< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اعتبارات مبدأ ومنتها
بعد از اينکه مبدأ ومنتها واحتياج حرکت به مبدأ ومنتها بيان شد حال می پردازيم به نسبت بين مبدأ ومنتها که تقابل شان کدام يک از انواع تقابل است.
برای هريک ازمبدآ ومنتها دو اعتبار است؛ يکی اعتبار مبدأ با ذوالمبدأ ومنتهی با ذوالمنتهی وديگری اعتبار مبدأ با منتها وبالعکس.
اگر مبدأ با ذو المبدأ مقايسه شود ومنتهی با ذو المنتهی رابطه ی شان تضايف است چرا که مبدأ با ذوالمبدأ تصورمی شود ذوالمبدآ با مبدأ هم چنين منتهی با ذوالمنتهی تصور می شود وذوالمنتهی با منتهی وهرچيزی که تصورماهيت آن تصور به ماهيت ديگری داشته باشد وبالعکس تضايف آن دوچيز تضايف دارد.
چنانچه مبدأ با منتها مقايسه شود تضاد دارند چون دو امر متقابل يا تضاد دارند يا تضايف يا سلب وايجاب ويا ملکه وعدم ملکه. ومبدأ ومنتها تضايف ندارند چراکه تصور مبدأ بستگی به تصور منتها ندارد می شود مبدأ را تصور کنيم ولی توجه به منتها نداشته باشيم ويا منتها را تصور کنيم وتوجه به مبدأ نداشته باشيم. مبدأ سلب منتها ويا منتها سلب مبدأ نيست تا تقابل سلب وایجاب داشته باشند ومبدأ عدم ملکه منتها ويا منتها عدم ملکه مبدأ نيست که تقابل عدم وملکه داشته باشند پس تقابل شان تضاد است.
تعدد يا وحدت محرک ومتحرک: قبلا بيان کريم که حرکت محتاج به محرک ومتحرک است، اما محرک ومتحرک می تواند يک چيز باشد ويا بايد غير از متحرک باشد نياز به بحث دارد.
مدعا: علت فاعلی وعلت قابلی ويا محرک ومتحرک نمی تواند يکی باشند، بلکه بايد محرک غير از متحرک باشد.
دليل اول: اگرعلت فاعلی وعلت قابلی ويا محرک ومتحرک يکی باشند لازم می آيد که اصلا حرکتی درجهان نباشد لکن التالی باطل بالوجدان فالمقدم مثله.
بيان ملازمه: الف) حرکت چه قسری باشد چه طبيبعی وچه ارادی يا مکانی است، يا وضعی است، يا کمی ويا کيفی.
ب) حرکت مکانی بعنای انقال جسم است از مکانی به مکان ديگر واز حيّزی به حيّز ديگر وحرکت وضعی تغيير جسم است در وضعش ويا تغيير وضع جسم است
ج) قابل حرکت جسم است، اما نه بلحاظ ماده ونه بلحاظ صورت نوعيه بلکه بلحاظ صورت جسميه. پس قابل حرکت جسم بمعنای قابل ابعاد ثلاثه است نه صورت نوعيه ونه ماده. چرا که در حرکت مکانی جسم بمعنای قابل ابعاد ثلاثه است که مکان را پر می کند ووقتی که از آن جا منتقل شد مکان را خالی می کند ومکان ديگر را پر می کند واگر ماده ويا صورت نوعيه مکان را پرکند به تبع صورت جسميه است هم چنين جسم بلحاظ قابل ابعاد ثلاثه است که وضع بعمنای قابل اشاره حسی بودن ويا وضع بمعنای جزء مقوله ويا تمام مقوله اش تغيير می کند وچنانچه صورت نوعيه ويا ماده وضعش تغيير کند به تبع صورت جسميه است.
د) قابل با مقبول جمع می شود يعنی مادام که قابل است مقبول بايد وجود داشته باشد.
ه) مادام که علت باقی باشد معلولش هم باقی است.
و) چنانچه علت فاعلی حرکت هم صورت جسميه باشد وقتی که جزء اول حرکت وجود گرفت بايد باقی باشد چراکه علت آن که صورت جسميه است باقی است ووقتی که جزء اول حرکت باشد جزء دوم آن وجود نمی گيرد چرا که حرکت ممتنع است اجتماع اجزايش، به عبارت ديگر حرکت وجودش به اين نحو است که جزء اول آن بايد از بین برود تا جزء دومش بوجود بيايد ومادام که جزء اول باقی است جزء دوم موجود نمی شود وقتی که جزء دوم موجود نشود حرکت موجود نمی شود ويا حرکت کامل موجود نمی شود.
ان قلت : درحرکت قطعيه اين استدلال تمام است چرا که حرکت قطعيه طی نمودن حدود مسافت است بنحو متصل، وزمانيکه يک متحرک دريک حدّ باقی باشد حرکت قطعيه صدق نمی کند، اما حرکت توسطيه که بودن متحرک است بين مبدأ ومنتها همين که متحرک از مبدأ خارج شد حرکت توسطيه صدق می کند پس اين استدلال در حرکت توسطيه تمام نيست.
قلت: حرکت توسطيه بلحاظ بودنش بين مبدأ ومنتها ثابت است اما بلحاظ اينکه در هر درحدّی باشد قبل وبعد از آن حدّ در آن حدّ نيست يعني سيّال است پس امر ثابت نمی تواند علت حرکت توسطيه باشد.
متن: و لكلّ منهما اعتباران متقابلان(صفت اعتباران):
أحدهما: بالنظر إى ما يقالان له‌، فإنّ المبدأ قد يقال بالقياس إلى ذى المبدأ والمنتهى بالقياس إلي ذي المنتهي و هما ـ أعنى: المبدأ و ذا المبدأ و كذا(يعني أعني) المنتهى و ذا المنتهى ـ متقابلان تقابل التضايف كما مرّ.
و ثانيهما: اعتبار كلّ منهما(مبدأ ومنتها) بالنظر إلى الآخر، فإنّ المبدأ قد يقال بالقياس إلى المنتهى و كذا المنتهى بالقياس إلى المبدأ.
و بهذا الاعتبار(مقايسه مبدأ ومنتها) قد ذكرهما قبل ذلك بقوله: « قد يتحدان محلّاً و قد يتضادّان ذاتاً و عرضاً» فلذلك(چون مبدأ ومنتها را به اين اعتبار بيان كرد) لم يذكر هذا الاعتبار هاهنا(يعني حكمش را بيان نكرد).
و أمّا كونهما متضادّين على ما مرّ(ص412)، فلأنّهما متقابلان و ليسا بمتضايفين، فإنّه ليس كلّ من يعقل مبدأ الحركة يعقل منتهاها و بالعكس وليس أحدهما سلباً للآخر و لا عدم ملكة له فبقى تقابل التضادّ.
و لو اتّحدت العلّتان‌، قد عرفت(ص410، س12) وجه احتياج الحركة إلى العلّتين القابليّة و الفاعليّة، و المطلوب هاهنا أنّه لا يمكن أن يكون القابل للحركة بعينه هو الفاعل لها(حركة).
و استدلّ عليه بوجهين: الأوّل: أنّه لا شك أنّ القابل للحركة المكانية و الوضعيّة إنّما هو الجسم بمعنى الصّورة ـ أعنى: الجوهر القائل للأبعاد ـ لأنّه(جسم) هو المالى للمكان المقتضى للوضع بالذات(قيد المالي والمقتضي) وساير ما يتبعه(جسم) من المادّة و الصورة و الهيئات متصف بالتحيّز والوضع (متعلق متصف:) بالتبع و بالعرض، فإذا كان المقتضى للتحيّز و الوضع بالذات هو الصورة الجسمية كان الموصوف بالانتقال عن الحيّز(درحركت مكاني) و الوضع(درحركت وضعي) أيضاً بالذّات هو الصّورة الجسميّة، فيكون القابل للحركة هو الصورة الجسميّة فلوكان فاعل الحركة أيضا(همان طوركه قابل حركت صورت جسميه است) هو الجسم بهذا المعنى(صورت جسميه)، و(حاليه) هو(صورت جسميه) أمرٌ مستمرّ باقٍ لامحة، فاذا صار(جسم) علّة لجزء من الحركة الّذي هو(جزء حركت) أيضاًحركة لزم بقاء ذلك الجزء و دوامه بدوام علّته وما دام هذا الجزء باقياً لا يجوز أن يوجد الجزء الآخر لامتناع اجتماع أجزاء الحركة فى الوجود فلا تتحقق الحركة بتمامها، بل تكون(حركة) منتفية لامحالة وسواء فى ذلك(منتفي شدن حركة) الحركة بمعنى القطع و التوسّط، فإنّ الحركة التوسطيّة وإن كانت مستمرّة بحسب الذّات لكنّها(حركة) متجدّدة بحسب النسب إلي حدود المسافة، كيف(چگونه حركت توسطيه متجدد نباشد) و هى الراسمة للحركة للقطعية.
و إلى هذا الوجه(دليل اوّل) أشار بقوله:‌انتفى المعلول(يعني حركت).


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo