< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/05/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : جایگاه علل مفارقه و معالیل آنها نزد طبیعت و جایگاه علل و معالیل قوامیه نزد حس و عقل و طبیعت/ فصل1/ مقاله 1/ فن 1/ طبیعیات شفا.
خلاصه جلسه قبل : بحث در این داشتیم که در علل و معالیل کدام اعرف اند عندالحس و عندالعقل و عند الطبیعه. علل را به دو قسم تقسیم کردیم علل مفارقه و علل قوام و وضع علل و معالیل مفارقه را با حس و عقل بررسی کردیم و اکنون می خواهیم وضعیت این علل با طبیعت را بررسی کنیم.
و أما مناسبة هذه العلل المفارقة للمعلولات بحسب القياس إلى الطبيعة، فإن ما كان منها علة على أنه‌ غاية فهو أعرف عند الطبيعة، و ما كان منها علة على أنه فاعل و كان فاعلا لا على أن وجوده ليكون فاعلا لما يفعله فإنه أعرف عند الطبيعة من المعلول، و ما كان وجوده فى الطبيعة ليس لذاته بل ليفعل‌ ما يكون عنه حتی يكون المفعول غاية لا له فى فعله فقط بل له فى وجود ذاته إن كان ما فى الطبيعة شي‌ء هذا صفته، فليس هو أعرف من المعلول، بل المعلول أعرف فى‌ الطبيعة منه.[1]
ج)عرضه علل مفارقه و معالیلشان بر طبیعت :
علل خارجی را تقسیم می کنیم به علل فاعلی و علل غایی.
بررسی علل غایی :
در مورد غایت می گوییم که علت غایی پیش طبیعت اعرف است از معلول به خاطر اینکه طبیعت اگر معلول را ایجاد می کند و به سمتش می رود بخاطر این است که غایت حاصل شود. مثل نوع که غایت اصلی طبیعت بود و ایجاد اشخاص برای رسیدن به نوع است پس علت غایی عند الطبیعه اعرف است.
دقت شود که اعرفیت عند الطبیعه در اینجا نیز به معنای قصد طبیعت است.
بررسی علت فاعلی :
فاعل را به دو قسم تقسیم می کنیم :
1. فاعلی که وجود گرفته تا فعلی را انجام دهد یعنی وجودِ فاعل، وجود آلی و مقدمی است و مقصود اصلی نیست بلکه فعلش مقصود اصلی است یعنی ذاتِ فاعل، آلت و مقدمه برای تحقق معلول است. اینچنین فاعلی مقصود طبیعت نیست بلکه معلول او مقصودِ طبیعت است و اعرف است عند الطبیعه.
این قسم ظاهرا مثالی ندارد.
سؤال : اگر کسی اشکال کند که غذا که وارد معده می شود و تبدیل به کیلوس می شود و بعد تبدیل به کیموس می شود و بعد عضو بدن می شود یعنی غذای بالقوه که بالفعل می شود آیا این کیلوس و کیموس نمی توانند علت فاعلی باشند که مقصود از ساختشان، معلولشان است؟ در حالی که ابن سینا وجود این قسم را به نحوی بیان کردند که کأَنَّه غیر واقع است.
جواب : اینها علل فاعلی غذای بالفعل نیستند بلکه علت فاعلی، قوه غاذیه انسان است که خود متشکل از چهار قوه جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه می باشد و این کیلوس و کیموس فقط علت مادی غذای بالفعل هستند.
2. فاعلی که وجودش مقدمه برای فعلی نبوده بلکه ذاتش فی نفسه مقصود بوده هر چند فعل نیز از او سر می زند در اینجا خود فاعل، مقصود بالذات و اوّلی طبیعت است و فعل او مقصود بالعرض و ثانوی طبیعت است.
این قسم دوم مثال های زیادی دارد مانند رابطه بین زید و کتابت ولی مورد اول معلوم نیست که مصداقی در خارج داشته باشد یا خیر.
نکته : با این بیان می توان گفت که بحث ما در اینجا مربوط به فواعل طبیعی است چون طبیعت که نمی تواند مجردات را قصد کند.
پس وضع علل مفارقه و معالیلشان نزد حس و عقل و طبیعت روشن شد.
ترجمه و شرح متن :
اما مناسبت علل و معالیل مفارقه با طبیعت پس آن علت مفارقه ای که علت غایی باشد پس آن نزد طبیعت اعرف است و هر چه که به صورت فاعلی علت باشد اگر به اینگونه نباشد که مقصود باشد بخاطر فاعلیت فعلش (قسم دوم در تقسیم ما) پس همچین فاعلی نزد طبیعت اعرف از معلولش است و اگر به گونه ای باشد که بخاطر بودن آنچه که از او تحقق می یابد، ایجاد شده به این صورت که مفعولش، علت غایی برای سازنده فاعل باشد یعنی علت غاییِ وجود فاعل است یعنی هر که این فاعل را ساخته، وجودِ معلولش را قصد کرده اگر در طبیعت چیزی باشد که اینچنین صفتی داشته باشد، پس آن علت فاعلی اعرف عند الطبیعه نیست بلکه معلولش عند الطبیعه اعرف است از علت فاعلی.
للمعلولات متعلق به مفارقت است.
بحسب القیاس متعلق به مناسبت است.
و أما نسبة أجزاء المركبات إلى المركبات منها فإن المركب أعرف بحسب‌ الحس، إذ الحس يتناول أولا الجملة و يدركها ثم يفصل، و إذا تناول الجملة تناولها بالمعنى الأعم أى أنه جسم أو حيوان ثم يفصلها. و أما عند العقل فإن البسيط أقدم من المركب، فإنه لا يعرف طبيعة المركب إلا بعد أن يعرف بسائطه، فإن لم يعرف بسائطه فقد عرفه بعرض من أعراضه أو جنس من أجناسه و لم يصل إلى ذاته، كأنه عرفه مثلا جسما مستديرا أو ثقيلا و ما أشبه‌ ذلك و لم يعرف ماهية جوهره. و أما عند الطبيعة، فإن المركب هو المقصود فيها فى أكثر الأشياء، و الأجزاء يقصدها ليحصل فيها قوام المركب.
عرضه علل قوامیه و معالیلشان بر حس و عقل و طبیعت :
حال می خواهیم وارد قسم دوم از علل شویم که علل داخلی هستند و نسبت به معلولشان جزء و کل هستند.
أ)عرضه علل قوامیه و معالیلشان بر حس :
مشخص است که نزد حس معلول که مرکب باشد از علت که اجزای بسیطه آن مرکب باشد اعرف است یعنی اول انسان را حس می کند و بعد وجود دست و پا و سایر اجزاء بدن را درک می کند.
نکته : نزد حس تجزیه و تقسیمِ مرکب تا حدی می تواند ادامه یابد که حس قادر به تفصیل باشد ولی نزد عقل هر جسمی قابل تقسیم مقداری است به بی نهایت یعنی هیچ جسم لایتجزی نداریم نزد عقل.
ب)عرضه علل قوامیه و معالیلشان بر عقل :
نزد عقل بسائط اعرف از مرکبات هستند و اگر جسمی را بر عقل عرضه کنیم ممکن است بتوان آن را با عوارضش شناخت، ولی این شناختِ ذاتِ شیء نیست و شناختِ ذاتِ شیء بدون شناخت اجزایش ممکن نیست.
ج)عرضه علل قوامیه و معالیلشان بر طبیعت :
نزد طبیعت نیز مرکب اعرف است و مقصود اصلی طبیعت است و دلیل آن بیان شد که طبیعت نوعیه مراد است و اشخاص که برای حفظ طبیعت نوعیه هستند تنها راه تحققشان وجود اجزای مرکب است.
البته بسائط عنصریه با اینکه بسیط هستند، مقصود بالذات هستند، ولی اگر به صورت دقیق نگاه کنیم خود عناصر نیز مرکب از ماده و صورت هستند. بعبارت دیگر می توان گفت که عناصر اربعه از یک جهت مقصود اصلی هستند و آن وجود خودشان است و از جهتی دیگر مقصود تبعی هستند چون باعث ایجاد انواع مختلف می شوند.
پس خلاصه اینگونه می گوییم که اکثرا مقصود اصلی طبیعت مرکب است و گاهی نیز مقصود بسائط هستند.
ترجمه و شرح متن :
- اما نسبت اجزاء مرکبات به مرکبات از آن اجزاء پس همانا مرکب به حسب حس اعرف است چون حس اولا مرکب را درک می کند و سپس تفصیلی را که در تواناییش باشد انجام می دهد. و وقتی آن مرکب را درک کرد، آن مجموعه را با عنوان اعمش می یابد مثلا اول این جسم و این حیوان را درک می کند و بعد این انسان را درک می کند همانگونه که توضیحش در جلسات قبل گذشت.
- اما نزد عقل پس همانا بسیط اقدم از مرکب است و عقل نمی تواند مرکب را درک کند الا اینکه اول اجزایش را درک کرده باشد. و اگر از طریق بسائط نشناخت پس آن مرکب را به عرضی از اعراضش یا جنسی از اجناسش شناخته است ( یعنی یا اصلا سراغ بسائط نرفته است و آن را از طریق ملحقاتش شناخته یا اینکه از طریق بسائط آمده ولی کار را نیمه کاره تمام کرده است و بعد توسط ملحقات یعنی عوارض شیء را شناخته) مانند اینکه جسم را شناخته به این صورت که جسمی مستدیر است یا جسمی ثقیل است پس در نتیجه به ذات مرکب نمی رسیم و نمی توانیم ذات آن ماهیت را به صورت کامل درک کنیم.
نکته : اینکه می گویند دستاوردهای علوم جدید، علوم طبیعی قدیم را ابطال کرده است، این به صورت کلی صحیح نیست چون بر فرض که ابطالی هم صورت گرفته شود نسبت به همه مسائل نیست و فقط بعضی از مسائل را باطل دانسته اند که خیلی از آنها نیز می توانند قابل پاسخ باشند و علم جدید بیشتر ناظر به عوارض جسم است و علم طبیعی قدیم بیشتر ناظر به ذات بوده است و با شناخت عرض نمی توان گفت که ذات این چیزی که قدما گفته اند نیست الا اینکه از این معرفتِ عارض پی ببریم که ذات، آنچه که قدما گفته اند نبوده است ولی باز این موجب نمی شود که ما علم طبیعیات را بالمره کنار بگذاریم و همه را باطل بدانیم.
- و اما نزد طبیعت، مرکب مقصودِ طبیعت است در اکثر اشیاء. و اجزاء را طبیعت قصد می کند تا در اجزاء، قِوام مرکب حاصل شود.
و الاجزاء مبتدا است و «،» باید بین «اشیاء» و «و الاجزاء» گذاشته شود نه بعد از«و الاجزاء».
فالأعرف عند العقل من الأمور العامة و الخاصة و من الأمور البسيطة و المركبة هو العامة و البسيطة و عند الطبيعة هو الخاصة النوعية و المركبة.
در اینجا می خواهیم خلاصه مطالب پیشین را مطرح کنیم البته بحثی از اعرفیت عند الحس نمی کنیم چون در علوم جزییات مهم نیستند و طبیعت نیز بخاطر تکمیل بحث مطرح می شود و تبعی است و فقط اعرف عند العقل مهم است.
اگر شیئی هم عام بود و هم بسیط عقل به سمت همان شیء می رود ولی اگر عامی داشتیم که مرکب بود و خاصی داشتیم که بسیط بود در اینجا عقل از جهتی به سمت یکی می رود و از جهتی دیگر به سمت دیگری می رود.
و طبیعت برعکس عقل عمل می کند.
ترجمه و شرح متن :
پس اعرف عند العقل از امور عامه و خاصه و از امور بسیطه و مرکبه، عام و بسیط است.
و اعرف عند الطبیعه در باب عام و خاص، خاصه نوعیه است و در باب بسیط و مرکب، مرکب است.
لكنه كما أن‌ الطبيعة تبتدئ فى الإيجاد بالعوام‌ و البسائط، و منها توجد ذوات المفصلات النوعية و ذوات المركبات فكذلك‌ التعلم‌ يبتدئ من العوام و البسائط، و منها يوجد العلم بالنوعيات و المركبات، و كلاهما يقف قصده‌ الأول عند حصول النوعيات و المركبات.
در اینجا مصنف در ضمن استدراک می خواهند بیان کنند که باید از عام شروع کنیم و به خاص برویم یعنی درست است که خاص و مرکب اعرف و مقصود طبیعت هستند ولی به هر حال طبیعت برای ساخت آنها باید از عام و بسیط شروع کند تا به خاص و مرکب برسد.
اشکال : آقا جمال در اینجا اشکال می کنند که ما قبلا گفتیم که طبیعت، خاص را قصد می کند و همچنین مرکب را قصد می کند و این مطلب با آنچه که در اینجا گفته شد منافات دارد.
جواب : همان است که بیان شد یعنی درست است که مقصودِ طبیعت، خاص است ولی از عام شروع می کند یعنی جسمی می سازد که حیوان باشد و حیوانی می سازد که انسان باشد. یعنی مقصود اصلی طبیعت نوع است ولی از عام شروع می کند تا به نوع برسد.
ترجمه و شرح متن :
ولی همانگونه که طبیعت از عوام و بسائط شروع می کند تا به نوعیات و مرکبات برسد، درتعلم نیز باید از عام ها و بسائط شروع کنیم و به وسیله یادگیری عوام و بسائط به نوعیات و مرکبات برسیم و هر دو طبیعت و تعلّم، قصد اولشان که شناخت نوع و مرکب بود، به نتیجه رسیده و در نتیجه متوقف می شوند و اگر خواستند از عوارض و ملحقات بحث کنند، آن دیگر مقصد دومی است ورای این مقصد.
مفصلات : می توان مفصلات را به معنای صاحبان فصل معنا کرد یعنی انواع و یا اینکه در مقابل مرکبات باشد یعنی آنجا که رابطه جزء و کل است، به کل می گوییم مرکب و آنجا که خاص و عام است، به خاص می گوییم مفصل.
پس در این فصل روشن شد که ما باید از مبادی شروع کنیم و اول مبادی عام و سپس مبادی خاص را مطرح کنیم و بعد به مسائل بپردازیم و اول به مسائل عام و سپس به مسائل خاص می پردازیم.
در فصل بعد می خواهیم مبادی این علم را مطرح کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo