< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

95/03/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عقل بسيط

عقل بسیط همان است که متاخرین علم اجمالی می نامند.

مراد از عقل بسیط:

بیان شیخ درنفس شفا: انواع تصورمعقولات به لحاظ اجمال وتفصیل:

1.تصورتفصیلی که نفس اعراض نکرده: گاهی معقولات مفصلا ومنظماً درنفس حاضر اند ونفس هم مشغول مطالعه ی آنها ست. درچنین تصوری هم تفصیل است وهم نظم ولی نه تفصیل ونظم خاص؛ مثلا «کل انسان حیوان ناطق» یک نوع نظم است. و «الحیوان محمول علی کل انسان» که نظم دیگری است. درهرصورت نفس ناطقه هریک از انسان، حیون وناطق را که کلی اند با نظم که دارند تصور می کند ودرنفس ناطقه که مجرد است حاضر دارد.

انواع نظم وترتیب: نظم وترتیب یا عقلی ویا حسی است. وقتی که تصورات ما کلی است وجایگاه آن عقل مثل انسان وحیوان وناطق که هرکدام کلی است وجایگاه آنها عقل نظم وترتیب شان هم عقلی است. زمانی که تصورات ما جزئی است نظم وترتیب شان هم جزئی است واز طریق حس بدست می آید، مثلا گاهی انسان طوری می شنود وگاهی نحو دیگر درهرحالت همان نظمی وجود دارد که از طریق سمع بدست آمده است.

2. تصورتفصیلی که نفس اعراض کرده: گاهی صورت معقوله وارده نفس شده است واما نفس از آن اعراض می کند و مشغول مطالعه ی صورت دیگر. دراین حالت نفس بالفعل فقط مشغول مطالعه ی یک صورت است، چرا که نفس انسانی درآن واحد نمی تواند چند صورت را کسب کند.

3. تصوراجمالی: گاهی وقتی که از انسان سوال می شود جواب درذهن خطور می کند، درچنین حالتی انسان یقین دارد که جواب را می داند، اما تا زمانیکه شروع به جواب نکرده علم اجمالی به جواب دارد هنگام که شروع به جواب کرد علم تفصیلی به جواب پیدا می کند.

فرق قسم اول دوم: فرق قسم اول دوم دراعراض وعدم اعراض است درقسم اول نفس آنچه را که درخزانه بوده حاضر کرده ومشغول مطالعه ی آنها ست. درقسم دوم صوردرخزانه است ونفس مشغول مطالعه نیست.

فرق قسم اول وسوم: قسم اول وسوم درمشغول بودن مشترک اند، فرق شان دراین است که درقسم اول نفس امور مرتب را دراختیار دارد ولی درقسم سوم نفس مبدأ امور مرتب را دراختیار دارد.

فرق قسم دوم وسوم: درقسم دوم نفس اعراض کرده است ولی درقسم سوم نفس مشغول چیزی است که گویا مخزون است.

متن: و اعلم: أنّ هذا العقل البسيط هو الّذي سمّاه المتاخّرون العلمَ الاجمالى.

و بيانه ما قاله الشيخ في "كتاب النفس من طبيعيات الشفا" حيث قال: «تصور المعقولات على وجوه ثلاثة:

أحدها: التصوّر الّذي يكون في النفس مفصّلاً منظّماً[:ونفس هم مشغول تعقل است واعراض نكرده] و ربّما كان ذلك التفصيل و النظام غير واجب[يعني اصل تفصيل ونظام لازم است ولي تفصيل ونظام خاص لازم است]، بل يصحّ أن يغيَّر، مثاله: أنّك إذا فصّلت في نفسك معانيّ الألفاظ الّتي يدلّ عليها قولك: «كلّ انسان حيوان» وجدتَ كلّ معنى منها كليّاً لا يتصوّر إلّا في جوهرٍ غير بدنيّ[:يعني عقل]، و وجدت لتصوّرها[:معاني] فيه[:جوهرغيربدني] تقديماً و تأخيراً، فإن غيّرتَ ذلك[:تقديم وتاخير] ـ حتّى كان ترتيب[:اسم كان] المعاني المتصوّرةِ في الترتيب[:خبركان] المحاذيّ لقولك: «الحيوانُ محمول على كلّ إنسان» ـ لم تشكّ أنّ هذا الترتيب من حيث هو ترتيبُ معانٍ كلّيّة لم يترتّب إلّا في جوهرٍ غيرِ بدنيّ و إن كان أيضاً[:علاوه برترتيب درعقل] يترتّب[:معاني] من وجه مّا[:من وجه الجزئية] في الخيال، فمن[:جواب ان] حيث المسموع لا من حيث المعقول، و كان الترتيبان مختلفين و المعقول الصّرف[قطع نظراز ترتيب] منه واحد.

و الثّاني: أن يكون قد حصل التصور و اكتسبت لكنّ النفس مُعرِضة عنه فليست تلتفت إلى ذلك المعقول، بل قد انتقلت عنه مثلاً إلى معقولٍ آخرَ؛ فإنّه ليس في وسع أنفسنا أن نعقل الأشياء معاً دفعة واحدة.

و نوع آخر[:قسم سوم] من التصوّر و هو مثل ما يكون عندك من مسألة تُسأل عنها ممّا علمتَه أو ممّا هو قريبٌ أن تعلمَه، فحضركَ جوابها في الوقت، و أنت متيقّن بأنّك تُجيب عنها ممّا علمته من غير أن يكون هناك تفصيل ألبتَّةَ، بل إنّما تأخذ في التفصيل و الترتيب في نفسك مع أخذك[:شروع ات] في الجواب الصادر عن يقينٍ منكَ بالعلم[:متعلق أخذك] به[:جواب] قبل التفصيل و الترتيب.

فيكون الفرق بين التصوّر الأوّل و الثّانى ظاهراً؛ فإنّ الأوّل كأنّه شي‌ء قد أخرجتَه من الخزانة و أنت تستعمله، و الثّاني كأنّه شي‌ء لك مخزون متی شئت استعملته.

و الثّالث يخالف الأوّل: بأنّه ليس شيئاً مرتّباً في الفكر ألبتَّةَ، بل هو مبدأ لذلك[:ترتيب] مع مقارنته لليقين. و يخالف[:ثالث] الثّاني بأنّه لا يكون شيئاً مُعرضاً عنه، بل منظور إليه نظراً مّا بالفعل يقيناً؛ إذ[:تعليل براي منظور...] يتخصّص معه[:ثالث] النسبة إلى بعض ما هو كالمخزون.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo