< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/04/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلايل مجوّزين اتصال حركا
بحث دراين داشتيم که آيا بين دوحرکت جايز است متصل باشند ويا اتصال شان ممتنع است وبايد بين شان سکون فاصله باشد، مثلا جسم که به سمت بالا پرتاب می شود آيا به محض اينکه حرکت صعودی اش تمام شد حرکت نزولی اش شروع می شود ويا اينکه بين دوحرکت سکون فاصله است؟ گروهی معتقد اند که جايز است دوحرکت متصل باشد وگروهی ديگر اتصال دوحرکت را ممنوع می دانند. مجوزين دلايل برای مدعای خود اقامه کرده اند که دوتای آن گذشت.
دليل سوم: اين دليل درحقيقت رد دليل اول مانعين است، نه اينکه دليل برجواز باشد، اما ابن سينا تحت حجج مجوّزين ذکر کرده است ولذا لاهيجی بيان می کند که چگونه رد دليل مانعين می شود دليل مجوّزين.
دليل اول مانعين: همه قبول دارند که هم وصول در آن است وهم انفصال، مثلا متحرکی که به سمت بالا حرکت می کند وصولش به منتها در آن است، که اصطلاحاً آن وصول ويا آن مماسه گفته می شود. شروع حرکت نزولی هم به انفصال متحرک از آنجا است که اصطلاحا آن مباينت، آن انفصال وآن لامماسه گفته می شود. پس هم پايان حرکت اول درآن رخ می دهد وهم شروع حرکت دوم. ودوآن نمی تواند پشت سرهم باشد چرا که تتالی آنات است وباطل. پس بايد بين دوآن زمان سکون فاصله باشد، نه زمان حرکت؛ چرا که حرکت اول تمام شده وحرکت دوم شروع نشده است تا زمان زمان حرکت باشد. بنابراين بين دوحرکت بايد سکون فاصله باشد والا لازم می آيد تتالی آنات که باطل است.
مجوّزين: ماقبول داريم که وصول وانفصال در آن رخ می دهد، اما قبول نداريم که آن وصول غير از آن انفصال باشد بلکه آن وصول آن انفصال هم است پس دو آن نداریم که بين شان سکون فاصله باشد بلکه يک آن داريم که باعتبار پايان حرکت اول آن وصول يا آن مماسه است وباعتبار اول حرکت دوم آن انفصال ومباينت ولامماسه است. پس دوحرکت متصل اند بين شان آن فاصله است وآن طرف زمان است نه زمان که بگوييم زمان زمان سکون است.
شاهد: چرخ چاهی را ملاحظه کنيد که به آن کره ی بسته شده است وروی چرخ چاه صفحه ی صاف بگونه ی قرار گرفته که باکره مماس است، با اين وصف وقتی که چرخ چاه را حرکت می دهيم کره با سطح صاف در يک نقطه مماس می شود ورد می شود. پس بين دوحرکت صعودی ونزولی چرخ چاه يک آن فاصله است وهمان يک آن پايان حرکت اول وشروع حرکت دوم است.
لاهيجی: بيان مجوّزين به اعتبار اينکه می گويند « ما دو تا آن را قبول نداريم تا بين شان سکون فاصله باشد » درحقيقت مقدمه ی دليل مانعين را قبول منع وسند هم ذكر مي كنند واين اصطلاحاً ممانعه است. اما باعتبار شاهدی که اقامه کرده اند معارضه است، يعني درحقيقت آنچه را که مجوزين تحت عنوان شاهد اقامه کرده اند مي تواند دليل مستقلی بر مدعای شان باشد،که معارض است با دليل مانعين.
قبول نداشتن يک دليل به سه صورت است:
1.منع : منع يعنی قبول نکردن مقدمه يا مقدمات دليل که به دوصورت است :
الف) کسی مقدمه يا مقدمات دليل را قبول نکند بدون ذکر سند، در اين صورت مستدل وظيفه دارد که آن مقدمه يا مقدمات را اثبات کند تا دليلش تمام شود.
ب) کسی مقدمه يا مقدمات دليل را قبول نکند وسند هم برای منع خود اقامه کند، دراين صورت وظيفه مستدل اولا اثبات مقدمه يا مقدمات است وثانيا رد سندی است که مانع اقامه کرده، والا دليلش تمام نخواهد بود.
2. مناقضه: وقتی مستدل دليلی اقامه کرده است واز آن نتجه ی گرفته است کسی بياد همان دليل را اقامه کند ونتجه عکس نتيجه مستدل را بگيرد اصطلاحاً گفته می شود دليل نقض دارد. دراين صورت وظيفه ی مستدل نشان دادن مغالطه ی که مناقض انجام داده است والا دليلش تمام نيست.
3. معارضه: وقتی مستدل بر مدعای خود دليل اقامه کند وشخصی بيايد درعرض دليل مستدل دليل ديگری بر خلاف مدعای اول اقامه کند اصطلاحاً گفته می شود دليل معارض دارد. دراين صورت مستدل وظيفه دارد که اولا دليل معارض را رد کند وثانيا دليل خود را اثبات کند.
دلايل مانعين: مانعين چهار دليل برمدعای شان که منع اتصال حرکات ووجوب تخلل سکون است اقامه کرده اند.
دلیل اول: اين دليل که مبتنی بر داشتن دو آن وصول وآن مباينت است بيانش گذشت.
دليل دوم: اگر اتصال حرکات جايز باشد لازم می آيد اجتماع ضدين درمحل واحد که باطل است پس اتصال حرکات جايز نيست.
بيان ملازمه: معنای اتصال حرکات اين است که دوحرکت يکی باشد؛ چرا که يکی بودن حرکات به اتصال زمان آن است ( البته درصورت که متحرک ومسافت واحد باشند) ووقتی که دوحرکت صعودی ونزولی يکی باشد يک حرکت متصف می شود به صعودی ونزولی. واين اجتماع ضدين است.
تذکر: وحدت شخصی حرکت بستگی دارد به اولا به وحدت متحرک، ثانيا به وحدت مسافت و وثالثا به وحدت زمان، که وحدت زمان به اتصال آن است.
دليل سوم: اگر اتصال حرکات جايز باشد لازم می آيد که مهروب مقصود باشد ومهروب نمی تواند مقصود باشد پس اتصال حرکات جايز نيست.
بيان ملازمه: درحرکات طبيعی به مبدأ حرکت مهروب وبه منتهای آن مقصود گفته می شود. حال درحرکات صعودی وهبوطی ويا رفت وبرگشت اگر دوحرکت متصل نباشد دوحرکت داريم که مبدأ ومنتهای هرکدام فرق دارند ومهروب غير از مقصود است، اما چنانچه دوحرکت صعودی ونزولی ورفت وبرگشت متصل باشد معنايش اين است که حرکت صعودی ونزولی يک حرکت است هم چنين حرکت رفت وبرگشت، وحال آنکه درحرکت صعودی ونزلی ودرحرکت رفت وبرگشت متحرک از همان جا حرکت می کند به همان جا بر می گردد. ودرنتيجه مهروب می شود مقصود که باطل است.
متن: وقالوا أيضا(علاوه بردودليل قبل): لا نمنع أن يكون شي‌ء(متحرك) يماسّ شيئاً معيّناً(غايت، منتها) في آن، و يفارقه(شي معين) و(تفسيرويفارقه:) لا يبقى(متحرك) مماسّاً له(منتها) زماناً(قيد يفارقه/ قيد لايبقی) ساكناً(حال ازفاعل لايبقی) فيه(منتها). فلا يصحّ ما هو عمدة احتجاج المثبتين(مثبتين سكون)، فإنّهم يتعلّقون بأنّه لا يجوز أن يقع فى آنٍ واحدٍ مماسّة ثم مفارقة.
وهذا(:شي مماس شود باشي درآن ومفارقت كند درزمان) مثل كرة مُرْكَبَة(سوارشده) على دولاب(:چرخ چاه) دائر، فإنّها إذا فرض فوقها سطح بسيطٌ(:صاف) بحيث تلقاه(سطح) عند الصعود ثم يفارقه، فإنّها(كره) يماسّ حينئذ(وقتي كه ملاقات كرد) ذلكَ السّطح بنقطة، و لا تبقى مماسّة بعد ذلك(ملاقات) زماناً». هكذا في الشفا.
وأنت خبير: بأنّ هذا الأخير ليس في صورة حجّة، بل هو في صورة منعٌ للمانعين(مانعين اتصال) و سندٌ، مع أنّه(ابن سينا) بصدد تعداد(:شمردن) حجج المجوّزين و سمّاه حجة أوّلاً(:قبلاً كه گفت: وفمن حجج المجوّزين/ دروقت طرح). و سيصرّح به(حجت بودن) أيضاً حيث يجيب عنها(حجت) كما يأتى (ص493).
فلعلّ تقريره(حجت سوم): أنّه إذا فرض الكرة المذكورة على الوضع المذكور(روي چرخ چاه ببنديم بنحوي كه اولا سطح صاف بالاي چرخ چاه باشد وثانيا كره مماس باشد با آن) يلزم حركتها(كره) إلى فوق و إنعطافها بزاوية عند النقطة المذكورة(نقطه ي تماس) من غير وقوف عند النقطة، لاستمرار حركة الدولاب، فليتدبّر.
ثمّ قال: « وأمّا المانعون عن ذلك(اتصال) فمن حججهم: أنّ الشي‌ء الواحد(متحرك واحد)، لا يجوز أن يكون مماسّاً بالفعل لغاية معيّنة و(عطف برمماساً) مبايناً، إلّا في آنين و بين كلّ آنين زمان(والا تتالي آنات لازم مي آيد كه باطل است)، و ذلك الزّمان لا حركة فيه، ففيه سكون.
وقالوا(مانعين) أيضاً: لو كان اتّصال الصّاعد بالهابط شيئاً واحداً، لكانت الحركتان تحدث منهما حركة واحدة بالاتّصال، لأنّ وحدة الحركة هي الاتّصال وكان يجب أن تكون الحركتان المتضادّتان(حركت صعودي وهبوطي) حركة واحدة، و هذا محال.
وقالوا(مانعين) أيضاً: لو جاز اتصال الحركتين لكان يجب أن تكون غاية الصّاعد العايد هابطاً(حال از عايد) هي أن ينتهي مستمراً إلى ما عنه ابتداء، فيكون مبدأ الحركة المستقيمة الهاربة عن حيّز هو بعينه المقصود بذلك الهرب.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo