< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/04/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه بحث شیوه ورود در مباحث علم سماع طبیعی فصل1/ مقاله 1/ فن 1/ طبیعیات شفا.

خلاصه جلسه قبل : در جلسه قبل بیان شد که اگر بخواهیم به امور طبیعیه واصل شویم باید از مبادی آنها شروع کنیم چون امور طبیعیه دارای اسباب اند و ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها.

و ایضا ان کانت الامور الطبیعة ذوات مبادئ فلا یخلو اما ان تکون تلک المبادی لجزیی جزیی منها و لا تشترک کافتها فی المبادی فحینئذ لا یبعد ان یفید العلم الطبیعی اثبات انیة هذه المبادی و تحقیق ماهیتها معا.[1]

حالا در مورد خود مبادی باید بحث کنیم که چندقسم اند و چگونه باید مورد بحث واقع شوند تا بتوانیم به واسط علم به این مبادی به مسائل پی ببریم.

مبادی تقسیم می شوند به مبادی جزییه و مشترکه یا به عبارت دیگر خاصه و عامه.

و عامه نیز منقسم است به :

1.اعم برای جمیع امور طبیعیه مانند هیولی.

2.اخص به اجناس طبیعی مانند مبادی خاصی که برای جسم نباتی باشد .

3. اخص الاخص که مربوط به انواع است مانند مبادی که برای نوع انسان باشد .

هر سه قسم عام هستند ولی هر کدام نسبت به مافوق خود خاص هستند و مبادی اعم ، عام مطلق اند .

پس درنتیجه مبادی چهار قسم می شوند یک قسم عام مطلق و دو قسم عام وخاص نسبی یعنی اضافی و یک قسم خاص مطلق که در جلسه قبل تقسیم آن بیان شد.

مبادی مختص یا همان خاص(چه خاص مطلق و چه خاص نسبی، یعنی هم مبادی اخص و هم اخص الاخص و هم مبادی جزییه)را می توان در خود علم بیان کرد و نیازی نیست که در علم فوق مطرح شوند هم ماهیتاً و هم وجوداً یعنی هم به لحاظ تصور، ماهیت آن را مشخص می کنیم و هم به لحاظ تصدیق، وجود آن را اثبات می کنیم.

مبادی عام (اعم یا همان عام مطلق) نیز دو قسم اند :

1.بدیهی : اینگونه مبادی اصلا محتاج به اثبات نیستند نه در علم فوق و نه علم مربوطه هرچند می توانند قابل اثبات باشند.

2. نظری : اینگونه مبادی باید در علم فوق یعنی الهیات اثبات شوند چون موضوع فلسفه الهیات مطلق وجود است.

اما در مورد ماهیت این مبادی می توان بحث کرد چه بدیهی باشند و چه نظری.

پس تصدیق مبادی عام بر عهده علم فوق است و درعلم مربوطه اثبات إنّیت نمی کنیم بلکه فقط به عنوان اصل موضوعه می پذیریم ولی تصور آنها بر عهده خود علم است.

ترجمه و شرح متن :

و همچنین در شرح تعلیم برهان بیان شد که اگر این امور طبیعیه داری مبدأهایی باشند پس یا این مبادی برای شخص شخص امور طبیعی هستند و مشترک بین همه امور طبیعیه نیستند ، پس در این هنگام که این مبادی ، خاص برای هر مسئله هستند بعید نیست که علم طبیعی هم اثبات این مبادی را افاده کند و هم تحقیق ماهیتشان را.

و ایضا : یعنی این مطلب نیز در شرح تعلیم برهان بیان شد.

لا تشترک کافتها فی المبادی : یعنی همه امور طبیعیه دراین مبادی مشترک نیستند پس شامل مبادی خاص مطلق و نسبی می شود یعنی هم مبادی مختص و هم اخص و هم اخص الاخص.

نکته : شاید بتوان گفت که اصلا مبادی خاص مطلق در علم مطرح نمی شوند چون در علوم دنبال احکام و مسائل کلی هستیم نه اشخاص الا اینکه شخص خاص و مهمی باشد که دارای احکام بخصوصی باشد پس می توان منظور از مبادی خاص را در اینجا فقط دو قسم اخص و اخص الاخص گرفت و قسم مختص را که خاص مطلق است به کلی از دایره مبادی مطرح شده در علوم خارج کرد.

لا یبعد : منظور این نیست که شک دارم و مطمئن نیستم بلکه منظور این است که قابل طرح و اثبات اند و شأنشان این است که در اینجا مطرح شوند یعنی اگر کسی خواست آنها را در جایی دیگر بحث کند اشکالی ندارد و لزوما نباید در اینجا مطرح شوند ولی جای مناسب آنها اینجاست. شاید نیز منظور این باشد که در جایی که احتیاج به اثبات و تحقیق ماهیت است باید بحث شود و در غیر آنجا لازم نیست یعنی فقط در نظریات .

و ان کانت الامور الطبیعیة تشترک فی مبادئ اوَل تعمّ جمیعها و هی التی تکون مبادئ لموضوعها المشترک و لأحوالها المشترکة لا محالة فلا یکون اثبات هذه المبادئ ان کانت محتاجة الی الاثبات علی صناعة الطبیعیین کما علم فی الفنّ المکتوب فی علم البرهان بل علی صناعة اخری و اما قبول وجودها وضعا و تصور ماهیتها تحقیقا فیکون علی الطبیعی.[2]

ترجمه و شرح متن :

و اگر امور طبیعیه مشترک باشند در مبادی اُوَلی که مشترک بین همه امور طبیعیه هستند _و این مبادی اوَل ، مبدأهایی هستند که لا محاله شامل موضوع مشترک و احوال مشترک امور طبیعیه می شوند _ پس این مبادی اگر محتاج به اثبات باشند یعنی بدیهی نباشند ونظری باشند پس اثبات آنها بر عهده صناعت طبیعی نیست بلکه بر عهده علم فوق است همانطور که در فن مکتوب منطق در قسمت برهان دانسته شد. و اما قبول وجود این مبادی به صورت اصل موضوعه و تصور ماهیت آنها به صورت تحقیقی بر عهده عالم طبیعی است یا بر عهده علم طبیعی است.

و ان کانت : عدل «إمّا» در صفحه قبل است ولی صحیح تر این بود که از «و إمّا» استفاده شود.

نکته : اینگونه تعابیر در متون ابن سینا فراوان است مثلا اوّلا می گوید ولی ثانیا نمی گوید و حتی در بعضی از نوشته هایش گفته است که من عمدا از چنین تعابیری استفاده می کنم و عباراتم را مبهم و سخت بیان می کنیم تا دو دسته را از فراگیری این علوم باز دارم :

1. دسته ای که استعداد کافی برای یادگیری این علوم ندارند چون این دسته توانایی فرا گرفتن این علم را ندارند لذا با سختی کار خودشان این علم را ترک می کنند.

2. عده ای که می خواهند از علوم سوء استفاده کنند. چون این دسته به دنبال این هستند که با فراگیری این علوم بر مردم سلطه پیدا کنند لذا با سختی کار انگیزه شان ضعیف تر می شود و سعی می کنند راه آسان تری را برای تسلط بر مردم پیدا کنند.

به هر حال با سخت نوشتن ، این علوم به دست اهل خودش می افتد و از دسترس نااهلان دور می ماند.

مبادی اول : مبدأهایی هستند که می توانند تقسیم شوند به مبادی ریز تر چون عام اند و لذا اول یعنی اولی نامیده می شوند.

احوال : منظور محمولات است.

لا محالة : یعنی چون مبادی اوَل هستند پس حتما موضوع و همه محمولات را در بر میگیرند و برای همه آنها مبدأ هستند.

تصور ماهیتها تحقیقا : منظور تعریف تحقیقی است یا همان تعریف حدی(شرح الاسم) و رسمی نه تعریف شرح اللفظی. تعریف رسمی را نیز داخل در تعریف حقیقی دانستیم چون مثلا جوهر که از مبادی علم طبیعی است دارای حد نیست چون جنس الاجناس است و جنسی عام تر از آن نیست تا بوسیله ی آن تعریف شود.

نکته : تعریف به تمام ذات اگر قبل از علم به وجود محدود باشد به آن شرح الاسم می گویند و اگر بعد از علم به محدود باشد ، بدان حد می گویند و تعریف شرح اللفظی همان تعریف لغوی است مانند تعریف انسان به بشر. بعضی اوقات نیز تسامحا شرح الاسم را بجای شرح اللفظ به کار می برند ولی اصطلاح صحیح همان است که بیان شد.

و ایضا ان کانت الامور الطبیعیة ذوات مبادئ عامّة لجمیعها و ذوات مبادئ اخص منها یکون مثلا لجنس من اجناسها مثل مبادئ النامیة منها و ذوات مبادئ اخص من الاخص تکون مثلا لنوع من انواعها مثل مبادئ النوع الانسانی و کانت ایضا ذوات عوارض ذاتیة عامة لجمیعها و اخری عامة لجنس و اخری عامة لنوع فانّ وجه التعلیم و التعلم العقلی فیها ان یبتدأ بما هو اعم و نسلک الی ما هو اخص لأنک تعلم ان الجنس جزء حد النوع فتعرّّف الجنس یجب ان یکون اقدم من تعرّف النوع لان المعرفة بجزء الحد قبل المعرفة بالحد و تصوره قبل الوقوف علی المحدود اذ کنا نعنی بالحدّ ما یحقّق ماهیة المحدود فاذا کان کذلک فالمبادئ التی للامور العامة یجب ان تعرف اولا حتی تعرف الامور العامة و الامور العامّة یجب ان تعرف اولا حتی تعرف الامور الخاصة. فیجب ان نبتدئ فی التعلیم من المبادئ التی للامور العامة اذ الامور العامة اعرف عند عقولنا.

و بازهم در علم برهان بیان شده که مبادی به سه قسمی که مذکور شد منقسم می شوند یعنی مبادی عام برای جمیع و عام برای جنسی از اجناس مانند مبادی جسم نامی و عام برای نوعی از انواع مانند مبادی انسان و همچنین عوارض نیز به همین سه قسم منقسم اند.

نکته : انسان از جهت اینکه دارای بدن است جسمی طبیعی است و در موضوع علم طبیعی داخل است هر چند از جهت اینکه دارای نفس است موجودی ملکوتی است.

بحث اصلی ما در اینجا این است که برای شروع در علم سماع طبیعی باید از بیان کدام مبدأ شروع کنیم و چرا؟ و همچنین در عوارض نیز همین بحث مطرح است.

مدعی : باید از مبادی اعم شروع کنیم و سپس به مبادی خاص بپردازیم یعنی ابتدا اعم سپس اخص و سپس اخص الاخص و سپس مبادی مختص و همچنین در مورد مسائل علم نیز باید همین ترتیب رعایت شود یعنی اول امور عامه علم و سپس امور خاصه آن.

استدلال : برای اثبات این مدعا شیخ الرئیس 3 دلیل را بیان می کنند :

در دو دلیل اول مصنف بحث را به بحث حد تشبیه می کنند و می فرمایند :

1. محققیت : قیاس اقترانی شکل اول

صغری : مبادی امور طبیعه محقِّق امور طبیعیه هستند مانند حد که محقق محدود است.

کبری : محقِق بر محقََق تقدم رتبی و ذاتی دارد. مانند حد که باید قبل از محدود بیان شود تا محدود شناخته شود.

نتیجه : پس مبادی امور طبیعیه نیز باید قبل از خود امور طبیعیه مطرح شوند .

نکته : حد و محدود هر چند زمانا مقارنند و هم زمان با شناخت حد ، محدود نیز شناخته می شود ولی رتبتةً حد بر محدود مقدم است چون حد موصِل است و موصِل بر موصَل الیه رتبةً مقدم است. اما جزء حد مثل جنس ، هم زمانا و هم رتبة هم بر حد مقدم است و هم بر محدود.

یعنی از اینکه حد بر محدود مقدم است بخاطر محققیت نتیجه می گیریم که مبادی باید قبل از مسائل باشد چون آن مناط در اینجا نیز موجود است.

2. اعمیت: قیاس اقترانی شکل اول

صغری : مبادی عام ، اعم از مبادی خاص هستند مانند جنس که اعم از نوع است و جزء حد اوست.

کبری : معرفت عام بر معرفت خاص تقدم دارد همانگونه که معرفت به جنس قبل از معرفت به نوع است.

نتیجه : مبادی اعم بر مبادی اخص تقدم دارند و باید قبل از آنها مطرح شوند.

ترتیب از عام به خاص باید رعایت شود و همچنین در مسائل نیز این ترتیب باید رعایت شود و این ترتیب باید در تمام علوم و تمام ابواب علوم و تمام فصول و حتی مسائل مطرح شده در فصول نیز رعایت شود.

پس اکنون که محقق باید قبل از محقق شناخته شود و عام قبل از خاص شناخته شود پس باید اولا مبادی امور عامه شناخته شوند تا امور عامه شناخته شوند وسپس امور عامه شناخته شوند تا امور خاصه شناخته شود.

3. اعرفیت عند العقل : قیاس اقترانی شکل اول

صغری : عام اعرف عند العقل است چون معرفت خاص علاوه بر اینکه معرفت عام را لازم دارد ، به معرفت قید مخصِّص نیز نیاز دارد لذا معرفت عام برای عقل راحت تر از معرفت خاص است چون معرفت یک چیز راحت تر از معرفت دو چیز است مثلا شناخت انسان (خاص) علاوه بر اینکه به معرفت حیوان (عام) نیاز دارد به معرفت ناطق (قید مخصّص) نیز نیاز دارد. پس امور عامه عند العقول شناخته شده ترند و معرفت عام نسبت به خاص نزد عقل مقدم است.

کبری : هرچه که اعرف عند العقل است باید در علم سماع طبیعی مقدم باشد چون معیارو وسیله شناخت در علم طبیعی عقل است و برای شناخت باید از معلوم به سمت مجهول حرکت کرد.

نتیجه : پس باید از آنچه که نزد عقل اعرف است شروع کنیم.

ابن سینا به مناسبت ورود در بحث اعرفیت عند العقل ، وارد بحث اعرفیت عند الطبیعه می شوند و بیان می دارند که :

هر چند امور عامه نزد عقل شناخته شده ترند ولی نزد طبیعت اینچنین نیست بلکه امور خاصه نوعیه عند الطبیعه اعرف اند.

در اینجا سه بحث مطرح است :

مصنف بحث اول و دوم را مطرح نمی کنند و فقط به بحث سوم می پردازند.

1. اعرفیت عند الطبیعة به چه معناست؟ طبیعت که ذی شعور نیست پس چگونه می تواند معرفت داشته باشد؟

در این مورد باید بیان کنیم که طبیعت به سوی چیزی قصد می کند و قصد فرع شناخت است هر چند شناخت غریزی باشد مدعای مصنف این است که طبیعت به سمت امور نوعیه قصد می کند لذا امور نوعیه نزد طبیعت اعرف هستند و ایجاد فرد بخاطر ایجاد و حفظ نوع است یعنی فرد اول را می سازد تا نوع ایجاد شود و بقیه افراد برای حفظ نوع هستند لذا در مواردی که فساد راه ندارد به اولین فرد اکتفا می کند مثلا یک شمس می سازد و یک قمر چون در فلکیات کون و فساد راه ندارد.

2. طبیعت چیست؟

طبیعت به دو قسم تقسیم می شود یکی طبیعت عام و دیگری طبیعت خاص.

طبیعت خاص طبیعت اشخاص است که در ضمن هر شخص موجود است.

طبیعت عام در خارج موجود نیست و امری ذهنی است البته این نظر مشاء است و طبق نظر عرفا طبیعت عام نیز در خارج موجود است.

طبیعت عام و کلی نیز خود دو قسم است یکی طبیعت نوعی و دیگری طبیعت کلی علی الاطلاق.

مراد از طبیعت در اینجا طبیعت نوعی یا طبیعت علی الاطلاق است.

نکته : عرفا قائل به اینند که در هر عالم یک کلی وجود دارد که تمام جزییات تنزل آن کلی هستند :

مثلا در عالم عقل قائل به عقل کلی هستند و عقول جزییه تنزل آن هستند و همچین در عالم نفس و طبیعت نیز امر اینچنین است مثل ملکه اجتهاد که اگر پخش شود می شود اجتهاد در هر مسأله.

به همین مقدار توضیح در این زمینه اکتفا می کنیم چون نظریه عرفا مورد بحث ما نیست.

3.چرا امور عامه نزد طبیعت اعرف نیستند و امور خاصه نوعیه اعرف اند؟

این بحث را در جلسه آینده به صورت مفصل بیان خواهیم کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo