< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب دليل اشاعره
بحث در اين داشتيم كه حيات جسماني مشروط است به سه چيز: 1. اعتدال مزاجي، 2. داشتن بينه، 3. وروح بخاري. اما اشاعره داشتن بُنيه را شرط حيات نمي داند بلكه مي گويد حيات جسماني مي تواند به امربسيط وبلكه به جزء لايتجزي تعلق گيرد، وبراي اين مدعايش دليل اقامه كرد به اين نحو كه اگر نبيه شرط باشد يعني تركيب بدن از عناصر شرط باشد مركب مثلا دو جز داشته باشد، يكي از سه تالي فاسد لازم مي آيد: الف) اگر حيات واحد به دو جزء تعلق گيرد لازم مي آيد قيام عرض واحد به دوموضوع، ب) اگر به هرجزء حيات خاص تعلق گيرد مشروط به قيام حيات به جزء ديگر لازم مي آيد دور، ج)چنانچه براي هرجزء حيات باشد بدون اشراط قيام حيات به جزء ديگر لازم مي آيد ترجيح بدون مرجح.
جواب دليل اشاعره: سه فرض مطرح شده در دليل مي تواند صحيح باشد وهيچ يك از سه تالي فاسد مذكور لازم نيايد:
الف) حيات واحد مي تواند به مجموع اجزاء من حيث مجموع تعلق گيرد، واين قيام عرض واحد به موضوع واحد است نه قيام عرض واحد به دو يا چند موضوع، بله اگر عرض واحد به اجزاء من حيث هو اجزاء تعلق گيرد لازم مي آيد قيام عرض واحد به دو يا چند موضوع، ولي بُنيه تاليف اجزاء است نه اجزاء من حيث هي اجزاء.
ب) تعلق حيات به يك جزء مشروط به قيام حيات به جزء ديگر به سه صورت ممكن است؛ يكي اينكه قيام حيات به هر جزء مشروط باشد كه جزء ديگر قبلا حيات بگيرد وديگراينكه قيام حيات به هر جزء مشروط باشد به ينكه اجزاء باهم باشند وسوم آنكه قيام حيات به هرجزء مشروط باشد به مقارنت آن با حيات ساير اجزاء.
از سه فرض مذكور فرض اول دورتوقفي باطل است، اما دو فرض ديگر چنانچه دور هم باشد دور معي است كه باطل نيست، ومي شود قيام حيات به اجزاء به يكي از دوصورت صحيح باشد.
ج) تعلق حيات به بعض اجزاء دو فرض دارد؛ يكي ايكه به بعض اجزاء حيات تعلق گيرد مشروط به انضمام جزء ديگر به آن، نه قيام حيات به جزء ديگر، ولي تعلق حيات به جزء ديگر چنين شرطي ندارد، ودوم اينكه حيات به بعض اجزاء تعلق گيرد مشروط به تعلق حيات به جزء ديگر اما تعلق حيات به جزء ديگر چنين شرطي ندارد. پس در اين صورت اصلا دور لازم نمي آيد نه دور توقفي ونه دور معي، امّا ممكن است به بعض اجزاء حيات تعلق نگيرد، واين ترجيح بدون مرجح نيست؛ چرا كه ممكن است بعض از اجزاء در نفس الامر ترجيح داشته باشد كه ما نمي دانيم.
توضيح مطلب: بدن مركب از عناصر اربعه است، اما اعضاي بدن بنحوي است كه در هرجزء آن يكي از عناصر غلبه دارد مثلا در خون كه يكي از اجزاي بدن است آب غلبه دارد يا در استخوان خاك غلبه دارد و... پس مي شود بگوييم كه حيات استخوان مشروط است به انضمام خون به آن يا مشروط است به حيات خون يا قلب، ولي حيات خون يا قلب مشروط نيست به انضمام استخوان به آن يا مشروط نيست به حيات استخوان. واين ترجيح بدون مرجح نيست؛ چرا كه قلب يا خوان ممكن است ترجيح داشته باشد براي حيّ بودن.
اشكال: اينكه يك جزء حيات داشته باشد بدون انضمام جزء ديگر به آن ويا يك جزء حيات داشته باشد بدون حيات جزء ديگر، چنانكه مفاد « من دون عكس» چنين است، مستلزم اين است كه بُنيه شرط نباشد؛ چرا كه طبق اين فرض مي شود يك جزء حيات داشته باشد بدون اينكه جزء ديگر حي باشد وحال آنكه در بُنيه اجزاء شرط است.
جواب: اينكه قيام حيات به يك جزء مشروط به قيام حيات به جزء ديگر نيست مستلزم اين نيست كه وجود يك جزء مشروط به جزء ديگر نباشد تا وجود بنيه شرط نباشد، بعبارت ديگر براي وجود بُنيه وجود همه ي اجزاء شرط است، نه حيات همه ي اجزاء وما گفتيم كه قيام حيات مشروط به قيام حيات به جزء ديگرنيست، نه اينكه وجود جزء ديگر شرط نباشد تا مستلزم نفي بُنيه باشد.
متن: قد أُجيب عنه: بقيامها(حيات) (1) بالمجموع الّذي هو البُنية (2) أوبكل جزءٍ و يكون الاشتراط بطريق المعيّة دون التقدم (3) أوبالبعض مشروطاً بالآخر من دون عكس ليخالف(لتخالف. ظ) أجزاء البنية بالحقيقة و هى(اجزاء ) العناصر، ولا يلزم( از اينكه حيات جزء دوم مشروط به حيات جزء ديگر يعني اول نباشد) عدم اشتراط البنية التى هى المجموع، (تعليل براي لايلزم:) اذ عدم الاشتراط بقيام الحياة بالجزء الأوّل( يعني جزء ديگر) لا يستلزم عدم الاشتراط بوجود الجزء الاوّل(يعني لازم نمي آيد كه وجود جزء ديگر شرط نباشد) الّذي به(وجود اجزاء) يتحقق البنية.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo