< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كلام شيخ دروجود خارجي حركت
بحث دراين داشتيم كه آيا طبيعت درخارج وجود دارد يانه؟ گفتيم معناي حركت اطلاق مي شود بر دواسم يكي حركت توسطيه وديگري حركت قطعيه، حركت توسطيه درخارج وجود دارد ولي حركت قطعيه درخارج موجود نيست. حال همين مطلب دركلام ابن سينا به تفصيل مي آيد.
شيخ: معناي حركت كه ارسطو بيان كرد، ومفهومش را فهميدي اسم است براي دوچيز، كه يكي از آنها درخارج وجود ندارد وديگري درخارج وجود دارد.
الف.حركت قطعيه: اگر مراد از حركت امرمتصل باشد كه عقل مي فهمد، البته براي متحرك بين مبداء ومنتها است، يا ازمتحرك كه بين مبداء ومنتها است ويا وقتي كه متحرك بين مبداء ومنتها است، براي متحرك بين مبداء ومنتها چنين حركتي وجود ندارد؛ چرا كه وقتي متحرك در مبداء است حركت بالقوه است وقتي كه اوّلين قدم را برداشت قدم اوّل بالفعل شده، ولي قدم هاي بعدي بالقوه است، زمانيكه قدم بعدي را برداشت قدم دوّم بالفعل شده امّا قدم هاي بعدي باز بالقوه است وقدم اوّل هم از بين رفته وهكذا هرقدم را كه برداشت قدم قبلي از بين رفته است وقدم هاي بعدي بالقوه است پس وقتي كه متحرك بين مبداء ومنتها است فقط يك قدم بالفعل است قدم هاي ديگر يا از بين رفته است ويا هنوز بالفعل نشده است. پس براي متحرك بين مبداء ومنتها امر متصل بالفعل كه حركت است وجود خارجي ندارد.
بعبارت ديگر حركت قطعيه عبارت است از قدم هاي متصل بهم، وقدم هاي متصل بهم درخارج وجود ندارد؛ چرا كه تا متحرك در مبداء است حركت بالقوه است، وقتي كه اوّلين قدم را برداشت اوّلين قدم بالفعل شده امّا قدم هاي بعدي هم چنان بالقوه است زمانيكه قدم دوّم را برداشت فقط قدم دوّم بالفعل است قدم اوّل از بين رفته وقدم هاي بعدي هم چنان بالقوه است وهكذا ساير قدم ها وقتي كه بالفعل شد قدم هاي قبل از بين مي رود وقدم هاي بعد بالقوه است. پس وقتي كه متحرك بين مبداء ومنتها است فقط يك قدم بالفعل است وحركت قطعيه قدم هاي متصل به هم است كه وجود ندارد؛ زيرا كه اتصال موجود به معدوم صحيح نيست.
باتوجه به بيان فوق وقتي كه متحرك در مبداء است حركت بالقوه دارد، زماينكه بين مبداء ومنتها است امر متصل بالفعل كه حركت است وجود ندارد، هرچند يك قدم بالفعل است ووقتي كه متحرك به منتها رسيد حتي يك قدم هم بالفعل نيست، چه رسد به امرمتصل بالفعل.
وقتي كه متحرك كه بين مبداء ومنتها است ذهن مي تواند برايش امرمتصل يعني حركت را تخيل نمايد، چراكه ذهن توانايي دارد كه براي متحركت اتصال را تصور نمايد، به يكي از صورت هاي ذيل :
1. يا به اين صورت كه متحرك را به دومكان نسبت دهد؛ يكي مكان را كه ترك مي كند وديگري مكان كه به آن مي رسد، واز نسبت متحرك به هرمكان صورتي مي گيرد واين صورت ها را كه كنار هم مي گذارد وامر متصل را مي سازد.
2. يا به اين نحوكه حاسه ي ما از حصول متحرك درمكان ودوري اش از چيزي ونزيكي اش به چيز ديگر صورت مي گيرد، هم چنين ازحصول متحرك درمكان بعدي ودوري اش از امري ونزديكي اش به امر ديگر صورت ديگر وهكذا صورت هاي بعدي را از ورود به مكان هاي بعدي ودوري ونزديكي اش از اجسام واين صورت ها از حاسه مشترك به خيال وارد مي شود ومتخيله اين صور را دركنار هم ومتصل مي بيند، اما درخارج چنين اتصالي نداريم؛ چرا كه مكان ترك ومكان ورود درخاج باهم جمع نمي شود، وقتي يك بالفعل مي شود كه ديگري از بين برود پس اتصال را درخارج نداريم.
ب. حركت توسطيه: حركت عبارت باشد از حالت توسط كه متحرك بين مبدا ومنتها دارد، به اين معنا كه متحرك وقتي بين مبداء ومنتها است هر حدّي را كه درنظر بگيريم متحرك در هيچ يك وقت وآن كه حركتش در آن حدّ نيست، بلكه از آن حدّ مي گذرد، يعني نمي توانيم انگشت بگذاريم وبگويم متحرك در اين حدّ است هم انگشت بگذاريم از آن حد گذشته است. اين معنا از حركت درخارج وجود دارد، وجا دارد كه اسم حركت به معنا اطلاق شود.
متن: و قال الشيخ فى طبيعيات الشفاء: « وممّا يجب أن يعلم فى هذا الموضع(كه بحث حركت است) أنّ الحركة إذا حصل من أمرها ما يجب ان يفهم(يعني مفهوم حركت كه برايت روشن شد)، كان مفهومها(حركت) اسماً لمعنيين: أحدهما: لا يجوز أن يحصل بالفعل قائماً فى الأعيان. والآخر : يجوز أن يحصل فى الأعيان.
فإنّ الحركة، إن عُنى بها الأمر المتّصل المعقول (متعلق معقول:) للمتحرّك بين المبدأ و المنتهى، فذلك(اين حركت) لا يحصل ألبتّة للمتحرك (حاليه:) وهو بين المبدأ و المنتهى، بل إنّما يظنّ أنّه(امرمتصل...) قد حصل نحواً من الحصول إذا كان المتحرّك عند المنتهى، وهناك(عندالمنتهي) يكون هذا المتّصل المعقول قد بطل منيث الوجود، فكيف يكون له حصول حقيقىّ فى الوجود، بل وهذا الامر(امرمتصل ...) بالحقيقة ممّا لا ذات له قائمة فى الاعيان. وإنّما يرتسم فى الخيال لأنّ صورته(امرمتصل...) قائمة فى الذّهن بسبب نسبة المتحرّك إلى مكانين: مكانٍ تَرَكَه و مكانٍ أدرَكَه. أو يرتسم فى الخيال لأنّ (اسم أن:) صورة المتحرّك (حاليه:) وله(متحرك) حصول فى مكان و(عطف برحصول:) قرب و بعد من الأجسام (خبرأن:)تكون قد انطبعت فيه(خيال)، ثم تلحقها(صورة) من جهة الحسّ صورة أُخرى بحصول آخر له(متحرك) فى مكان آخر و قرب و بعد آخرين، فيشعر بالصورتين معاً على أنّها صورة واحدة لحركة و لا يكون لها(صورة) فى الوجود حصول قائم (مثال براي منفي:)كما فى الذّهن. إذ الطّرفان(مبداء ومنتها) لا يحصل فيهما(طرفان) المتحرّك فى الوجود معا و لا(اي ولايحصل:) الحالة الّتى بينهما لها(حالة) وجود قائم.
و أمّا المعنى الموجود بالفعل الّذي بالحرىّ أن يكون الاسم(اسم حركت) واقفا عليه(يعني اطلاق شود برآن) و أن تكون الحركة الّتى توجد فى المتحرّك فهى(معني) حالته(متحرك) المتوسّطة حين يكون ليس فى الطّرف الاوّل من المسافة ولم يحصل عند الغاية، بل هو(متحرك) فى حدّ متوسّط بحيث ليس يوجد(متحرك) فى وقتٍ و لا فى آن من الآنات الّتى يقع فى مدّة خروجه إلى الفعل (خبرليس:)حاصلاً فى ذلك الحدّ، فيكون(تحقق) حصوله(متحرك) فى أىّ وقت فرضته(متحرك) قاطعاً لمسافة ما، و(حاليه) هو(متحرك) بَعدُ فى القطع‌.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo