< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقابل صحت ومرض
ابن سينا دوبيان درباره مرض دارد، يك بار مرض را مضاد با صحت مي داند وبار ديگر عدم ملكه ي صحت، طبق بيان اول مرض امر وجودي است وطبق بيان دوم امر عدمي بخاطر رفع اين تهافت علما به توجيه كلام شيخ پرداخته اند.
ابن سينا در قانون مي گويد: «مرض هيئت مضاد با صحت است» باتوجه اين كلام تعريف مرض همان تعريف صحت است فقط بجاي « سليمة » « غير سليمة » مي آيد؛ يعني مرض ملكه يا حالي است كه بواسطه آن موضوع صحت يعني بدن افعال غير سالم صادر مي شود.
درفصل سوم از مقاله ي قاطيغيورياس شفا مي گويد: « مرض من حيث هو مرض عدم است» طبق اين كلام مرض با صحت تقابل عدم وملكه دارد.
توضيح مطلب: مرض سه حيث دارد؛ يكي از حيث كه مرض مرض است، دوم از حيث اينكه مرض نوعي الم است چنانكه صحت نوعي لذت است واينكه ما دركش نمي كنيم بخاطر استمرار صحت است واگر انسان مريض ناگهان خوب شود احساس لذت مي كند همين طوراگرناگهان مريض شود احساس الم مي كند. سوم از اين حيث كه الم مزاج است؛ يعني وقتي كه تعادل مزاج به هم بخورد ومزاج ثانويه بجود بيايد مرض عارض مي شود. از حيث اول مرض عدم صحت است و با صحت تقابل ملكه وعدم ملكه دارد.
همان گونه كه ملاحظه مي كنيم اين دو كلام شيخ تهافت دارد، طبق تعريف اول مرض امر وجودي وطبق تعريف دوم امر عدمي است، به همين جهت فخر وميرسيد شريف كلام شيخ را توجيه كرده اند كه تهافت رفع شود.
فخررازي: انسان سالم داراي هيئتي است كه مبداء افعال سالم است وقتي انسان مريض مي شود اين هيئت ازبين مي رود وهيئت جديد كه مبداء آفت است جاي آنرا مي گيرد، حال اگر مرض زوال هيئت صحت باشد امر عدمي است وبا صحت تقابل ملكه وعدم دارد واگر مرض هيئت جديد باشد امر وجودي است وبا صحت تقابل تضاد دارد.
تفتازاني: كلام فخررازي در دوصورت مي تواند كلام شيخ را توجيه كند وتهافتش از بين برود؛ يكي اينكه بگوييم مرض دوبار وضع شده است يك بار براي زوال هيئت اول وبار ديگر براي حدوث هيئت جديد، در اين صورت مرض مشترك لفظي است ومشكل تهافت برطرف مي شود، به اين صورت كه شيخ دريك كلامش يك معناي مرض ودركلام ديگرش معناي ديگر مرض را اراده كرده است، وديگر انيكه بگوييم مرض وضع شده است براي زوال هيئت اول واستعمالش بر حدوث هيئت دوم مجازي است ويا بالعكس در اين صورت هم تهافت كلام شيخ مرتفع مي شود؛ چرا كه شيخ دريك كلامش معناي حقيقي ودركلام ديگرش معناي مجازي را اراده كرده است. امّا بگوييم مرض يك معنا دارد تهافت كلام شيخ به حال خود باقي است.
ميرسيد شريف: مرض را مي شود به يكي از دوصورت تعريف كنيم؛ يا بگوييم مرض عدم سلامت افعال است ويا بگوييم مرض آفت وجودي است، درصورت اول مرض وصحت تقابل ملكه وعدم ملكه دارد ودرصورت دوم تقابل تضاد. ودوگونه سخن گفتن شيخ بخاطر ترديدي است كه نسبت به معناي مرض داشته است، درحقيقت شيخ گفته مرض يا بمعناي اول است ويا بمعناي دوم.
توجيه سوم: تضاد دواطلاق دارد؛ يكي اطلاق اصطلاحي وديگري اطلاق جمهور، طبق اطلاق اولي تضاد بين دوامر وجودي است ولي درعرف مردم وجمهور تضاد اعم است از اينكه هردو امر وجودي باشد ويا يكي امر وجودي وديگري عدمي. وشيخ وقتي مي گويد صحت ومرض تضاد دارند مرادش اطلاق عرفي ومشهوري تضاد است وبا كلام بعدي اش كه مي گويد صحت ومرض تقابل ملكه وعدم دارد تهافت ندارد.
شاهد توجيه سوم: شيخ درشفا تصريح كرده است كه تضاد مشهوري مي تواند بين امر وجودي وعدمي باشد ومثال زده به حركت وسكون وصحت ومرض.
متن: والمرضُ‌: و قد عرّفه الشيخ فى "القانون" :«بأنّه هيئة مضادّة للصحّة» اى ملكة او حالة تصدر عنها الافعال من الموضوع لها(ملكه وحالت) غير سليمة(درحاليكه افعال سالم نيست). وقال مثل ذلك فى ثانى(فصل دوم) سابعة(مقاله هفتم) "قاطيغورياس(مقولات عشر) الشفا‌" و هذا صريح فى انّ بينهما تقابل التضاد. لكن ما ذكر فى ثالثها(فصل مقاله ي هفتم) حيث قال: « إنّ المرض من حيث هو مرض(عدم صحت) بالحقيقة فهو عدم، لست اعنى من حيث هو مزاج او الم» مشعر بانّ بينهما(صحت ومرض) تقابل الملكة و العدم.
و اشار الامام فى المباحث المشرقية الى الجمع بين كلاميه: بأنّ عند الصحّة هيئة هى مبدأ لسلامة الأفعال و عند المرض تزول تلك الهيئة (وتحصل هيئة، ظ) هى(زوال هيئت) مبدأ للآفة فى الافعال فان جُعِل المرضُ عبارة عن عدم الهيئة الاولى(يعني هيئت كه مبدأ سلامت افعال است) و زوالها(هيئت اولي)، فبينهما تقابل العدم و الملكة و ان جُعِل(مرض) عبارة عن نفس الهيئة الثّانية فتَقابُل التضاد.
و قال شارح المقاصد: «كانّه(فخررازي) يريد أنّ لفظ المرض مشتركٌ بين الامرين(زوال هئت اولي وحدوث هئت ثانيه) أوحقيقة فى أحدهما و مجاز فى الآخر و إلاّ(اگرمرض دومعنا نداشته باشد) فالاشكال بحاله ».
و فى شرح المواقف بعد نقل كلام الامام: «أنّ الاظهر(حرف فخرفي نفسه درست است ولي بهتراين است كه بگوييم شيخ ترديد دارد) ان يقال ان اكتفى فى العرض بعدم سلامة الافعال، فذلك(عدم سلامت افعال) يكفيه عدم الصّحة المقتضية(صفت صحت) للسّلامة و ان اثبت هناك آفة وجوديّة فلا بد من اثبات هيئة يقتضيها و كان الشيخ متردّداً فى ذلك(كه مرض عدم سلامتِ افعال است يا آفت وجودي)».
وقيل: المراد(مراد ابن سينا اين است) انّ بينهما(صحت ومرض) تقابل العدم و الملكة بحسب التحقيق و تقابل التضاد بحسب الشهرة حيث لم يعتبر الجمهور فى التضاد كونهما وجوديّين بل اعتبار ذلك انّما هو بحسب الاصطلاح.
و قد صرّح الشيخ بذلك(تضاد بين صحت ومرض مشهوري است، نه حقيقي) حيث قال: «إنّ احد الضدّين فى التضاد المشهورى قد يكون عدما للآخر كالسكون للحركة و المرض للصحة على ما مر فى بحث التقابل ».
وفيه(قيل): ‌أنّ قوله «هيئة مضادة» ظاهر فى كون المرض أيضا(مثل صحت) وجودياً.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo