< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشكال فخر بركيف نفساني بودن صحت ومرض
بحث در صحت ومرض داشتيم كه دوكيف نفساني است.
اشكال فخررازي: صحت ومرض كيف نفساني نيستند؛ چرا كه اجناس مرض سه تا هستند؛ سوء مزاج، سوء تركيب وتفرق اتصال، وهيچ كدام كيف نفساني نيست پس چگونه نوع ويا فرد آن كيف نفساني باشد.
توضح مطلب: مرض دوقسم است؛ يكي مفرد وديگري مركب. مرض مركب گاهي مركب از سوء مزاج وسوء تركيب است، گاهي مركب از سوء مزاج وتفرّق اتصال مثل بريده شدن بدن كه هم سوءتركيب است وهم تفرق اتصال وگاهي مركب ...، اما مرض مفرد به يكي از سوء مزاج، سوء تركيب وتفرق اتصال حاصل مي شود. وهيچ كدام از سوء مزاج و... كيف نفساني نيستند پس چگونه مرض مركب ومرض مفرد داخل تحت اين سه تا است كيف نفساني باشد.
بيان كيف نفساني نبودن سوء مزاج :
سوء مزاج وقتي اتفاق مي افتد كه كيفيت بيگانه وارد بدن شود، مثلا وقتي حرارت بدن به سي وهشت درجه برسد يك درجه حرارت غريبه وارد بدن شده است، حال يا خود اين حرارت غريبه كه مزاج را از اعتدال خارج كرده سوء مزاج است يا ناساز گارش با بدن ويا اتصاف بدن با آن، وجهت چهارم هم متصور نيست. اما هيچ يك از حالت هاي سه گانه كيف نفساني است؛ خود حرارت غريبه كه به آن تب حرارت مي گويند كيف محسوس است. ناسازگاري حرارت غريبه با بدن نوعي اضافه است واتصاف بدن به حرارت غريبه انفعال است.
انواع تب( حُمّي) : 1. حُمّ اليوم : تبي كه مي گيرد ورها مي كند ولو لحظه ي مثل كسيكه كنار بخاري نشسته ويا مي دود، 2. حُمّ الغب: تب نوبه كه به نوبت مي گيرد ورها مي كند، مثلا يك روز مي گيرد وبا علاج رها مي كند، 3. حُمّ الدِّق: تب كه رطوبت غريزي بدن را مي خورد وبدن يا عضو خاص بدن لاغر مي شود.
هرسه نوع تب با حرارت توجيه مي شود و حرارت كيف محسوس است.
بيان سوء تركيب: سوء تركيب وقتي است كه تركيب اعضاي دروني بدن بهم بخورد وكارش مختل شود، سوء تركيب مي تواند به صورت هاي مختلف باشد ولي هيچ كدام كيف نفساني نيست.
انواع سوء تركيب: سوء تركيب انواعي مختلفي دارد؛ گاهي مقدارتركيب بهم مي خورد وسبب اختلال فعل بدن يا آن عضو مي شود، مثل وقتي كه عضوي باد كند يا جزئي ازش كم شود (شايد سرطان از اين قبيل باشد)، گاهي ممكن است عضو تقسيم شود وعدد پيدا كند وفعل آن عضو مختل شود، گاهي ممكن است شكل بدن يا عضو خاص بدن بهم بخورد وكارش مختل شود ( شايد بشود اين قسم را لازمه ي بهم خوردن مقدار دانست)، گاهي وضع بدن يعني نسبتش با اعضاي مجاور بهم مي خورد وكارش مختل مي شود وگاهي مويرگ هاي كه مركزش قلب است مي گيرد ويا مجاري ادراربسته شده وكارش مختل مي شود.
بيان تفرّق اتصال: تفرّق اتصال از بين رفتن اتصال اعضاي بدن است، مثل اينكه دست بريده شود ويا استخوان بشكند، واز بين رفتن اتصال اعضاي بدن امر عدمي است وتحت هيچ مقوله ي نيست.
باتوجه به بيان فوق مرض كيف نفساني نيست وهمان گونه كه بيان شد با صحت تقابل دارد ودوشيء متقابل تحت يك مقوله اند. پس صحت هم كيف نفساني نيست.
جواب: قبول داريم كه امورسه گانه فوق كيف نفساني نيست، اما اين امور مرض نيستند بلكه سبب مرض اند ولازم نيست سبب ومسبب از يك جنس باشند مثلا مرگ اتفاق افتد وسبب غم واندوه مي شود كه كيف نفساني است. پس امور سه گانه فوق سبب مرض اند، نه جنس مرض واگر اطلاق مرض به آنها شده مسامحه است.
واسطه نداشتن صحت ومرض:
سوال : اگر صحت ومرض ضدان اند آيا ضدان اند كه سوم ندارند ويا سوم دارند بعبارت ديگر آيا صحت ومرض واسطه دارند ويا واسطه ندارند؟
جواب : صحت ومرض تقابل تضاد دارند صحت كيفيت نفساني است كه بواسطه اي آن از موضوع صحت يعني بدن افعال سالم صادر مي شود ومرض كيفيت نفساني است كه بواسطه اي آن از موضوع مرض يعني بدن افعال غير سالم صادر مي شود. باتوجه اين تعريف فرق صحت ومرض در سالم بودن افعال وغير سالم بودن افعال است وسالم بودن وغير سالم بودن رابطه ي سلب وايجاب دارند و روشن است كه بين سلب وايجاب واسطه ي وجود ندارد، والاّ ارتفاع نقيضين ومحال است.
تذكر: از بيان فوق استفاده مي شود كه تقابل متضادان هم بخاطر نفي واثباتي است كه در طرفين تقابل وجود دارد وگويا درهمه ي انواع تقابل وجه تقابل شان بجهت نفي واثباتي است كه درمتقابلين وجود دارد.
جالينوس : بين صحت ومرض واسطه وجود دارد؛ مثلا ناقه شخصي است كه از مريضي بيرون آمده است ولي كاملا خوب نشده است واصطلاحا گفته مي شود دوران نقاهت را مي گذراند به اين شخص نه سالم مي گويند ونه مريض، يا كسي كه يكي از اعضاي بدنش شكسته مثلا نه سالم است ونه مريض بلكه به اعتبار عضو شكسته مريض است وباعتبار ساير اعضا مريض ويا كسي كه در زمستان مريض ودرتابستان سالم است، اين شخص نه سالم است ونه مريض.
جواب لاهيجي : همان گونه كه بيان كرديم صحت ومرض تقابل دارند ودر تقابل شرائطي وجود دارد، اگر اين شرائط رعايت شود بين صحت ومرض واسطه نيست، درناقه شرط وحدت جهت وجود ندارد ناقه به جهت اينكه درجه قوي را ندارد سالم است وبه جهت داشتن درجه پايين سوء مزاج مريض است، بله اگر در ناقه با وحدت جهت هم اطلاق سالم شود وهم اطلاق مريض ويا نه اطلاق صحت ونه اطلاق مريض مي شود بگويييم ناقه واسطه ي بين صحت ومرض است. ولي با وحدت جهت ناقه يا سالم است ويا مريض.
شخص كه عضوي از اعضايش شكسته اگر هم اطلاق سالم به او مي شود وهم اطلاق مريض، بخاطر اين است كه شرط وحدت محل وجود ندارد. يا كسي كه درزمستان مريض ودر تابستان سالم است وبه او نه سالم گفته مي شود ونه مريض، بدليل نبودن شرط وحدت زمان است.
خلاصه : تقابل چه تضاد باشد، چه تضايف، چه عدم وملكه وچه تناقض داراي شرايطي است كه اگر رعايت شود متقابلان قابل جمع ورفع نيستند.
جواب ابن سينا: بطور كلي وقتي بين ودوتا متقابل واسطه وجود دارد كه شرايط تقابل رعايت شود ودرعين حال موضوع از دوطرف تقابل خالي باشد، اما اگر وحدت موضوع، وحدت جهت ووحدت زمان كه شرايط تقابل اند رعايت نشود درحقيقت تقابل وجود ندارد نه اينكه تقابل باشد ولي موضوع خالي از متقابلين باشد تا بگوييم واسطه وجود دارد.
حال در مانحن فيه اگر انسان واحد باشد(وحدت محل) ويكي از اعضايش را در نظر بگيريم(وحدت جهت) اين عضو در زمان واحد يا تعريف صحت بر آن صادق است ويا تعريف مرض، مگر اينكه صحت ومرض را طوري ديگري تعريف كنيم.
بعبارت ديگر ما مرض را طوري تعريف كرديم كه بعض افراد حال يا ملكه را شامل است وصحت را طوري تعريف كرديم كه ساير افراد حال يا ملكه را شامل شود، باتوجه به اين تعريف بين صحت ومرض واسطه وجود ندارد. اما اگر صحت ومرض را طوري ديگر وباشرايط ديگر تعريف كرديم ممكن است بين صحت ومرض واسطه باشد وچنين تعريف لزومي ندارد.
متن: واما اعتراض الامام على جعل الصحّة و المرض من الكيفيات النفسانية: بأنّهم اتّفقوا على أنّ أجناس الأمراض المفرد، ثلاثةٌ: سوء المزاج و سوء التركيب و تفرق الاتصال. و لا شي‌ء منها(ثلاثه) داخلا تحت الكيفيّة النفسانيّة.
أمّا سوء المزاج: فلانّه إمّا نفس الكيفيّة الغريبة التى بها(كيفيت) خرج المزاج(كيفيت متوسط است) عن الاعتدال على ما يُصرَّح به(كه درطب به آن تصريح شده) فيقال: الحُمىّ حرارة كذا، وهى(كيفيت غريبه) من الكيفيّات المحسوسة. و إمّا كون تلك الكيفية غريبة منافرة(منافربدن است) و هو(كون) من باب المضاف. و إمّا اتّصاف البدن بها و هو من مقولة أن ينفعل.
وأمّا سوء التّركيب: فلانّه عبارة عن مقدار أو عدد أو شكل(شايد لازمه ي بهم خوردن مقدار باشد) أو وضع(يعني نسبتش به اعضاي مجاور بهم بخورد) أو انسداد مجرى(مجراي ادرار يا شريان) يُخِلّ(مربوط به هريك) بالافعال و ظ انّ شيئا منها ليس من الكيفيات النّفسانية.
وامّا تفرّق الاتصال: فلانّه عدمىّ ليس بداخل تحت مقولة.
وإذا لم يدخل المرض تحت الكيفيات النفسانيّة لم يدخل الصحّة تحتها(كيفيات نفسانيه)، لكونه(مرض) مقابلا لها(صحت).
فقد أُجيب عنه: بأنّ تقسيم المرض الى هذه الانواع الثّلاثة مسامحة، والمقصود أنّ أنواع المرض كيفيّات نفسانيّة غير معتدلة تابعة للأمور المذكورة و مخلّة بالافعال، هذا.
وإذا عرفت أنّ المرض خلاف الصحّة فيقابلها(خلاف اعم از تقابل است ولذا بيان كرده كه مراد خلاف تقابل است)، وأنّ الكيفية الّتى بها يصدر الأفعال عن موضوعها إن كانت الأفعال سليمة فهى الصحّة و إن كانت غير سليمة فهى المرض، عرفت أنّ لا واسطة بين الصحّة و المرض اذ لا خروج عن النّفى و الإثبات.
وجالينوس أثبت بينهما(صحت ومرض) واسطة فقال: «الناقة و من ببعض اعضائه آفة او يمرض مدّة كالشتاء(زمستان) و يصحّ مدّة كالصّيف(تابستان)، لا صحيح و لا مريض.
وأنت تعلم أنّ ذلك(چنين واسطه قائل شدن) إنّما هو لإهمال شروط التّقابل من اتّحاد المحلّ و الزّمان و الجهة. و إذا رُوعى هذه الشروط فلا واسطة بينهما(صحت ومرض).
قال الشيخ: من ظنّ أنّ بين الصحّة و المرض وسطاً هو لا صحّة و لا مرض، فقد نسى الشرائط الّتى تجب أن تراعى فى ماله وسط و ما ليس له وسط، و تلك الشرائط أن يفرض الموضوع واحداً بعينه فى زمان واحد ويكون الجهة و الاعتبار واحدة. و حينئذ(دراين هنگام كه شرائط رعايت شد) إن جاز أن يخلو الموضوع عنهما كان هناك واسطة، و الّا(اگرشرائط رعايت شد وموضوع خالي نشد) فلا(واسطه وجود ندارد).
وإذا فُرِض إنسان واحد(كه محل بشود واحد) و اعتبر منه عضو واحد(كه جهت واحد باشد) فى زمان واحد، فلابدّ أن يكون إمّا معتدل المزاج سوّى التركيب(تركيبش انحراف ندارد) بحيث يكون فعله سليما و إما أن لا يكون كذلك فلا واسطة(بين صحت ومرض) إلاّ أن يحدّ الصحّة و المرض بحدّ آخر ويشترط فيه شروط لا حاجة إليها.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo