< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شاهد از كلام اشراق
بحث دراين داشتيم كه اتقان صنع حاكي از علم الهي است اشكال شد كه حيوانات اتقان فعل دارند ولي علم ندارند. درجواب گفتيم كه حيوانات فعل شان را با الهام مبدأ شان انجام مي دهند والهام نوعي علم است. البته الهام دائمي غريزه است والهام غير دائمي غريزه نيست.
سوال: الهام كننده برحيوانات كيست؟
مشاء: الهام كننده برحيوانات عقل فعال است.
شيخ اشراق: الهام كننده برحيوانات عقول مدبره ي يا رب النّوع آنها است؛ چرا كه هرنوع از موجودات مادي رب النوع خاصي دارد كه بلحاظ ماهيت با آن نوع يكي است وبلحاظ وجود فرق دارد، موجودات مادي وجود مادي دارند ورب النوع وجود مجرد دارد واصطلاحاً به آن گفته مي شود عقول عرضي.
رب النوع هرنوع مادي مدبر آن نوع مادي است و افراد آن نوع را كه اصطلاحاً گفته مي شود طلسم تربيت مي كند وبه كمال مي رساند، مثلا رب النوع گوسفند برافراد گوسفند الهام مي كند كه ازدشمن شان فرار كند وبراي حفظ نوع چگونه توالد مثل داشته باشد. هم چنين رب النوع ساير انواع حيواني به تدبير افراد آن نوع مي پردازد.
متن: وعند الإشراقيين: أنّ لكلّ نوع من الجسمانيّات: البسائط[:عناصراربعه] والمركّبات[:حماد، نبات وحيوان] عقلاً مجرّداً مدبّرا له ذا عناية به، يعتني بشأنه حافظاً إيّاه ويسمّون تلك العقول أربابَ الطلسمات[:طلسم وصنم فرد مادي است]. و الطلسم عندهم عبارة عن النّوع الجسمانيّ فكلّ من تلك العقول[:عقول عرضيه] ربّ لطلسم؛ أي[:تفسيرربّ طلسم] مربّي إياه[:طلسم] يربّي كلّ فرد منه[:طلسم] ويوصله[:فرد] إلى كماله[:طلسم] و يلهمه[:فرد] و يهديه[:فرد] إلى مصالحه.
فلاسفه قديم مثل هرمس كه حضرت ادريس است وفيثا غورس، انباذقلس وافلاطون قائل به مُثُل اند، وشيخ اشراق مثل را تاويل مي كند به رب النوع ومي گويد مراد از مُثُل همان رب النوع است.
فرق عقول طولي وعقول عرضي: اولا عقول طولي كه مشاء واشراق وصدرا همه قبول دارند هرچند درتعداد آن اختلاف دارند، باهم رابطه ي علّي ومعلولي دارند، ولي عقول عرضي كه فقط اشراق وصدرا قبول دارد باهم رابطه ي طولي ندارند، وثانيا وجود عقول طولي به وجود عقول عرضي وابسته نيست ولي وجود عقول عرضي متوقف برعقول طولي است به اين معنا كه از رابطه ي قاهريت ومقهوريت عقول طولي عقول عرضي بوجود مي آيند؛ چرا كه اين رابطه عرض نيست بلكه جوهراست ومجرد واين جوهر مجرد همان عقول عرضي است، مثلا از رابطه ي عقل اول عقل دوم رب النوع انسان بوجود مي آيد ومثلا از رابطه عقل نهم ودهم رب النوع فرس بوجود مي آيد.
متن: و شيخ الإشراق يأوّل ما ذهب إليه أفلاطون و مَن سبقه من الفلاسفة كهرمس و فيثاغورس و أنباذقلس من[:بيان ما] القول بالمُثُل إلى[:متعلق يأوّل] ذلك[:ارباب انواع].
خلاصه: اشكال منع كبرا نه تنها وارد نيست، بلكه موكد ومؤيد دليل است؛ چرا كه باتوجه به جواب اشكال روشن شد كه احكام واتقان فعل حيوان هم ناشي از علم است، واين هم درحقيقت صغرا را اثبات مي كند وهم بيان مي كند كه افعال حيوانات هم از مصاديق كبرا است.
متن: و بالجملة فهذا السؤال[:ص128، س11] ممّا يؤكد إحكام أفعاله تعالى و إتقانها و تحقُّقَ وجه الاستدلال بهما[:احكام واتقان] على كمال علمه و تدبيره و عنايته تعالى بالمخلوقات، كما لا يخفى.
اشكال ديگر: كبراي دليل شما ممنوع است يعني ما قبول نداريم كه هرچيزي كه فعل متقن دارد عالم هم باشد.
لاهيجي: كبرا بديهي است ولذا منع كبرا وجه ندارد.
متن: و أمّا ايراد هذا السؤال على سبيل المنع على الكبرى فخارج عن القانون؛ لادّعائه الضرورة فيها كما مر[:ص120].
تعميم دليل: حالا كه ثابت شد خداوند تعالي به افعالش علم دارد، همين علم به افعال دلالت مي كند كه خودش هم عالم است؛ چرا كه اگر موجودي به افعالش عالم باشد شان وامكان آنرا دارد كه علم خودش هم عالم باشد وبراي واجب تعالي هرصفتي كه ممكن باشد واجب است؛ چرا كه حق تعالي بري از قوه وامكان خاص است ولذا هرصفتي كه برايش ممكن باشد بالفعل وواجب است. پس خداوند تعالي عالم به علم خود است واگر عالم به علم خودش است به خودش هم عالم است؛ زيرا كه مضاف اليه علم خود وذاتش است ونمي شود كه به علم عالم به باشد ولي به مضاف اليه آن عالم نباشد.
متن: و إذا ثبت علمه تعالى بأفعاله، دلّ[:علم] على علمه بذاته أيضاً؛ لأنّ كلّ من علم شيئاً يمكن أن يعلم أنّه[:من] يعلمه[:علم]، و هذا ضروريّ، وكلّ ما هو ممكن في حقّه تعالى فهو واجب له، لبراءته عن القوّة و الإمكان الخاصّ فهو يعلم ذاته بالفعل دائماً و هو المطلوب.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo