< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم دخالت تضاد محرك و... درحركت
بحث دراين بود که تضاد کدام يک از عوامل دخيل درحرکت به حرکت سرايت می کند. مدعا اين است كه : 1. تضاد محرک ها به حرکت سرايت نمی کند، 2. تضاد متحرک ها هم باعث تضاد حرکات نمی شود، 3. تضاد زمان موجب تضاد حرکات نمی شود، 4. تضاد مافيه الحرکت ها هم عامل تضاد حرکات نيست، 5. اما تضاد مبدأ ومنتها باعث تضاد حرکات می شود.
دليل مدعای اول: درجاي خودش بيان شده است كه محرك بلاواسطه حركت صورت نوعيه يا طبيعت شي است كه تحريك آن يا بالطبع است يا بالقسر.
حرکت بلحاظ محرک دوقسم است يا طبعی است وياقسري، وقسر وطبع هرچند تضاد دارند (تمام شرايط تضاد را دارند) ولي تضان شان به حركت سرايت نمي كند يعني اثر طبع وقسر تضاد ندارند مثلا طبع نار اقتضای حرکت به بالا دارد وطبع سنگ اقتضای حرکت به پايين، اما گاهی نار بخاطر قسر قاسر به سمت پايين حرکت می کند، دراين صورت محرک سنگ طبعيت آن است ومحرک نار قاسر وطبع وقسر تضاد دارند اما دوحرکت تضاد ندارند هردوبه سمت پايين اند. پس تضاد محرک ها دخالت درتضاد حرکات ندارد والا بايد حرکات متضاد می شد.
دليل مدعای دوم: متحرك يا موضوع ويا حامل حركت جسم است وجسم با جسم ديگر تضاد ندارد، چرا كه جسم جوهر است وتضاد دراعراض است، اما جسم بلحاظ وصف قسر وطبع كه حركت را از همين جهت مي پذيرد مي تواند تضاد داشته باشد، ولي تضاد آن باعث تضاد حركت نمي شود؛ چرا كه اثر قسر وطبع لزوما تضاد ندارد مثل حرارت كه از جسم بالطبع بوجود مي آيد با حركت كه از آن بالقسر بوجود مي آيد هردو حركت است وتضاد ندارند، ومثل حركت سنگ به پايين كه بالطبع است وحركت آن به سمت راست يا چپ كه بالقسر است.
دليل مدعاي سوم: درزمان اصلا تضاد نيست كه تضاد آن باعث تضاد حركت شود.
مدعاي دليل چهارم: مافيه الحركت كه كم، كيف، أين ووضع باشد گاهي واحد است ولي حركات متضاد است، مثل حركت از سواد به بياض وبالعكس كه مافيه الحركت يك نوع از كيف وبلكه يك فرد از نوع واحد است، وقتي كه حركت از سواد به حمره، به صفره وبه بياض وبالعكس باشد، وتضاد درنوع واحد ودرفرد واحد نيست؛ چرا كه يكي از شرايط تضاد دخول تحت جنس قريب است يعني بايد دونوع داخل تحت جنس قريب باشد. پس در حركت از سواد به بياض وبالعكس مافيه الحركت متضاد نيست ولي حركات متضاد است. ويا مثل حركت صعودي ونزولي كه مسافت درهردو أين واحد است ولي حركت صعودي با حركت نزولي تضاد دارند.
متن: ثم إنّه ليس كون الحركة متضادّة لأجل أنّ محركهما(دوحركت) متضادّان، فإنّ النّار إذا عرض لها حركة بالقسر إلى أسفل وشاكل الحجر في ذلك، كان نوعا الحركتين غير مختلفتين في ذاتيهما بل إنّما يختلفان بالقسر و الطبع. و هما لا يجعلان لشّي‌ء مختلفاً فإنّ الحرارة الّتي تحدث في جسم بالقسر و الّتي تثور(برانگيخته مي شود) بالطبع حرارة متّفقة الفعل و التّأثير و كذلك سائر الأمور المختلفة بالقسر و الطبع.
وبمثل ذلك(بيان كه درمحرك داشتيم) يعلم انّ تضادّها ليس أيضا لاجل تضاد الحاملين و المتحركين(تفسيرحاملين). ولا أيضاً لأجل الزّمان لأنّ الزّمان لا تتضاد طباعه. و لا أيضاً لأجل ما فيه الحركة، فإنّ الّذي فيه الحركة قد يكون متّفقاً والحركات متضادّة. فإنّ الطريق من البياض إلى السّواد و من الزّيادة إلى النقصان هو بعينه الطريق من السواد إلى البياض و من النقصان إلى الزيادة. وبالجملة: هي المتوسّطات(مافيه الحركت) بأعيانها. كما أنّ المسافة في الصّعود هي المسافة في النّزول. و هذه المتوسّطات لا أضداد لها، لأنّها متوسّطات فكيف تكون هي الّتي لتضادّها تصير الحركات متضادّة؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo