< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

91/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 82 سطر 11 (قوله فالحرکه)
 موضوع: توضیح لفظ «کمال» |بیان مفردات تعریف ارسطو در باب حرکت
 از اینجا بحث در ماهیت حرکت و به عبارت دیگر، بحث در تعریف حرکت بنابر قول ارسطو است. تا اینجا سه تعریف برای حرکت، بیان شد که دوری بودند اما تعریف چهارم را که تعریف ارسطو است می پذیرد.
 تعریف ارسطو: الحرکه کمال اول لما بالقوه من حیث هو بالقوه.
 4 قید در تعریف حرکت بکار رفته که اینها را به ترتیب توضیح می دهد و نمی گوید که کدام عبارت، توضیح لفظ(کمال) است و کدام عبارت توضیح لفظ(اول) است.
 بد نیست که بدانیم کلمة (اول) در تعریف ارسطو نیست و مصنف آن را اضافه کرده (البته بعضی معتقدند که با ذکر «اول» از لفظ «من حیث هو بالقوه» که در آخر تعریف آمده بی نیاز می شود و بعضی ها هم فکر می کنند که احتیاج به برداشتن آن قید نیست ولی ما فعلا وارد این بحث نمی شویم و در جلسه بعد به آن می پردازیم).
 اما توضیح لفظ(کمال): کمال یعنی فعلیت، البته گاهی کمال، بعد از نقص است در این صورت، فعلیتی است بعد از قوه. گاهی کمال، کمال ابتدائی است و بعد از نقص نیست، این همان فعلیتی است که از اول بوده نه فعلیتی که با خروج از قوه بدست آمده باشد.
 به بعض اذهان خطور می کند که آیا فعلیتِ فساد هم کمال است (ما گفتیم فعلیت یعنی کمال) یکی از فعلیت ها، فعلیت فساد است. آیا شیء، ممکن است خودش فساد داشته باشد و فساد پیدا کند. جواب می دهیم که فعلیت فساد کمال است اما خود فساد که کمال نیست یعنی وقتی فساد حاصل نیست و این امرِ غیر حاصل، عدم حصولش نقص برای این شی است فعلیتش کمال است یعنی وقتی قوهِ فساد را با فعلیتِ فساد ملاحظه می کنیم می بینیم فعلیت فساد کمال برای قوه فساد است، و لو خودِ فساد کمال نیست. قوه فساد یعنی نبودن، فعلیت فساد یعنی بودن، و بودن، کمال است نسبت به نبودن، ولو متعلق فعلیت کمال نیست ولی خود فعلیت کمال است پس اگر فعلیت به نقص تعلق گرفته باشد باز هم این فعلیت، کمال است.
 (نکته: در تحلیل ذهن، فعلیت فساد با فساد فرق می کند اما در خارج فعلیت فساد با فساد یکی است. «فعلیت فساد یعنی وجود فساد». در هر ماهیتی اینگونه است که وجود آن با ماهیت آن در خارج، یکی است و در ذهن دو تا است).
 با این بیان معلوم شد که فعلیت، کمال است و چون حرکت، یک نوع فعلیت است پس کمال است. قبلا اشاره کردیم این فعلیت که برای حرکت است با فعلیت که برای اشیاء دیگر است تفاوت دارد. اگر چه در کمال بودن مشترکند ولی در یک چیز فرق دارند و آن اینکه هر قوه ای وقتی به فعلیت می رسد اینگونه نیست که بخشی از خودش را بالقوه باقی بگذارد و بخش دیگر را بالفعل کند بلکه همه را بالفعل می کند مثلا برای یک جسم حدّی از سیاهی امکان دارد وقتی که سیاهی را پیدا کرد آن سیاهی، بالفعل می شود و بخشی از سیاهی به صورت بالقوه باقی نمی ماند بلکه همه سیاهی حاصل می شود. آن مقدار که قوه و شانیت داشت را بالفعل می کند و چیزی از سواد باقی نماند، که به صورت قوه باقی مانده باشد. اما در حرکت اینطور نیست در حرکت همین که شی حرکت می کند حرکتِ بالقوه، بالفعل می شود چون امر تدریجی است زیرا در امر تدریجی اینگونه نیست که قوه تبدیل به فعلیت شود و چیزی به صورت بالقوه باقی نمانده باشد بلکه تا وقتی که این حرکت، به کمال دوم که مقصد اصلی متحرک است نرسیده، این حرکت هنوز، یک بخش بالقوه دارد و یک بخش بالفعل دارد که دارد انجام می دهد و بقیه اش هنوز بالقوه است. در سیاهی هم ممکن است به ذهن شما بیاید که «کم کم» حرکت کند و سیاه شود می گوییم این «کم کم»، همان حرکت است که تدریج در آن است اما اگر یکدفعه آن را سیاه کنیم تمام آن مقدار سیاهی که بالقوه بود بالفعل می شود بدون اینکه بخشی از سیاهی، بالقوه باقی بماند. در حالی که در حرکت، وقتی حرکت، بالقوه است همه اجزائش بالقوه است و وقتی شروع به حرکت می کند بعضی اجزائش بالفعل می شود و بعضی هنوز بالفعل نشده است. پس بین بالفعلِ در حرکت و بالفعلِ در اشیاء دیگر فرق است.
 توضیح عبارت
 (فالحرکه تشارک سائر الکمالات من هذه الجهه)
 فاء تفریع است. حال که معلوم شد حرکت، کمال است پس باید گفت حرکت با سایر کمالات از این جهت (یعنی از جهت کمال بودن) مشارکت دارد یا از این جهت (یعنی از جهتی که بالفعلش، کمالش است) مشارکت دارد.
 (و تفارق سائر الکمالات من جهه ان سائر الکمالات اذا حصلت)
 اما با باقی مالات فرق می کند از این جهت که ساز کمالات وقتی حاصل می شوند. (حصلت) یعنی قوه تبدیل به فعل می شود.
 (صار الشیء بها بالفعل)
 آن شی که بالقوه بود (مثل سواد) به این حرکتی که از قوه به فعلیت کرده، بالفعل می شود.
  ضمیر (بها) به کمالات یا به فعلیت می توان برگرداند. (اگر ضمیر، مذکر بود به حصول بر می گرداندیم اگر «بها» به معنای «فیها» باشد باز به کمالات برمی گردد.)
 (و لم یکن بعد فیه مما ینعلق بذلک الفعل شی بالقوه)
 (لم یکن) تامه است. (بعد) یعنی بعد از بالفعل شدن یا به معنای هنوز. (شی) فاعل (لم یکن) است.
 ترجمه: وجود ندارد بخش بالقوه در این شی که بالفعل شده، (بخشی از آن، بالقوه باقی نمانده است).
 (مما یتعلق بذلک الفعل): یعنی سوادی که در شأن این جسم است نه مطلق سواد. چون سوادی که در شان این جسم است درجه خاصی از سواد است. سواد بالاتر از این درجه هم داریم. اما این جسم نسبت به ان جسمِ بالاتر، بالقوه است. آن مقداری که تعلقِ (بذلک الفعل) دارد دیگر بالقوه وجود ندارد و همه آن بالفعل شده است.
 (فان الاسود اذا صار بالفعل اسود لم یبق بالقوه اسود من جمله الاسود الذی له)
 ضمیر (له) به اسود برمی گردد.
 اسود وقتی بالفعل، اسود می شود بالقوه، اسود باقی نمی ماند.
 از قسمت سوادی که برای اسود است چیزی بالقوه نمی ماند و همه آن بالفعل می شود.
 (و المربع اذا صار بالفعل مربعا لم یبق بالقوه مربعا من جمله المربع الذی له)
 مثلا سه خط مساوی، به هم چسباندیم که چسبیده اند حال خط چهارم را باید اضافه کنیم که مربع، بالفعل شود، و اینگونه نیست که بخشی از ان بالفعل شده و بخشی نشده بله این مربع، کوچک است. و بالقوه می تواند بزرگتر شود. آن که بالقوه است خارج از این مربع است که مربعِ بزرگتر است. بخش مربعیتی که برای این مربع حاصل شود الان بالفعل است آن مقداری که بالقوه است برای این مربع نیست بلکه برای مربع بزرگتر است.
 ترجمه: مربع، وقتی مربع شود بالقوه نیست از آن بخش مربعی که برای این مربع ثابت است. یعنی برای مربعیتی که شان خودش است همه را بالفعل کرده و چیزی را بالقوه باقی نگذاشته.
 (و المتحرک ذا صار متحرکا بالفعل فیظن انه یکون بعد بالقوه متحرکا من جمله الحرکه المتصله التی هو بها متحرک)
 (انه) یعنی این متحرک که بالفعل شده
 (والمتحرک): علف بر اسود است یعنی فان الاسود اذا صار بالفعل اسود و المتحرک اذا صار. این احتمال بهتر است. اما می توان عطف بر سائر کمالات در (تفارق سائر الکمالات) بگیری.
 واو را در ترجمه با استدراک معنی می کنیم (یعنی: به معنای «ولی» می گیریم)
 ترجمه: ولی متحرک وقتی متحرکِ بالفعل شود یعنی وقتی از حالت سکون درآمد و متحرک شد، متحرکِ بالفعل است اما گمان می شود که هنوز بخشی از حرکت که بالقوه است هنوز بالفعل نشده.
 (بعد بالقوه): یعنی بعد از بالفعل شدن، هنوز بالقوه، متحرک است. یعنی از آن مجموعه (جمله) حرکتی که برای خودش می توانست داشته باشد هنوز بخشی از آن بالقوه است یعنی قوه مقداری از حرکت را داشت حال که وارد این حرکت شده بخشی از همین مقدار حرکت، هنوز بالقوه است.
 (فیظن): معنای اول: کسانی که عرفی فکر می کنند این گمان برایشان حاصل می شود که همه بخشهای حرکت تبدیل به فعلیت نشده بلکه بخشی از آن، مبدّل به فعلیت شده و بخش دیگر همچنان بالقوه مانده است. فیظنّ را ناظر به ظن عرض گرفتیم اما فیلسوف چنین گمانی نمی کند عرف اینگونه گمان می کند چون فیلسوف بخشهای حرکت را جدا می کند و می گوید این بخش، بالفعل است و بخشهای دیگر که نیامده بالقوه است. ولی عرف، این حرکت را یک امر واحد متصل می بیند و معتقد می شود که این امر واحد، همه اش بالفعل نشده بلکه بعضی از آنها بالفعل شده.
 معنای دوم: حرکت را به دو قسم تقسیم می کنند چنانکه در پایان صفحه 83 می آید که حرکت یا قطعیه است یا توسطیه است.
 وقتی شخصی از مبدا مکان به منتهای مکان حرکت می کند دو حالت اتفاق می افتد:
 1ـ این مکان را با قدمهای متعدد طی می کند.
 2ـ بین مبدا و منتهی قرار دارد.
 وقتی حرکت شروع می شود از مبدأ خارج می شود و وارد «بین المبدأ و المنتهی» می شود و تا وقتی به منتهی برسد حالت «بین المبدأ و المنتهی» برای او حاصل است که از آن تعبیر به حرکت توسطیه می کنیم. حرکتی که در آن حرکت، متحرک بین مبدأ و منتهی قرار گرفته و این حالت از ابتدا که از مبدأ خارج می شود شروع شده و تا آخر که به منتهی نرسیده است ادامه دارد و این، متعدد و حالات مختلف نیست که بگوییم اختلاف تباین و تشکیکی دارند. این حرکت، واقعا در خارج موجود است.
 اما قسم دیگر، حرکت قطعیه است که یعنی متحرک این مسافت را قطع می کند (طی می کند). این طی کردن، حالات مختلفه دارد. در یک حالت به مبدأ نزدیک است و در حالت دیگر به منتهی نزدیک است و در حالت دیگر، در وسط این دو است. قدم اول را که برمی دارد یک حرکت قطعی است و کاری نداریم که بین مبدأ و منتهی است و توجهی به این (بین بودن) نداریم. در این حالت فقط طی مسافت برای ما مهم است که طی مسافت با قدمهای متعدد حاصل می شود که این قدمها با یکدیگر فرق دارند از این حیث که از مبدأ دورتر یا به مبدأ نزدیکتر است. چون ما قدمها را حساب می کنیم لذا متعدد می شوند. این حرکت، در خارج وجود ندارد. بلکه قدمها در خارج وجود دارند ولی حرکتی که مرکب از قدمها است وجود ندارد چون قدم اول از بین رفته و قدم دوم شروع شده و قدم سوم هنوز نیامده است قدم اول و قدم سوم را نمی توان حساب کرد چون قدم اول که آمده و از بین رفته. قدم سوم هم هنوز نیامده است. مرکب من الاقدام را در خارج نداریم. این مرکب در ذهن شما جمع می شود یعنی صورتی را که ذهن شما از قدم اول و دوم و سوم گرفته و ذهن، صورت را زود از دست نمی دهد لذا این صورتها را کنار هم قرار می دهد و متصل فرض می کند. پس در خارج، حرکت قطعیه نداریم. در خارج ما فقط قدمها یا اجزاء قدمها را داریم حرکت که مرکب از اقدام است در ذهن ما هست.
 کسانی که گمان می کنند حرکت قطعی در خارج موجود است یعنی اگر به عرف که دقت فلسفی ندارد بگوییم آیا حرکت قطعیه هست یا نه؟ جواب می دهد که هست. ولی مصنف می فرماید حرکت قطعیه، بخشی از آن بالفعل و بخشی بالقوه است ولی این حرکت در خارج موجود نیست.
 حرکت توسطیه وقتی شروع شد چون امر بسیط است از همان ابتدا تا آخر بالفعل می شود، و بخشی بالقوه و بخشی بالفعل ندارد یعنی امر آن، دائر بین (هست و نیست) می باشد. یا معدوم است و آن در وقتی است که در مبدأ و منتهی نباشد یا موجود است و آن در وقتی است که بین مبدأ و منتهی باشد. پس حرکت توسطیه اگر شروع نشده، وجود ندارد و اگر شروع شده، بالفعل است و بخشِ بالقوه ندارد. اما حرکت قطعیه بخشی که شروع شده بالفعل است و بخش دیگر که نیامده بالقوه است. کسانی که حرکت قطعیه را موجود در خارج می بیند می گویند این، یک حرکت واحد متصله است که بخشی بالقوه و بخشی بالفعل است ولی ما که حرکت قطعیه را موجود در خارج نمی دانیم نمی گوییم که این، یک حرکت واحد متصله است که بخشی بالقوه و بخشی بالفعل است بلکه می گوییم اقدام در خارج موجود است و این قدم، بالفعل است و آن قدم، بالقوه است یعنی حرکت را به بالفعل و بالقوه تقسیم نمی کنیم بلکه قدم را تقسیم می کنیم.
 حرکت قطعیه، گمان می شود که در خارج موجود است. این گمان را، عرف می کند نه فیلسوف. پس عرف است که حرکت قطعیه را به دو بخش بالقوه و بالفعل تقسیم می کند. مراد مصنف از (یظن) این است که چون حرکت قطعیه گمان می شود در خارج موجود است پس گمان می شود که بخشی بالقوه و بخشی بالفعل دارد. اما اگر دقیق شویم می بینیم این هم، بخش بالقوه و بالفعل ندارد و این هم مثل حرکت توسطیه، یا بالفعل است یا بالقوه است و واقعا دو بخش ندارد که بخشی بالقوه و بخشی بالفعل باشد بله اَقدام، تقسیم به بالفعل و بالقوه می شود ولی بحث ما در اَقدام نیست بحث ما در حرکت است.
 این بیان دوم دقیق تر از بیان اول است.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo