< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: برهان دوم الهييون براي اثبات وجود واجب
برهان الهييون برای اثبات وجود کاملا بيان شد، اين برهان را می شود به بيان ديگری غير از تقرير خواجه هم تقرير کنيم، بنحو که احتياج به بطلان دور وتسلسل نداشته باشد.
تقرير دوم: در اين تقرير از مقدمات پنج گانه ی که بيان شد فقط به مقدمه اول ودوم نياز است با ضميمه ی سه مقدمه که درامر چهارم برای بطلان تسلسل بيان شد. پس دليل دراين تقريربا احتساب مقدمه ی بديهی درمجموع شش مقدمه دارد، درحاليکه درتقرير خواجه با احتساب مقدمه بديهی ومقدمات که برای بطلان تسلسل بيان شد مقدمات دليل به نه تا می رسيد.
بيان مطلب:
مقدمه اول: درجهان خارج موجودی وجود دارد بالوجدان.
مقدمهء دوم: اين موجود که وجودش بديهی است يا واجب است ويا ممکن، چنانکه درامر اول اثبات شد.
مقدمهء سوم: اگر موجود که وجودش بديهی است واجب باشد مطلوب ثابت است واگر ممکن باشد از آنجای که ممکن متساوی است نسبت به وجود وعدم وجودش نياز به مرجح دارد، بحکم مقدمه يا امر دوم که بيان شد.
مقدمهء چهارم: ممکن که موجود می شود بايد وجودش درحدّ وجوب برسد تا موجود شود والا لازم می آيد ترجيح بدون مرجح، چنانکه در ابطال تسلسل بيان شد.
مقدمهء پنجم: ممکن وقتی وجودش درحد وجوب می رسد که تمام راههای عدم بر او بسته شود.
مقدمهء ششم: مجموع ممکنات چه متناهی باشد چه غير متناهی درحکم ممکن واحد است از جهت عروض عدم بر آن.
باتوجه به مقدمات فوق مرجِّح که ترجیح وجود ممکن می دهد بايد واجب باشد تا راههای عدم برآن بسته شود ووجود بگيرد. پس اگر وجود ممکن را داشته باشيم بايد وجود واجب را هم داشته باشيم.
عجيب است که خواجه با آنکه خودش به اين وجه تفطن پيدا کرده است ولی تقرير دليل را بنحوی ديگر ارائه کرد.
دلايل ديگر الهييون:
مقدمه: حکمای الهی غير از دليل فوق که به دو تقرير بيان شد وبعبارت ديگر غير از دو دليل که گذشت دلايل ديگری هم دارند، که مبتنی بر بطلان تسلسل نيست بلکه فقط مبتنی بر بطلان دور است، ولذا از امور پنج گانه که دربيان دليل اول گذشت فقط به امراول، دوم وپنجم نياز است.
دليل سوم:باتوجه به مقدمهء فوق بيان اين دليل با حساب مقدمهء بديهی متوقف بر چهار مقدمه است.
مقدمهء اول: بودن وجود درجهان خارج امر بديهی است.
مقدمهء دوم: موجودی که وجودش بديهی است یا واجب است ويا ممکن، چنانکه در امر اول از امور پنج گانه بيان شد.
مقدمهء سوم:‌موجودی که وجودش بديهی است اگر واجب باشد مطلوب ثابت است واگر ممکن باشد بدليل تساوی ذات ممکن نسبت به وجود وعدم، ترجيح وجود نیاز به مرجح دارد، که ايجاد وجود کند، چنانکه درامر دوم از امور پنج گانه بيان شد.
مقدمهء چهارم: ايجاد از آنجای که وصف وجودی است ووصف وجودی نياز به موصوف موجود دارد بايد موصوفش موجود باشد
باتوجه به مقدمهء سوم وجود ممکن متوقف برايجاد است وطبق مقدمهء چهارم ايجاد متوقف بروجود است اوين دور است، چرا که درمقدمهء سوم فرض کرديم که موجودات منحصر درممکن است.
بعبارت ديگر اگر موجوات منحصر به ممکن باشد چنانکه درمقدمهء سوم فرض کرديم طبيعت موجود محتاج است به ايجاد؛ چرا كه ذات ممكن مساوي است نسبت به وجود وعدم وبا ايجاد موجود مي شود واز طرفي ايجاد وصف وجودي است وموصوف موجود مي خواهد پس وجود ممكن متوقف است برايجاد وايجاد متوقف است بر موجود ممكن واين دور است.
متن: واعلم: أنّه يمكن أن يقرّر هذا الدليل على الوجه الّذي قرّرنا به إبطال التسلسل بأن نقول: و هكذا فسواء رجعت الحاجة[مثلا ممكن دهم] إلى الممكن الأوّل أو ذهبت إلى غير النهاية لا يمكن أن يجب بذلك[ادامه ممكنات متسلسله يا ممكنات دايره] وجود الممكن الأوّل و إنّما يجب لو انسدّ عليه جميع أنحاء العدم و هو[انسداد جميع انحا عدم] غير ممكن مع انحصار الموجودات في الممكنات، فلابدّ من الواجب الوجود لذاته ليستند إليه[واجب الوجود لذاته] وجوب الواجبات بالغير من الممكنات، وهو المطلوب و حينئذٍ[كه وجود واجب بالذات ثابت شد] لا توقّف لهذا الدّليل على إبطال الدّور و التسلسل، وإن لزم منه إبطالهما[دور وتسلسل] وعلى هذا[بيان كه براي دليل كرديم] يزداد قلّة المؤنة جدّاً[يعي برهان الهييون مؤنه كمتري داشت وبا اين بيان ما قلت مؤنه بشتر مي شود]، ولا يمكن حمل كلام المصنّف على هذا الوجه لمكان قوله: «لاستحالة الدّور و التسلسل» ولو كان مراده[مصنف] ذلك[بيان ما بود] لقال و إلّا استلزمه[واجب] و إن دار أو تسلسل.
والعجب منه قدّس سرّه أنه مع تفرّده بتفطّن هذا الوجه في إبطال التسلسل على ما مرّ سابقا[ج2، ص]، كيف غفل عن ذلك.
ومن الدلائل الّتي لا يبتني على إبطال التسلسل ما ذكره بعض الأعلام حيث قال:«على تقدير كون الموجودات منحصرة في الممكنات يلزم الدّور، [دليل لزوم دور:]إذ تحقّق بوجود مّا يتوقّف على هذا التقدير[كه موجودات منحصر درممكن باشند] على إيجاد مّا، لأنّ وجود الممكنات إنّما يتحقّق بالإيجاد، و تحقّق إيجاد مّا يتوقف أيضاً[همان طور كه تحقق موجود ما متوقف برايجاد است] على موجود مّا، لأنّ الشي‌ء ما لم يُوجَد لم يُوجِد.» انتهى كلامه.
و توجيهه على ما حقّقه بعض الأعاظم: «أنّ طبيعة الموجود على تقدير انحصار الموجود في الممكن يكون ممكنة محتاجة إلى طبيعة الإيجاد، و هي[طبيعت ايجاد] لكونها طبيعةً ناعتيّةً يتوقّف على طبيعة الموجود، فيلزم الدّور».


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo