< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/03/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم مبادي عاليه

بیان کردیم که اولا مبادی عالیه یا عقول به تمام موجودات عالم علم دارد، چرا که علم شان از طریق ابزار نیست که با فقدان ابزار علم مربوط آنرا هم فاقد شوند وثانیا می شود از طریق علت به تمام معلولات عالم شد. باتوجه به این دومطلب روشن می شود که از چه جهت حکما می گویند مبادی عالیه عالم به همه ی اشیا ست وازچه حیث قائل اند که مبادی عالیه به غیر ذات شان علم ندارند. وقتی که می گویند مبادی عالیه به همه ی اشیا عالم است منظورشان علمی است که از ناحیه ی ذات خود به اشیا دارند؛ چرا که محال است فاعل علمی بدون علم کاری انجام دهد ومعلوم است که این علم از بیرون نیامده است بلکه از ناحیه علم به ذات عالم به اشیا ست. وزماینکه می گویند مبادی عالیه به غیر ذات شان علم ندارند، مراد شان علم انفعالی است، علم که از غیر گرفته شده است، چرا که چنین علمی همراه انفعال ومستلزم قوه است، ودرشان مبادی عالیه چنین علمی نیست.

خداوند تعالی هم به اشیا علم دارد وهم عالم نیست؛ علم دارد به اشیا از ناحیه ذاتش اماعلم از بیرون ذات ندارد، چرا که همراه با انفعال است ومبتنی براستعداد، که درحق تعالی جایز نیست. پس علم داشتن وعلم نداشتن هرکدام ناظربه یک جهت وحیث علم اند واجتماع آن درحق تعالی اجتماع نقیضین نیست.

ان قلت: هرعلمی کمال است ونفی علم انفعالی از حق تعالی نفی کمال است.

قلت: علم انفعالی برای ما کمال است، اما برای حق تعالی کمال نیست، بلکه نقص است ولذا اشکال ندارد که بگوییم حق تعالی علم اتم به اشیا دارد وعلم انقص وانفعالی ندارد. وبلکه باید هم چنین باشد، چرا که اگر خلاف این باشد نقص است ودرشان حق تعالی نیست.

ظاهر مذهب ارسطو واصحابش همان بیا فوق است که حق به اشیا از ناحیه ذاتش علم دارد واز بیرون ذاتش علم ندارد.

باتوجه به بیان فوق روشن شد که مبادی عالیه چه گونه به ذاتش وبه خارج ذاتش علم دارد.

متن: فقد ظهر من هذا القول[:بيان ما] أنّه [1]على أي جهة يمكن أن يقال: إنّها[:مبادي] تعقل الأشياء كلّها؛ فانّ الأمر في ذلك واحد في جميعها[:مبادي] حتّى في عقول الأجرام السماويّة، [2]وعلى أي جهة يقال فيها[:مبادي]: إنّها ليست تعقل ما دونها، و انحلّت بهذه[:قول] الشكوك المتقدّمة؛ فإنّها[:مبادي] بهذه الجهة[:جهت اول] يقال: عالمة بالشي‌ء الّذي صدر عنها؛ إذ كان ما يصدر عن العالم بما هو عالم يلزم ضرورةً ـ كما قلنا ـ أن يكون معلوماً، وإلّا كان صدوره كصدور الأشياء الطبيعيّة بعضها عن بعض.

و بهذا القول تمسّك القائلون بأنّ اللّه يعلم الأشياء. و بالقول الثّاني تمسّك القائلون بأنّه لا يعلم ما دونه. و ذلك أنّهم لم يشعروا باشتراك اسم العلم، فأخذوه على أنّه يدلّ على معنى واحد، فلزمهم عن ذلك[:اخذ علم به معناي واحد] قولان متناقضان على جهةِ ما يلزم في الأقاويل الّتي تؤخذ أخذاً مهملاً.

و كذلك الشّبهة[:علم كمال است وبانفي علم انفعالي كمال ازخداوند تعالي نفي مي شود] الّتي قيلت في ما سلف تنحلّ بهذا، وذلك[:حل شدن شبه] أنّه ليس النقص في أن نعرف الشي‌ء بمعرفةٍ أتمّ[يعني علم فعلي] و لا نعرفه[:شي] بمعرفة أنقص[:يعني علم انفعالي]، وإنّما النقص في خلاف هذا؛ فإنّ من فاته أن يبصر الشي‌ء بصراً رديّاً[:مبهم] و قد أبصره بصراً تامّاً ليس ذلك نقصاً في حقّه[:من].

و هذا الّذي قلناه هو الظاهر من مذهب أرسطو و أصحابه أو اللازم من مذهبهم. فقد تبيّن من هذا القول كيف يعقل هذه المبادئ ذواتِها و ما هو خارج عن ذواتها» انتهى كلامه في "الجامع" مع أدنى تلخيص.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo