< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/04/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مقدمه طبیعیات شفا/ فن 1/ طبیعیات شفا

علم طبیعی شفا مشتمل بر8 فن است :

1.السماع الطبیعی2.السماء و العالم3.الکون و الفساد4.الافعال و الانفعالات

5.المعادن و الآثار العلویه6.النفس7.النبات8.الحیوان

الفن الاول من الطبیعیات فی السماع الطبیعی و هو اربع مقالات.[1]

فن اول که مورد بحث ماست سماع طبیعی است که سمع الکیان نیز نامیده می شود.

در وجه تسمیه این فن سه قول مطرح است:

1.آنچه در این فن ذکر می شود کلیاتی است که در علوم طبیعی کار برد دارد و در واقع مبادی علوم طبیعی هستند پس متعلم وقتی وارد طبیعیات می شود اولین چیزی که به سمعش می رسید مباحث این علم است لذا این علم به سماع طبیعی نامگذاری شده است.

2.مطالب این فن (که مبادی علوم طبیعی هستند) در اینجا به صورت غیر برهانی و به قول ابن سینا علی سبیل المصادره و الوضع بیان می شوند یعنی در اینجا اصول موضوعه هستند و براهین آنها در علم الهیات مطرح می شود پس این مطالب در اینجا فقط شنیدنی هستند نه اثبات شدنی. این وجه به وجه اول نزدیک است.

3.معلم اول ارسطو دو مجلس درس داشت :

- یکی در صبح که مخصوص شاگردان خاصش بود و در این درس شاگردان فقط شنونده بودند و حق صحبت نداشتند یعنی حالت سماعی داشت . این علم نیز از علومی بوده که ارسطو در صبح و برای شاگردان خاصش بیان می کرده است.

-ارسطو درس دیگری نیز در بعد از ظهر داشته که عمومی بوده حالت مباحثه ای داشته است.

به این علم سمع الکیان نیز گفته می شود که وجه تسمیه آن نیز همین امور سه گانه است

سمع از ماده سماع به معنای شنیدن و کیان از ماده کون و به معنای عالم طبیعت (کون و فساد) می باشد و سمع الکیان و سماع طبیعی هر دو یک معنا دارند.

این فن 4 مقاله دارد.

مصنف در هر مقاله ابتداءً فصول آن را ذکر می کند و سپس به بحث در مورد تک تک فصول می پردازد.

و اذ قد فرغنا بتیسیر الله و عونه مما وجب تقدیمه فی کتابنا هذا و هو تعلیم اللباب من صناعة المنطق ، فحَرِیٌّ بنا ان نفتتح الکلام فی تعلیم العلم الطبیعی علی النحو الذی تقرر علیه رأینا و انتهی الیه نظرنا و ان نجعل الترتیب فی ذلک المقام مقارناً للترتیب الذی تجری علیه فلسفة المشایین.

مصنف ره بیان می کنند که ابتداءً مباحث مقدماتی یعنی منطق را نوشته است سپس به علوم طبیعی می پردازد که بحث ما در همینجاست.

ابن سینا می فرمایند در این کتاب نظرات خودم را بیان می کنم ولی ترتیب ، ترتیب مشاء است.

مثلا مصنف در کتاب مبدأ و معاد علاوه بر رعایت ترتیب مشاء نظرات آنها را هم بیان می کند.

ترجمه و شرح متن: وچون با یاری و کمک خداوند فارغ شدیم از آنچه که باید مقدم می داشتیم و آن تعیلم مباحث صناعت منطق بود ، پس شایسته است برای ما که شروع کنیم در تعلیم علم طبیعی بر آن وجهی که رای ما بر آن تقرر یافته و نظر ما بدان منتهی شده است. و شایسته است که در این مقام ترتیب را مقارن با ترتیب فلسفه مشاء قرار دهیم.

تیسیر: آسان ساختن مرادف با تسهیللباب : ج لب به معنای مغز و خالص

حَرِیّ : شایستهمقارنا : منظور این است که ترتیب من عین ترتیب مشاء نیست

و ان نجعل : عطف بر ان نفتتح است

فنشدد فیما هو ابعد عن البدایة و النظر الاول و المخالف فیه ابعد من الجاحد و نتساهل فیما نفس الحق تکشف عن صورته و نشهد علی المخالف بمرائه و جحده.

مصنف بیان می دارند که تمام سعیشان را در حل مسائل مشکل خواهند گذاشت و در این گونه مواضع بحث را به صورت مستوفی بیان خواهند کرد ولی در مسائل بدیهی که خود مساله ، حق را روشن خواهد کرد ، بحث مفصل و پیچیده ای نخواهیم داشت زیرا اگر کسی در مسایل دسته اول (نظری) مخالفتی داشته باشد مخالفتش طبیعی و به خاطر سختی مسأله است از روی جحد و انکار نیست بر خلاف مسائل دسته دوم (بدیهی) که مخالف در آنجا جاحد است.

ترجمه و شرح متن : پس در آنجا که بحث از بدیهی بودن دور است (یعنی نظری است) با شدت وارد می شویم و مخالف در اینگونه مباحث از جاحد و منکر دور است (یعنی جاحد نیست) و در آنجا که خود حق نقاب از صورتش برمی دارد با تساهل و تسامح وارد می شویم و به مخالف خودنمایی و انکار بی دلیلش را نشان می دهیم.

منظور از بدایه و النظر الاول بدیهیات است .

والمخالف فیه ابعد : جمله خبریه است ولی در مقام تعلیل استمراء : خودنمایی

و ان لا یذهب عمرنا فی مناقضة کل مذهب او العدول عن الاقتصاد فی مناقضته علی البلاغ.

و در همان مسایل سخت و نظری نیز همه مباحث را مطرح نمی کنیم تا عمرمان در بیان هر قول و نظر ضایع نشود.

ترجمه و شرح متن : و شایسته است عمرمان تلف نشود در نقض هر مذهبی و عدم رعایت میانه روی در نقض آن مذهب به صورت کامل.

اقتصاد : میانه روی علی البلاغ : به طور کامل مکفی می تواند قید مناقضه یا اقتصاد باشد

فکثیراً ما نری المتکلمین فی العلوم اذا تناولوا بنقضهم مقالة واهیة او اکبوا ببیانهم علی مسألة یلحظ الحق فیها عن کثب ، نفضوا کل قوة و حققوا کل قسمة و سردوا کل حجة و اذا تلججوا فی المشکل و خلصوا الی جانب المشتبه ، مروا علیه صفحا.

ترجمه و شرح متن : و در بسیاری از موارد می بینیم که متکلمین در علوم (منظور متکلم اصطلاحی نیست بلکه متکلم لغوی است یعنی صحبت کننده در علم) در مباحث بدیهی و ساده تمامی استدلالات را بیان می کنند و با تمام قدرت مسأله را مطرح می کنند و کل تقسیمات و ادله را بیان می کنند ولی وقتی به مباحث مشکل می رسند سریع رد می شوند.

فکثیرا ما : بیان علت انتخاب شیوه بحث تناولوا بنقضهم : اخذوا بنقضهم یعنی شروع به نقض کردند

اکبوا : روی آوردندعن کثب : عن قریب به زودی

نفضوا کل قوة : یعنی کل قوای خود را از اشتغالات خلاص کردند و به این مسأله پرداختند . منظور تمامی قوای ادراکی و شاید هم قوای ادراکی و هم عملی باشد.

سردوا : نیکو و پیاپی گفتند خلصوا : رسیدندجانب : کنار

مرو علیه صفحا : با گذشت و اغماض رد شدند.

و نحن نرجوا ان یکون وراء ذلک سبیل مقابلة لسبیلهم و نهج معارض لنهجهم و نجتهد ما امکن فی ان ننشر عمّن قبلنا الصواب و نعرض صفحا عمّا نظنهم سهوا فیه و هذا هو الذی صدّنا عن شرح کتبهم و تفسیر نصوصهم ، اذ لم نأمن الانتهاء الی مواضع یظن انهم سهوا فیها فنضطر الی تکلف اعتذار منهم او اختلاق حجة و تمحلها لهم او الی مجاهرتهم بالنقض و قد اغنانا الله عن ذلک و نصب له قوما بذلوا طوقهم فیه و فسروا کتبهم فمن اشتهی الوقوف علی الفاظهم فشرحهم تهدیه و تفاسیرهم تکفیه و من نشط للعلم و المعانی فسیجدها فی تلک الکتب منثورة و بعض ما افاده مقدار بحثنا مع قصر عمرنا فی هذه الکتب التی عملناها و سمیناها کتاب الشفاء مجموعا والله ولیّ تأییدنا و عصمتنا و من ههنا نشرع فی غرضنا متوکلین علیه[2]

ابن سینا می فرمایند ولی ما برخلاف آنها عمل می کنیم یعنی در مباحث آسان و بدیهی سریع رد می شویم و در مباحث سخت و نظری بحث را به صورت مستوفی بیان می کنیم یعنی راهی را در عرض و برخلاف راه آنها می پیماییم.

ما تا جایی که ممکن است تلاش می کنیم که حقی که گذشتگان گفته اند را نشر دهیم و در جایی که گمان می کنیم (از باب تواضع) آنها اشتباه کرده اند با اغماض رد می شویم.

همین روشی که در پیش گرفته ایم و یا اینکه خواستیم با اغماض از اشتباهات گذشتگان رد شویم ،منع کرده ما را که شرحی بر کتب گذشتگان بنوشتیم و مطالب علمی را در کتابی مستقل بیان کردیم چون اگر بخواهیم شرحی بنویسیم لا جرم به مطالب اشتباه گذشتگان بر می خوریم که مجبوریم یا دلیلی برای بحث اشتباه آنها اقامه کنیم و یا نقضشان را آشکار کنیم که هر دو کار به نظر ما ناپسند است .

و هر کس بدنبال چنین مسایلی است به کتب شرح مراجعه کند (که متاسفانه در زمان حال موجود نیستند).

ترجمه و شرح متن : و ما امیدواریم که راهی مقابل و مخالف راه آنها وجود داشته باشد و تا جایی که میتوانیم سعی می کنیم از گذشتگانمان حق و صواب را نشر دهیم و از آنجایی که گمان می کنیم در آن اشتباه کرده اند با اغماض رد می شویم این ما را منع کرده از شرح نویسی بر کتب گذشتگان و تفسیر نصوص آنها چون می ترسیم که بحث به مواضعی ختم شود که گمان می کنیم که در آنجا اشتباه کرده اند و درنتیجه مجبور می شویم با تکلف عذری برای انها بیاوریم و حجتی برای آنها خلق کنیم(در حالی که وجود ندارد) و یا اینکه نقض آنها را آشکار کنیم (ویا نقض آنها را آشکارانه بیان کنیم) در حالی که خدا ما را از نوشتن چنین شروحی بی نیاز کرده و قومی را بر این کار برانگیخت که طاقتشان را در این کار بذل کردند و کتب گذشتگان را شرح کردند و کسانی که می خواهند مطلع شوند بر الفاظ گذشتگان ، شروح آنها ، آن طالبین را راهنمایی می کند و تفاسیر آنها طالبین را کفایت می کند وهر که دنبال علم و معانی است پس آن را می یابد در مجموعه کتب (مجموعه کتب شفا یا کتب گذشتگان ، هر دو احتمال را مر حوم آقا جمال خوانساری در اینجا مطرح کرده اند).

و بعض از مطالبی را که مقدار تلاش ما با درنظر گرفتن کوتاهی عمرمان به ما داده در این کتب موجود است (یعنی همه معلومات ما در این کتب نیست ) و این کتب را مجموعا «شفا» نامیدیم.

وخداوند سرپرست تایید ماست(یعنی ما را تایید می کند) و سرپرست عصمت ماست (یعنی ما را در نوشتن این کتاب از اشتباه محفوظ می دارد.)

نهج : راه مستقیم روشنی که انسان را به نتیجه می رساند.تمحل : چیزی را با حیله خواستن

المقالة الاولي في الاسباب و المبادی للطبیعیات خمسة عشر فصلا.[3]

(ا) في تعريف الطريق اللذي يتوصل منه الي العلم بالطبیعیات من مبادیها.

در علم برهان بیان شد که «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» تنها راه رسیدن به علم شروع از طریق مبادی و علل علم است.

(ب) فی تعدید المبادی للطبیعیات علی سبیل المصادرة والوضع.

شمردن مبادی علم طبیعی ولی نه به صورت برهانی بلکه به صورت مصادره و اصول موضوعه چون مبادی عام علم ، باید در علم فوق اثبات شوند که در اینجا علم الهیات است.

مبادی خاصه را در خود علم اثبات می کنیم.

مبادی عامه عبارت اند از هیولی و صورت و مبدأ فاعلی و علت غایی را به مبدأ فاعلی بر میگردانند.

(ج) فی کیفیة کون هذه المبادی مشترکة.

وقتی گفته می شود مبدأی مشترک است مثلا فاعل

یا منظوراز اشتراک ، مبدأ واحدی است یعنی شخصی است که کارهای مشترکی می کند (تعدد فعل) یعنی ذاتی است شخصی موجود در خارج و یا منظوراز اشتراک ، مبدأ فاعل کلی است که جامع بین همه فواعل است یعنی ذاتی است کلی موجود در ذهن

درفصل سوم این مسأله را به صورت کامل بیان می کنیم

(د) فی تعقیب برمانیدس و مالیسوس فی امر مبادی الوجود.

این دو شخص ، دو حکیم بودند که نظر خاصی در امر وجود داشتند معتقد بودند جهان دارای مبدأی واحد غیر متحرک است یکی می گوید مبدأ متناهی است و دیگری آن را غیر متناهی می داند ولی مشکل اصلی اینجاست که آن مبدأ را در امری خاص تعیین می کنند مثلا می گویند مبدأ آب است یا نارو ....

این سینا طبق ظاهر کلام بر آنها اشکال می کند ولی صدرا در جلد 8 افسار سخن آن ها را بجهاتی کنایی می داند و همه را موحد می داند و نار و ماء و .... را بیان خاصی از خداوند می داند.

بعضی از حکما نیز اقوال دیگری دارند که بیان خواهد شد.

(ه) فی تعریف الطبیعة.

طبیعت معانی متفاوتی قریب به 13 معنا دارد مثل اینکه طبیعت نیرویی است که منشأ حرکت و سکون شیء می شود البته قیود دیگری نیز دارد که در محل خود بیان می شود.

(و) فی نسبة الطبیعة الی المادة و الصورة و الحرکة.

ایشان طبیعت را در بساطت با صورت نوعیه یکی می دانند برخلاف مرکبات

ماده قابل طبیعت و حرکت اثز طبیعت است

(ز) فی الفاظ مشتقة من الطبیعة و بیان احکامها.

بررسی کلمات مرتبط با طبیعت مانند طبیعیّ

(ح) فی کیفیّة بحث العلم الطبیعی و مشارکته بعلم آخر ان کان یشارکه.

در این فصل از کیفیت بحث در طبیعیات و مباحثی که علاوه بر علم طبیعی در سایر علوم نیز مطرح هستند بحث می شود.

(ط) فی تعریف اشد العلل اهتماما للطبیعی فی بحثه.

هر شیء چهار علت دارد : مادی صوری فاعلی غایی

کدام یک از این علل برای عالم طبیعی اهمیت بیشتری دارد و در علم طبیعی مهمتر است

(ی) فی تعریف اصناف علة علة من الاربع.

این بحث مانند بحث علل در الهیات است

(ک) فی مناسبات العلل.[4]

بررسی روابط بین علل مثلا علت غایی محرّک فاعلیّت فاعل است وباعث می شود فاعلیت بالقوه فاعل ، تبدیل به بالفعل شود.

(ل) فی اقسام احوال العلل.

بیان حالات مختلف علل مثلا علت بالذات و بالعرض

این بحث در کتاب شوارق الالهام به صورت مفصل و مستوفی آمده است.

(م) فی ذکر البخت و الاتفاق و الاختلاف فیهما و ایضاح حالهما.

مراد از بخت و اتفاق چیست و آیا می تواند علت باشد یا خیر؟

چیزی که دائما منشأ ایجاد چیزی است علت نامیده میشود ولی اگر نادر باشد بخت و اتفاق نامیده میشود که بحث آن مفصلا خواهد آمد.

(ن) فی نقض حجج من اخطأ فی باب الاتفاق و البخت و نقض مذهبهم.

بعضی از علما در بعضی مسایل ، علت فاعلی یا غایی را منکر شده و قائل به بخت و اتفاق شده اند که ادله آنها را ذکر کرده و رد می کنیم.

(س) فی احوال العلل فی المباحث و طلب اللم و الجواب عنه.

مباحث یعنی مبحث «ما» مبحث «هل» مبحث «لم»

سوال با یکی از این سه تا مطرح میشود.

دراین فصل بیان می کنیم که مثلا اگر با لم از شیء طبیعی سوال شد در جواب آیا باید علت فاعلی آورد یا مادی یا صوری؟که خواهیم گفت فاعل یا مشیر باید آورده شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo