< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/04/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقابل حركت وسكون
لاهيجی: دليلی که ابن سينا برجوب سکون بين دوحرکت اقامه کرده متقن است کسی که به آن اطلاع پيدا وتشکيک کند معلوم است که اهل تحصيل نيست، وازاستدلال سر درنمی آورد.
از دوقولِ جواز اتصال دوحرکت که افلاطون قائل است ووجوب تخلل سکون بين دوحرکت که ارسطو معتقد است، مصنف قول ارسطو را می پذيرد ومساله را چنين توضيح می دهد:
دوحرکت که روی خط مستقيم است وزاويه تشکيل می دهد، مثل حرکت روی دوضلع زاويه ويا دوحرکت رفت وبرگشت که منعطف اند يعنی حرکت رفت وحرکت برگشت روی يک خط است واجب است بين شان سکون فاصله باشد.
توضيح مطلب: دوحرکت مستقيم که درامتداد هم نباشد ويا دوحرکت صعودی ونزولی به سه نحو ممکن است: 1. دوحرکت زاويه تشکيل دهند، 2. دوحرکت قوس تشکيل دهند، 3. دوحرکت منعطف باشند به اين صورت که روی همان خط که رفته است برگرد. واز اين سه قسم فقط قسم دوم جايز است دوحرکت متصل باشند اما دوقسم ديگر واجب است که بين شان سکون فاصله باشد.
دليل: دليل مدعا همان است که شيخ بيان کرد که بايد بين دوآن ميل وصول وآن ميل لاوصول بايد سکون فاصله باشد.
مساله دهم: تقابل حرکت وسکون.
درتقابل حرکت وسکون دومطلب اتفاقی است ودومطلب ديگر اختلافي، اما دومطلب اتفاقي، يکي اينکه بين حرکت وسکون تقابل وجود دارد وديگر آنکه بين حرکت وسکون تقابل سلب وايجاب نيست، چرا كه سكون سلب مطلق حركت نيست، بلكه سلب حركت از چيزي است كه شأنيت حركت دارد وهمين طور تقابل تضايف نيست؛ چرا که تصورحرکت بستگی به تصور سکون ندارد وحال آنکه متضايفان متکافئان اند درذهن و...، اما دومطلب اختلافي يكي اينکه بين حرکت وسکون تقابل تضاد است ويا تقابل عدم وملکه اختلاف است وديگر آنكه كدام سكون با حركت تقابل دارد.
اختلاف اول قوم: آيا بين حركت وسكون تقابل تضاد است يا تقابل ملكه وعدم؟
منشاء اختلاف: وقتی جسم از مکانش حرکت نمی کند دوعنوان بر آن صادق است، يکی اينکه جسم از مکانش حرکت نکرده وحال آنکه شأ نيست حرکت را دارد. ودو آنکه أين درطول زمان برای جسم است. اين دوعنوان متلازم اند چرا که اگر صدق کند که جسم از مکانش حرکت نکرده صدق می کند که آن أين را درطول زمان دارد وبالعکس چنانچه جسم يک أين را دوطول زمان داشته باشد صدق می کند که از مکانش حرکت نکرده است.
اگر مراد از سکون عدم حرکت از مکان باشد سکون امر عدمی است وتقابل سکون وحرکت تقابل عدم وملکه است، وچنانچه سکون تفسير شود به حفظ أين درطول زمان دراين صورت سکون امر وجودی است، وتقابل حرکت وسکون تقابل تضاد خواهد بود.
حکما: معنای مطابقی سکون معنای اول است ومعنای دوم لازم معنای مطابقی است. درنتيجه بين حرکت وسکون تقابل عدم وملکه است.
متکلمين: معنای مطابقی سکون معنای دوم است ومعنای اول لازم معنای مطابقی است. بنابراين سکون وحرکت تقابل تضاد دارند.
مصنف: معنای سکون حفظ نسبتی است که جسم به اجسام ديگر دارد. برگشت ومودای اين تفسير آن است که سکون استقرار جسم درمکان واحد وامروجودی است.
دليل حکما: ابن سينا برای اثبات مدعای حکما ورد کلام متکلمين قاعده ی را ذکر واز آن قاعده استفاده می کند
قاعده: اگر دوچيزی ضد هم باشند حدّ آن دوچيز هم ضد هم اند ودرنتجه می توانيم حد يکی از ضدان را اصل قرار دهيم وحد ضد ديگر را از آن اخذ کنيم. به اين نحو که مقابل آن حد ضد اول را حدّ قرار دهيم برای ضد دوم. ( البته طريق حدّ منحصر به اين راه نيست ولی می توانيم از طريق استفاده کنيم).
حدّ حرکت: کمال اول لما هو بالقوه من حيث هو بالقوه. پس در تعريف حرکت سه چيز داريم: کمال، اول وبالقوه.
باتوجه به قاعده مذکور چنانچه حرکت وسکون ضدان باشند بايد بتوانيم حد سکون را ازاين تعريف بدست آوريم، به اين نحو که مقابلات اين سه امر را درتعريف سکون بياوريم.
متن: و لعَمْري[به بخشنده ي عمرم قسم] أنّ من وقف عليه[دليل ابن سينا] ثم تشكّك فيه، فليس من التحصيل بشي‌ء[با استدلال سروكارنداشته است].
والمصنّف اختار مذهب أرسطو فقال:‌ ولا اتصال لذوات [1]الزوايا؛ أي لحركتين الواقعتين على خطّين مستقيمين متلاقبين بنقطة على غير استقامة[درمقابل حركت رفت وبرگشت]، كضلعى الزاوية.
[2]والانعطاف‌، عطف على الزوايا أي و لذوات الانعطاف. و المراد منها: الحركتان الواقعتان على خطٍّ واحدٍ مستقيم ذِهاباً ورجوعاً من غير حدوث زاوية، فالمراد بالانعطاف الرجوع إلى الصُوب[طرف، سمت] الاوّل بقرينة المقابلة[انعطاف] مع الزوايا، فتدبّر.
واعتمد في الاستدلال على الحجّة الّتي اعتمد عليها الشيخ، فاشار إليها بقوله:‌ لوجود زمانٍ بين آنيِ المَيْلَين‌ أي ميل الوصول وميل اللّاوصول على ما عرفت.‌
المسألة العاشرة فى تقابل الحركة و السّكون‌
لاختلاف في أنّ السّكون تقابل الحركة، لكن اختلفوا في أنّه ضدّ للحركة أو عدم ملكة لها؟
ومنشأ الخلاف: أنّ الجسم إذا لم يكن متحرّكاً عن مكانه مثلا؛ فهناك أمران متلازمان:
أحدهما: عدم الحركة عنه[مكان]، مع أنّ من شأنّه أن يتحرّك عنه[مكان].
والثّاني: أين له[جسم] موجود زماناً[درطول زمان].
فإنّ كان المراد من السّكون هو المعنى الأوّل و الثّاني لازم له[معناي اول] كان عدميّا، و إن كان[سكون] هو المعنى الثّاني والأوّل لازم له[معناي ثاني] كان[سكون] وجوديّاً و ضدّاً للحركة.
فالحكماء ذهبوا إلى الأوّل.
والمتكلّمون إلى الثّاني.
واختاره[معناي ثاني] المصنّف فقال:‌ و السّكون حفظ النسب،‌ الحاصلة للجسم[جسم ساكن] إلى أشياء ذوات الأوضاع فيئول[تعريف مصنف برمي گردد] إلى استقرار الجسم في المكان الواحد.
وأمّا مذهب الحكماء فحاصل ما قال الشيخ فيه[سكون/ مذهب حكما] في "طبيعيات الشفاء" هو: « أنّ الضدّين يجب أن يكونا بحيث يمكن أن يُقتضب؛ أي يقتطع و يؤخذ حدّ أحدهما من حدّ الآخر، و يكون حدّ الضدّ يوازي[يعني موازي است بنحومقابل] به حدّ ضدّه، و يقابله و يكون للامتحان سبيل إليه[اخذ.../ موازي بود]، و إن لم يجب أن يكون طريق الحدّ منحصراً في ذلك[اخذ حدضد از حدضد، انتقال از حد ضد به حد ضد].
و حدّ الحركة، إذا خصّصناها[حركت] بالحركة المكانيّة صار هكذا الحركة كمال أوّل في الأين لما هو بالقوّة ذو أين من حيث هو بالقوّة. ففي هذا الحدّ ثلاثة الفاظ الكمال و الاوّل و القوّة.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo