرک برمی گردد.
 نسخه صحیح (القوتین) است.
 (و یکون قد بقی بعد بالقوه فی ذلک الشی الذی هو المقصود بالقوتین)
 (ذلک الشی): یعنی انسانیت.
 در حالی که باقی مانده است این متحرک هنوز (یعنی بعد از اینکه یکی از دو قوه را بالفعل کرد) بالقوه در آن انسانیت، یعنی حرکت را برای آن انجام می داده آن دو قوه را داشت تا به آن فعلیت انسانیت برسد. حرکت هدف نهائیش نبود بلکه هدف بین راهی بود. از مقصود اصلی بالقوتین، دو قوه را خدا تبارک به او داده بود تا به انسانیت برسد هم قوه حرکت هم قوه انسانیت. تا از طریق فعلی کردن حرکت، به فعلی کردن انسانیت واصل شود پس مقصود اصلی، انسانیت بود. ایشان می فرماید هنوز این متحرک نسبت به آن که مقصود بالقوتین است وهدف اصلی (که همان انسانیت است) می باشد بالقوه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo