< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دليل دوم برغير محرك ومتحرك
عينيت يا غيريت محرک ومتحرک: قبلا بيان کريم که حرکت محتاج به محرک ومتحرک است، اما اينكه محرک ومتحرک می تواند يک چيز باشد ويا بايد محرك غير از متحرک باشد نياز به بحث دارد.
مدعا: علت فاعلی وعلت قابلی ويا محرک ومتحرک نمی تواند يکی باشند، بلکه بايد محرک غير از متحرک باشد.
دليل دوم: اگرعلت فاعلی همان علت قابلی ويا محرک همان متحرک باشد لازم می آيد که همه ی اجسام درهمه ی حالات متحرک باشند، لکن التالی باطل بالوجدان فالمقدم مثله.
بيان ملازمه:
الف) حرکت چه قسری باشد چه طبيبعی وچه ارادی يا مکانی است، يا وضعی است، يا کمی ويا کيفی.
ب) حرکت مکانی بمعنای انتقال جسم است از مکانی به مکان ديگر واز حيّزی به حيّز ديگر وحرکت وضعی تغيير جسم است در وضعش ويا تغيير وضع جسم است
ج) قابل حرکت جسم است، اما نه بلحاظ ماده ونه بلحاظ صورت نوعيه بلکه بلحاظ صورت جسميه. پس قابل حرکت جسم بمعنای قابليت ابعاد ثلاثه است نه صورت نوعيه ونه ماده. چرا که در حرکت مکانی جسم بمعنای قابل ابعاد ثلاثه است که مکان را پر می کند ووقتی که از آن جا منتقل شد مکان را خالی می کند ومکان ديگر را پر می کند واگر ماده ويا صورت نوعيه مکان را پرکند به تبع صورت جسميه است هم چنين جسم بلحاظ قابليت ابعاد ثلاثه وضعش تغيير مي كند، چه وضع بمعنای قابل اشاره حسی بودن اش وچه وضع بمعنای جزء مقوله ويا تمام مقوله اش، وچنانچه صورت نوعيه ويا ماده وضعش تغيير کند به تبع صورت جسميه است. پس موصوف به حرکت ويا قابل حرکت صورت جسميه است.
د) جسم بماهو صورت جسميه در تمام اجسمام ودرتمام حالات ثابت ويکسان است.
ه) هرجای که علت تامه ی شی موجود باشد معلولش هم وجود دارد.
و) چنانچه علت فاعلی حرکت هم صورت جسميه باشد ازآنجای که جسم درهمه ای اجسام ودرهمه ی حالات يکسان است پس بايد همه ی اجسام ودرهمه ی حالات بايد حرکت داشته باشند؛ چرا كه هرگاه علت تام موجود باشد معلولش موجود است.
فان قيل: چنانچه صورت نوعيه علت فاعلی حرکت باشد همين دوتالی فاسد را درپی دارد، بعبارت ديگر هردودليل شما نقض می شود به علت فاعلی بودن صورت نوعيه.
نقض اول: صورت نوعيه درهرجسم دارای حرکت ثابت است مثلا سنگ هميشه سنگ است ونبات هميشه نبات و... حال
چنانچه صورت نوعيه علت فاعلی حرکت باشد از آنجای که صورت نوعيه مثل صورت جسميه که علت قابلی است هميشه ثابث است وقتی که جزء اول حرکت وجود دارد گرفت بايد به بقای علت باقی باشد واگر جزء اول باقی باشد سايرجزای حرکت وجود نخوهد گرفت چرا که وجود حرکت به این نحو که تا جزء قبلی زايل نشود جزء بعدی وجود نمی گيرد. پس حرکت وجود نمی گيرد.
نقض دوم: اگر صورت نوعيه علت فاعلی حرکت باشد از آنجای که در همه ای اجسام ودرهمه ی حالات ثابت است مثل صورت جسميه که علت قابلی است پس بايد همه ی اجسام درهمه ی حالات متحرک باشد چرا که هرجای علت موجود باشد معلول آن هم موجود خواهد بود.
باتوجه به اين دونقض اگر جایز است که صورت نوعيه علت فاعلی حرکت باشد جايز است که صورت جمسيه یا جسم بماهوصورت جمسيه هم فاعل حرکت باشد واگر جايز نيست که صورت جسميه فاعل حرکت باشد جايز نيست که صورت نوعيه هم فاعل حرکت باشد، شما چگونه قبول می کنيد که صورت نوعيه علت فاعلی حرکت باشد ولی قبول نمی کنيد که صورت جسميه علت فاعلی حرکت باشد؟
قلنا: جواب از نقض اول: قبول داريم که صورت نوعيه دراجسام متحرک ثابت است ولی صورت نوعيه بماهوصورت نوعيه علت فاعلی حرکت نيست بلکه بلحاظ حالاتی که عارض آن می شود علت فاعلی حرکت است وهرگاه آن حالت زايل شود عليت آن زايل می شود مثلا صورت نوعيه ی سنگ به اين لحاظ که از موضع طبيعی اش دور شده علت فاعلی حرکت است ووقتی که مثلا از طبقه ی دوم حرکت به طبقه اول رسيد آن حالت دوری که در طبقه دوم داشت از ببين می رود ولذا آن جزء حرکت زايل می شود ولی حالت دوری از موضع طبيعی باز هم وجود دارد ولذا حرکت می کند تا به زمين که موضع وحيّز طبيعی اش برسد، در اين صورت حالت دوری از موضع طبيعی کاملا زايل می شود وسنگ ساکن می شود.
جواب از نقض دوم: صورت هرچند درهمه اجسام وجود دارد ولی مثل صورت جسميه نيست که در همه ی اجسام يکسان باشد بلکه صورت نوعيه ی جماد با صورت نوعيه نبات فرق دارد وصورت نوعيه نبات با صورت نوعيه حيوان تفاوت دارد ولذا ممکن است برخی اجسام حرکت داشته باشد وبرخی ديگر چنين نباشد، واجسام هم که حرکت دارد ما دمام که صورت نوعيه آن حالت را باعث حرکت شده دارد حرکت می کند ولی وقت که آن حالت تمام شد حرکتش قطع می شود.
فان قلت: اگر صورت نوعيه با داشتن آن حالات علت فاعلی حرکت باشد صورت جسميه هم می تواند حالاتی داشته باشد وبا داشتن آن حالات علت فاعلی حرکت باشد.
قلت: بله صورت جسميه با داشتن حالات مي تواند علت فاعلی حرکت باشد ولی اين خلاف فرض است، فرض اين بود که صورت جسميه كه علت قابلي است خودش بعينه نمی تواند علت فاعلی حرکت هم باشد، بله بلحاظ حالات که يکی از آن حالات معيت با صورت نوعيه است می تواند علت فاعلی حرکت هم باشد.
متن: الثّانى: أنّه لو كان الجسم بالمعنى المذكور(جسم بمعني الصورة الجسمية) الّذي هو القابل للحركة فاعلاً لها أيضاً(علاوه برقابل بودن)، و هو(جسم بلحاظ صورت جسميه) واحد فى جميع الأجسام، لكون الصّورة الجسميّة طبيعة نوعيّة(يعني بعنوان يك نوع وجود دارد، نه بعنوان يك جنس) على ما مرّ غير مرّة، (جواب لو:) لعمّت الحركة جميع الأجسام فى جميع الأحوال والتالى باطل بالضرورة. بيان الملازمة: وجوب وجود المعلول حيث وجدت العلّة التامّة على ما هو المفروض من كون الجسم بما هو جسم علّة للحركة.
و إلى هذا الوجه أشار بقوله:‌ و عَمَّ؛ اى المعلول.
فإن قيل: كلا الوجهين منتقض بالطّبيعة الّتي هى الفاعلة الحركات الطّبيعيّة.
أمّا الاوّل: فلأنّ الطبيعة أمرٌ مستمرٌّ باقٍ كالجسميّة.
و أمّا الثّانى: فلأنّها(طبيعت) موجودة فى الاجسام كهى(صورت جسميه) أيضاً(همان گونه كه صورت جسميه درهمه ي اجسام است).
فلو جاز كون الطّبيعة علّة للحركة فليجز كون الجسميّة أيضاً(مثل صورت نوعيه) علّة لها(حركة)، وإن لم يجز كون الجسميّة علّة لها(حركة) لم يجز كون الطّبيعة أيضاً علّة لها.
قلنا: الجواب عن الأوّل: أنّ الطبيعة وإن كانت أمراً مستمراً لكنّها ليست بذاتها علّة للحركة، بل عند كونها بحال من الأحوال كالخروج عن الحيّز الطبيعى مثلاً(خروج از حيّز طبيعي بعنوان مثال است زيرا طبيعت با حلات ديگر علت حركت كيفي وكمي ووضعي است).
و عن الثّانى: أنّها و إن كانت موجودة فى جميع الأجسام لكنّها مختلفةً فيها(اجسام) بخلاف الجسميّة على ما مرّ.
و هذا معنى قوله‌: بخلاف الطبيعة المختلفة، أشارة إلى الجواب عن الثّانى‌. المستلزمة للحركة فى حال‌، أشارة إلى الجواب عن الأوّل.
فإن قلت: فليكن الجسميّة أيضاً مقتضية بحال كالطبيعة(همان گونه كه صورت نوعيه با حال مقتضي است).
قلت: فيلزم خلاف الفرض، إذا المفروض كون الجسميّة بما هى جسميّة علّة للحركة على ما اشرنا إليه(ص414)، و إلّا(اگراين فرض نبود) فلا نمنع جوازه(صورت جسميه علت فاعلي باشد) كيف(چگونه منع كنيم مقتضي بودن صورت جسميه را) و كون الجسميّة مع الطبيعة حال من احوالها(صورت جسميه)؟



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo