< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:فرق اراده وكراهت با شهوت ونفرت
اراده وكراهت با شهوت ونفرت دوتا فرق دارند:
1. اراده به اراده وكراهت تعلق مي گيرد، اما شهوت به شهوت ونفرت تعلق نمي گيرد، هم چنين كراهت به كراهت وبه اراده تعلق مي گيرد ولي نفرت به نفرت وشهوت تعلق نمي گيرد.
بيان مطلب: هرچند لازم نيست كه اراده به اراده يا به كراهت تعلق گيرد، اما تعلق اراده به اراده وكراهت باطل نيست، مثلا انسان اراده كند كه با اراده چيزي نبويسد. همين طور انسان مي تواند كراهت نسبت كراهت واراده داشته باشد هرچند لازم نيست ولي صحيح است. اما شهوت نمي تواند به شهوت ونفرت تعلق گيرد، نه اينكه بتواند ولي لازم نباشد، دليل اين حرف هم وجدان است انسان به رجوع به خود مي بيند كه شهوت انسان به مشتهيات تعلق مي گيرد نه به شهوت، وشهوت مشتهي نيست. واگردر جاي فكر مي كنيم كه شهوت به شهوت تعلق گرفته است درحقيقت اراده است كه به شهوت تعلق گرفته است وماتوجه نداريم، مثلا اگر از شخص مريض بپرسيم: به چه شهوت داريد؟ واوبگويد: شهوت دارم كه شهوت داشته باشم. معنايش اين است كه اراده دارم كه شهوت داشته باشم.
بعبارت ديگر همان گونه كه قبلا ( ص320) بيان شد اراده وكراهت اعتقاد خاصي است كه به فعل وترك ختم مي شود، ونوعي علم اند وعلم مي تواند به علم يگر تعلق بگيرد هرچند لازم نيست. اما شهوت كه مربوط به قوه ي شهويه و نفرت كه مربوط به قوه غضبيه است امر غريزي است، نه از سنخ علم وآگاهي ولذا به خودشان وبه مقابل شان نمي توانند تعلق گيرند، واگر درجاي ما فكرمي كنيم شهوت به شهوت تعلق گرفته ويا نفرت به نفرت درحقيقت اراده است وكراهت كه نوعي علم اند به شهوت ونفرت تعلق گرفته است، وشهوت ونفرت فقط به مشتهي ومنفور تعلق مي گيرد، دليل اين مدعا وجدان انسان است.
اشكال: درجاي كه اراده به كراهت وكراهت به اراده تعلق گيرد لازم مي آيد كه يك شيء هم مراد باشد وهم مكروه باشد، مثلا درجاي كه اراده به كتابت تعلق مي گيرد وقتي كه كراهت به اين اراده تعلق مي گيرد كتابت كه متعلق اراده بود متعلق كراهت هم مي شود ولذا كتابت هم مراد است وهم مكروه. هم چنين زمانيكه كراهت مثلا به ترك كتابت تعلق گيرد اگر اراده به اين كراهت تعلق گيرد دراين جا ترك كتابت هم مكروه است وهم مراد.
جواب: وقتي كه اراده به كراهت تعلق مي گيرد متعلق اراده وكراهت يك شي مثلا ترك كتابت نيست تا ترك كتابت هم مراد باشد وهم مكروه، بلكه متعلق كراهت ترك كتابت است ومتعلق اراده خود كراهت است، نه ترك كتابت. ويا زمانيكه كه كراهت به اراده تعلق مي گيرد متعلق كراهت اراده است ومتعلق اراده مثلا كتابت پس متعلق كراهت واراده كتابت نيست كه يك شي هم مراد باشد وهم مكروه.
صاحب مواقف: اگر اراده بمعناي علم ويا بمعناي ميل بعد از علم باشد در اين صورت مي تواند به اراده وكراهت تعلق گيرد، هم چنين اگر كراهت بمعناي علم ويا ميل بعد از علم باشد مي تواند به كراهت واراده تعلق گيرد. اما چنانچه اراده وكراهت صفت خاص شاشد كه احد المقدورين را مختص به وقوع كند دراين صورت اراده وكراهت به اراده وكراهت نمي تعلق گيرد، چرا كه اراده وكراهت مقدور نيستند، والا تسلسل لازم مي آيد چرا كه اگر اراده مقدور باشد نياز به اراده ي قبلي دارد و اين اراده هم نياز به اراده ي قبلي دارد وهكذا فيتسلسل.
جواب شارح مقاصد: تفسير شاعره از اراده وكراهت مستلزم مقدور بودن متعلق اراده وكراهت نيست، بلكه اراده صفتي است كه مي تواند به مقدور وغير مقدور تعلق گيرد، مثلا انسان مي تواند اراده كند حيات وموت را بدون، درحاليكه حيات وموت مقدور نيست. پس اين صفت هم تواند به مقدور تعلق گيرد وهم به غير مقدور، البته شان اين صفت آن است كه مقدور براي وقوع تخصص مي دهد، بعبارت ديگر به هنگام فعليت مقدور را به تخصيص به وقوع مي دهد.
2. اراده مي تواند به غير مشتهي تعلق گيرد مثلا انسان اراده مي كند دواي را كه خشك وبد مزه است، وحال آنكه شهوت به غير مشتهي تعل نمي گيرد. هم چنين گاهي شهوت به چيزي تعلق مي گيرد كه مراد انسان نيست، مثل تناول طعام هنگام پر هيز.
تذكر : همان گونه كه از جواب شارح مقاصد وفرق دوم اراده وشهوت روشن است اراده در اين موارد بمعناي ميل است كه به دنبال علم مي آيد. ودر هرصورت چه اراده بمعناي قصد باشد كه به عمل منجر مي شود وچه بمعناي عزم وميل باشد كه دنبال علم مي آيد ومي تواند به مقدور وغير مقدور تعلق گيرد با شهوت كه ميل غريزي است فرق دارد. هم چنين كراهت چه بمعناي اعتاد خاص باشد وچه بمعناي نفرت باشد كه دنبال علم مي آيد با نفرت غريزي فرق دارد.
بعبارت ديگر ميل ونفرت دوتا اطلاق دارد؛ يكي ميل ونفرت به به دنبال علم مي آيد وبا آگاهي همراه است وديگري ميل ونفرت كه غريزي است. به قسم اول ميل ونفرت اراده وكراهت هم اطلاق مي شود وقسم دوم ميل ونفرت همان شهوت ونفرت است.
متن: وقد يتعلّقان‌؛ اى الإرادة و الكراهة بذاتيهما، فإنّ الإرادة قد تتعلّق بالارادة(يعني به هم جنس) و بالكراهة(يعني به غير هم جنس) بأن يريد الإنسان إرادته لشي‌ء(مثلا كتابت) أوكراهته له(شيء)، وكذا الكراهة. ولا يلزم منه(تعلق اراده به كراهت وتعلق كراهت به اراده) كون الشي‌ء مراداً و مكروهاً، لأنّ إرادة الكراهة و كراهة الإرادة لا يوجب إرادة المكروه و كراهة المراد(لف ونشرمرتّب).
وهذا بخلاف الشّهوة و النّفرة فإنّه لا معنى لاشتهاء الإنسان شهوته لشي‌ء الّا بمعنى الإرادة كما اذا قيل لمريض: أيّ شيء تشتهى؟ فقال: أشتهى أن أشتهى(اراده دارم كه اشتها داشته باشم، كه اشتهي اول بمعني «أراد» است). وكذا النّفرة لا يتعلّق بالنّفرة. فهذا هو الفرق بين الإرادة و الشهوة و الكراهة و النّفرة.
وامّا ما توهّمه صاحب المواقف: من أنّ هذا(تعلق اراده وكراهت به اراده وكراهت) إنّما يتأتى على تفسير الإرادة بالعلم او بما(ميل) يعقّبه(علم). و أمّا إذا فسّرت بالصفة المخصّصة فمتعلّقها لا يكون الّا مقدورا فيمتنع تعلّقها(اراده) بالارادة اوبالكراهة وبالعكس، لأنّ إرادتنا ليست مقدورة لنا و الّا(اگرمقدوربود) احتاج حصولها(اراده) فينا الى إرادة أخرى. وهكذا إلى ما لا يتناهى.
فدفعه شارح‌المقاصد: بأنّ هذا التّفسير لا يقتضي كون متعلّقها مقدوراً لجواز كونها صفة تتعلّق بالمقدور و غيره و يكون من شانها(يعني كارش) تخصيص أحد طرفى المقدور. ولهذا(تعلق به غيرمقدور نيزجايزاست) جاز إرادة الحياة و الموت.
فرق آخر، و هو أنّ الانسان قد يريد ما لا يشتهيه، كشرب دواء شبع (يعني خشك وبد مزّه)، وقد يشتهى ما لا يريده، كتناول الطعام حال الاحتماء(وقت پرهيز كردن).


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo