< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تعريف حركت
بحث در تعريف حركت داريم، خواجه اول تعريف حكما را آورده است وبعد تعريف متكلمين را، لاهيجي تعريف حكما را با استناد به كلام ابن سينا توضحي مي دهد بعد به تعريف متكلمين مي پردازد.
تعريف حكما: حركت كمال اول است براي متحركي كه بالقوه است از آنجهت كه بالقوه است، نه از آن جهت كه بالفعل است يعني صورت نوعيه را دارد، والا صورت نوعيه كمال اول وحركت كمال ثاني متحرك خواهد بود.
توضيح مطلب: هرموجودي با صورت نوعيه به فعليت مي رسد ولذا صورت نوعيه كمال اول موجود است. اما موجودي كه قوه رسيدن به كمالي را دارد مثلا انسان مي تواند عالم شود، چنانچه انسان از اين جهت كه قوه عالم شدن دارد ملاحظه شود حركتش براي فرا گيري علم كمال اول است وعالم شدن كمال ثاني است. اما اگر انسان بلحاظ اينكه انسان است ملاحظه شود انسانيت كه بالفعل است مي شود كمال اولش وحركت براي علم كمال ثاني او است.
كلام ابن سينا: بلحاظ تصورت موجودات سه قسم اند: 1. موجودي كه از تمام جهات بالفعل است مثل مجردات تام، 2. موجودي كه از جهتي بالفعل وجهتي بالقوه است مثل موجودات مادي، 3. موجودي كه از تمام جهات بالقوه است. چنين موجود نداريم، حتي هيولي از آنجهت كه بالقوه است بالفعل است.
از ميان اقسام سه گانه قسم اول كه از تمام جهات بالفعل است حركت ندارد، قسم سوم هم اصلا وجود ندارد وقسم دوم كه از جهتي بالفعل است از وجهتي ديگر بالقوه داراي حركت اند.
خروج از قوه به فعل در تقسيم كلي تقسيم مي شود : 1. خروج دفعي كه موجودي دفعتا قوه اش را به فعليت برساند، 2. خروج تدريجي، كه موجود تدريجا قوه اش را به فعليت تبديل كند.
عروض خروج برمقولات: خروج بعناي عام كه شامل دفعي وتدريجي است برهمه ي مقولات ده گانه عارض مي شود.
عروض برجوهر: مثل اينكه نطفه ي انسان كه قوه ي انسان را دارد به فعليت مي رسد ومي شود انسان.
عروض بركم: مثل نبات كه اول قوه نمو را دارد وبعد بالفعل مي شود، ودركميت آن اضافه مي شود.
عروض بركيف: مثلا سيب قوه ي سرخ شدن را دارد وكم كم از قوه به فعليت مي رسد وكاملا سرخ مي شود.
عروض برأين: مثلا بخار قوه ي اين را داردكه درفوق باشد وزماينكه به بالا اين قوه به فعليت مي رسد.
عروض بر متي: مثلا انسان قوه ي اين را دارد كه در فردا باشد وقتي كه فردا شد آن قوه به فعليت مي رسد.
عروض براضافه: مثلا زيد قبل از تولد فرزندش قوه ي اب شدن دارد وقتي كه فرزندش متولد شد بالفعل اب مي شود.
عروض بر وضع: مثل خروج اتصاب از قوه به فعل.
عروض بر جده: مثل كسي كه قبلا بالقوه مسلح بود حالا بالفعل مسلح است، يا قبل ازكفش پوشيد بالقوه متنعل بود حالا كه كشف پوشيده بالفعل متنعل است.
عروض بر فعل: مثل آتش كه قبل از شعله ورشدن بالقوه موثر بود حالا كه شعله ور است يا چيزي روي آن قراردارد بالفعل موثر است.
عروض بر انفعال: مثلا آب وقتي كه روي آتش نيست بالقوه متاثر است زمانيكه روي آتش قرار گرفت بالفعل متاثر ومنفعل است.
متن: المسألة الثّالثة فى تعريف الحركة
فبدأ بما(تعريف) عرّفها(حركت) به الحكماء ثم اردفه بتعريف المتكلمين فقال‌: و الحركة كمال أوّل لما بالقوّة من حيث هو بالقوّة.(از آنجهت كه بالفعل است يعني صورت نوعيه را دارد حركت كمال ثاني است)
بيانه ما قال الشيخ فى طبيعيّات الشفاء: إنّ الموجودات بعضها بالفعل من كلّ وجهٍ، و بعضها من جهة بالفعل و من جهة بالقوّة و يستحيل أن يكون شي‌ء من الاشياء بالقوّة من كلّ جهة، لا ذات له بالفعل البتّة(قيد يستحيل/ قيد لاذات له). ليُسلَّم هذا(دوقسم موجوداست ويك قسم معدوم) و ليوضع وضعا(درطبيعيات اين تقسيم را بعنوان اصل موضوع قبول كن، تا درالهيات اثبات كنيم كه مجردات وجود دارند)، مع قرب تناول الوقوف عليه.
ثمّ من شأن كلّ ذى قوّة أن يخرج منها(قوه) إلى الفعل المقابل لها(قوه)، و ما(كمال) امتنع الخروج إليه(ما) بالفعل فلا قوّة عليه(ما).
و الخروج إلى الفعل عن القوّة: قد يكون دفعة، و قد يكون لا دفعة و هو(خروج) اعمّ من الامرين (دفعه ولادفعه) جميعا.
وهو(خروج) عامٌ و أعمُّ امر[1]يعرض لجميع المقولات(يعني خروج عام ترين امري است كه برهمه ي مقولات عارض مي شود)، فإنّه لا مقولة إلّا و فيها خروج من قوّة لها(مقوله) إلى فعل لها(مقوله).
أمّا فى الجوهر؛ فكخروج الإنسان إلى الفعل بعد كونه بالقوّة.
و فى لكم؛ فكخروج الباقى(النامي ظ) الى الفعل عن القوّة.
و فى الكيف؛ فكخروج السّواد الى الفعل عن القوّة.
و فى الاين؛ فكالحصول(ال بدل از مضاف اليه است؛ يعني كحصول شي في فوق) فوق بالفعل بعد القوة.
و فى متى؛ فكخروج الغد[2]إلى الفعل عن القوّة.
و فى الوضع؛ فكخروج المنتصب(صاف ايستاده) إلى الفعل عن القوّة.
و كذلك فى الجدة؛ كخروجه الى ان يكون متنعّلا او متسلّحا(قبلا بالقوه مسلح بود حال بالفعل مسلح شده است).
و كذلك فى الفعل و الانفعال.‌





[1] نسخه شفا: وهو بماهو أعم(يعني خروج از آن جهت كه شامل دفعي وتدريجي مي شود) أمرٌيعرض.(اين نسخه بهتر است چرا كه عام ترين امر كه عارض مقولات مي شود وجود است) .
[2] غد زمان است نه متي ولذا بهتر بود مي گفت : وكحصول شي في الغد.(آقاجمال خوانساري: وقتي كه غد از قوه به فعل خارج شد شي كه در غد است هم ازقوه به فعل خارج مي شود. پس خروج غد ملزوم وخروج شي از قوه به فعل لازم است. در اينجا ملزوم را گفته ولازم را اراده كرده است) .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo