< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سه وجه براي حركت درمقوله فعل وانفعال
سه وجه براي وجود حركت درمقوله ان يفعل وان ينفعل گفته شده است
وجه اوّل : حركت درمقوله ان يفعل وان ينفعل به اين صورت باشد كه شيء فاعليت ومنفعليت نداشته باشد وآهسته آهسته حركت نمايد كه فعل و انفعال وبه تعبير دقيق تر فعل داشتن وانفعال داشتن ويا فاعليت ومنفعليت را بدست آورد، طبق اين تصوير فعل وانفعال ويا فاعليت ومنفعليت حركت ندارد، بلكه شي مي رود كه فعل وانفعال ويا فاعليت ومنفعليت را بدست آورد. پس فعل وانفعال ويا فاعليت ومنفعليت غايت حركت است. مثل اينكه شي سفيد باشد وبخواهد تسود پيدا كند براي اين منظور لحظه به لحظه حركت نمايد تا برسد به تسود كه مقوله اي ان ينفعل است.
وقت كه شي به سوي تسود حركت مي كند تسود درآخر بدست مي آيد، همين درتسويد، برخي گفته اند كه حركت به سوي تسود حركت درمقوله اي اين ينفعل است وحركت به سوي تسويد حركت درمقوله اي ان يفعل است.
وجه دوّم : مثلاً اگر آتش داشته باشيم وآب كه نه آتش حرارت ايجاد كند و نه آب حرارت را بپذيرد؛ يعني بهم مرتبط نباشد، وبعد آتش را گذاشتيم زير آب كه آتش به تدريج حرارت ايجاد نمايد وآب به تدريج حرارت را بپذيرد، در اين صورت حرارت به تدريج فاعل وآب به تدريج منفعل است.
تذكر : فرق وجه اوّل وجه دوّم دراين است كه در وجه اوّل حركت از نبود فعل به سوي فعل واز نبود انفعال به سوي انفعال است ولي دروجه دوّم حركت در خود تسخن وتسخين است.
وجه سوّم : گاهي انفعال حاصل است وكم كم شدت پيدا مي كند مثلاً در زمستان وقت كه آب مي خواهد گرم شود زود گرم نمي شود ولي وقت كه ولرم شد وبه حالت توسط رسيد گرم شدن وانفعال آب از حرارت سرعت پيدا مي كند، كه انفعال از اوّل است ولي سرعت ندارد وبعد كندي انفعال به سرعت انفعال تبديل مي شود.
برسي وجه اوّل : وجه اوّل اين بود كه جسم فعل وانفعال را نداشته باشد وبه تدريج به سمت واجد شدن فعل وانفعال برود، دراين صورت هرچند تدريج است ولي اين تدريج قبل از فعل وانفعال است وفعل وانفعال دفعتاً حاصل مي شود، روشن است كه در اين وجه حركت درفعل وانفعال نيست، بلكه براي بدست آوردن فعل وانفعال است. پس هرچند حركت داريم ولي حركت درفعل وانفعال نيست كه مورد بحث ما است.
بررسي وجه ثاني : در اين وجه مثال به تسخن زده شد كه بمعناي گرم شدن است. درتسخن شي از سردي به سوي گرمي پيش مي رود، بعبارت ديگر تغيير از گرمي به سوي سردي است، كه شي به تدريج از سردي به گرمي مي رود، درجهء از تبرد را رها مي كند ودرجهء از تسخن را مي گيرد، توجه داريم كه هر درجه تسخن را كه نگاه كنيم نسبت به درجهء بعد تبرد دارد وبالعكس وقت كه شي از تسخن به سوي تبرد مي رود هردرجهء از تبرد نسبت به درجهء بعد تسخن است. پس وقت كه شي به سوي تسخن مي رود درهرمرتبه تسخن را مي گيرد وتبرد را رها مي كند؛ يعني از ضدي به ضدي ديگر منتقل مي شود وانتقال بين دو ضد هميشه با سكون همراه است ولذا حركت نداريم، بعبارت ديگر قطعات از فاعليت ومنفعليت كنارهم رديف شده است نه اينكه يك امر متصل داشته باشيم.
اگردر اين تصوير كه شد دقت كنيم مي بينيم كه اين قطعات كه به تبرد وتسخن تقسيم شد يكي در ميان تبرد وتسخن داريم؛ چون هرتسخن نسبت به درجه اي بعد تبرد است. پس بين تسخن ها سكون فاصله است ولذا حركت نيست[1].
بررسي وجه سوّم : وجه سوّم اين بود كه فعل به صورت بطي انجام مي شد وبعداًَ به تدريج همين فعل سرعت مي گرفت مثل اينكه سنگي از بالا به سمت پايين بيايد ابتدا به صورت آهسته مي آيد ووقت كه نزديك زمين رسيد سرعت مي گيرد يا بالعكس وقت كه سنگي را از پايين به سمت بالا پرتاب كنيم اوّل سريع حركت مي كند بعد بطي مي شود.
دراين وجه قبول داريم كه بطي بالفعل سريع بالقوه است وبعداً اين قوه تبديل به فعليت مي شود وتبديل قوه به فعليت حركت است، ولي اين تبديل بالقوه به بالفعل درسرعت است وسرعت وصف حركت ووصف فعل وانفعال است، نه حركت ونه فعل وانفعال.
نكته : اين دومقوله با اينكه قوام شان به تدريج است ولي درعين حال حركت ندارد، وجه اين مطلب آن است كه حركت درمقوله عبارت است از اينكه شي درهر آن فرد يا نوع وصيف از مقوله را داشته باشد كه در آن قبل وآن بعد آن فرد يا نوع ويا صنف را نداشته باشد ( ر.ك: ص98)، امّا مقولات كه درذات شان تدريج است چنانچه مقوله اي ان يفعل وان ينفعل اين گونه است درآن واقع نمي شود وتحقق ندارد تا بگوييم كه متحرك در اين آن نوع يا صنف مقوله اي ان يفعل وان ينفعل را دارد. پس اين مقولات درزمان واقع مي شود ونمي توانيم بگوييم كه متحرك در اين آن نوع ويا صنف ويا فرد از مقوله اي ان يفعل وان ينفعل را دارد كه در آن قبل وآن بعد آن نوع ويا صنف را ندارد. خلاصه مقولاتي مي تواند كه حركت داشته باشد كه درآن واقع شود ومقوله اي ان يفعل وان ينفعل نمي تواند درآن واقع شود ولذا متحرك نمي تواند دريك آن فرد از اين دومقوله را داشته باشد.
متن: قال الشيخ: «و أما مقولة أن‌ يفعل و أن‌ ينفعل، فربما ظُن أن‌ فيهما حركة من وجوه ( متعلق ظن/ متعلق حركت ).(1) من ذلك ( يكي از وجوه ) أن الشي‌ء يكون(اي يتحقق) و(حاليه)لا يفعل‌ و لا ينفعل‌ ( مثلاً خورشيد درلباس تأثير نمي گذارد ولباس هم از خورشيد متاثر نيست )، ثمّ يتدرّج يسيراً يسيراً إلى أن يصير يفعل أو ينفعل، فيكون أن يفعل و أن ينفعل غاية لذلك التدرّج، مثل السّواد فإنه غاية للتسوّد ( چنانچه تسود طبق اين فرض غايت تدرج است ) ، فظن‌ أن فى هاتين المقولتين حركة.
(2) وأيضاً( يعني هم چنين يكي از وجوه اين است): فإنه قد يتغيّر الشّي‌ء من أن لا يكون ينفعل‌ بالحرء (يعني شي متأثر از حرارت نيست ) أو يفعله ( يعني تاثير درحرارت ندارد ) إلى ( متعلق يتغير ) أن ينفعل بالحرء أو يفعله، و يكون ذلك ( تغيير ) قليلاً قليلاً فيُظنّ أن ذلك حركة.
(3) وأيضاً: فإنّ الانفعال قد يكون بطيئاً، فيتدرج‌ يسيراً يسيراً إلى أن يسرع و يشتدً و بالعكس ( اولاً سريع است ومي رود به سوي بطي شدن ) فيظنّ أنّ ذلك حركة إلى السرعة.
فأقول: أمّا الوجه الأوّل: فلا تكون الحركة فيه فى الفعل‌ و الانفعال، بل فى اكتساب الهيئة و الصورة التي بها ( هيئت وصورت ) يصح‌ أن يصدر الفعل ( فاعل بشود ) أو الانفعال‌ ( منفعل بشود ).
و أمّا الوجه الثّاني: فيحله‌ ( حل مي كند وباطل ) ما سنبيّن بعد ( ص107)، من‌ أنّه لا سبيل إلى أن يتّصل السّبيل من تبرّد إلى تسخّن أو تبريد إلى تسخين إلّا بانقطاع‌ و تخلّل وقفه‌ ( مضاف اليه يعني وقفهء اندكي تخلل نمايد/ عطف بر تخلل يعني توقف كند ).
و أمّا الوجه الثّالث: فلا أعنف‌ ( منع شديد نمي كنم، درگير نمي شوم ) من يجعل الاستحالة ( مفعول اوّل ) من السّرعة بالقوة إلى السّرعة بالفعل يسيراً يسيراٌ حركة ( مفعول دوّم يجعل )، و هو(استحاله) استكمال لما بالقوّة من حيث هو القوّة. لكن ذلك فى السرعة و البطء، و ليسا ( سرعت وبط ) بحركتين و لا فعلين و لا انفعالين، بل عارضين و كيفيتين و هيئتين لها ( حركت ) أو لفعل‌ أو لانفعال‌.» انتهي كلام الشيخ.




[1] . تصوير دقيق اين فرض واشكال آن باتوجه فرض هاي متعدد كه از وبالجمله به بعد مطرح مي شود روشن مي گردد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo