< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:فرق اراده ي فاعل واراده ي غير فاعل
اراده نسب به فعل وكراهت نسبت به ترك گاهي مربوط است به فاعل فعل وترك وگاهي مربوط است به غير فاعل فعل وترك، مثلا گاهي زيد مي خواهد فعلي را انجام دهد واراده ي فعل مي كند وگاهي شخص ديگري مي خواهد كاري انجام دهد ولي زيد اراده مي كند.
از طرف ديگر اراده گاهي اراده ي قديم است وگاهي اراده ي حادث، و باتوجه به بيان فوق اين اراده يا نسبت به فعل خود حادث وقديم است وگاهي نسبت به فعل غير. پس در مجموع چهار صورت داريم : 1. اراده ي قديم نسبت به فعل خودش، 2. اراده ي قديم نسبت به فعل غير، 3. اراده ي حادث نسبت به فعل خودش، 4. اراده ي حادث نسبت به فعل غير.
فرق است بين اراده ي كه مربوط به فاعل فعل است و اراده ي كه مربوط به غير فاعل فعل است، بعبارت ديگر فرق است بين اراده ي فاعل نسبت به فعل خودش دارد واراده كه موجود نسبت به فعل غير دارد. اراده ي فاعل نسبت به فعل خودش مي تواند موجب باشد ومي تواند موجب نباشد علي اختلاف مبنا، ولي اراده غير فاعل موجب نيست اجماعا.
بيان مطلب: معناي موجب بودن اراده: وقتي اراده موجب است كه بين اراده وفعل واسطه وفاصله نباشد بلكه اراده بدن واسطه وبدون فاصله فعل را به دنبال داشته باشد.
الف) اراده ي قديم نسبت به فعل خودش موجب است به اجماع حكما ومليين، مثلا خداوند تعالي اراده مي كند كه چيزي را خلق كند همان گونه مي شود اگر اراده كند كه در ازل خلق شود همان گونه مي شود واگر اراده كند كه درلايزال خلق شود همان مي شود.
ب) اراده ي قديم نسبت به فعل غير به عقيده ي معتزله واماميه موجب نيست، چراكه اراده ي غير فاعل است وارده غير فاعل موجب نيست، اما بنظر اشاعره اراده قديم نسبت به فعلِ غير موجب است، چراكه بعقيده ي اشاعره فاعلِ فعل عبد حقيقتا خداوند تعالي است، هر چند در ظاهر ما فكر مي كنيم كه عبد فاعل است.
اگر دقت كنيم بعقيده ي اشاعره هم اراده قديم نسبت به فعل عبد موجبه نيست، چرا كه طبق اين مبنا آنچه كه در ظاهر فعل عبد است در حقيقت فعل حق است پس اراده قديم نسبت به فعل خودش موجب است، نه نسبت به فعل عبد.
اين مطلب كه اراده ي قديم نسبت به فعلِ غير موجب نيست هرچند درظاهر قبولش سخت است، ولي باتحليل روشن مي شود كه حرف صحيحي است، چرا كه اگر انسان اراده ي كاري كند واراده قديم درمقابل آن قرار نگيرد بلكه اراده قديم به اين صورت باشد كه اگر خواستي انجام بده واگر نخواستي ترك كن در اين صورت روشن است كه انسان با اراده خودش كار را انجام مي دهد واراده قديم موجب نيست، وبلكه اگر اراده ي قديم به انجام آن كار باشد بازهم اراده قديم موجب نيست، چرا كه اراده ي قديم به اين صورت به فعل عبد تعلق مي گيرد كه عبد با اراده ي خودش آن كار را انجام مي دهد پس اراده ي بدون واسطه وبدون فاصله با فعل اراده ي خود عبد است. اما اگر اراده ي انسان به فعل تعلق بگيرد واراده قديم به مقابل آن تعلق بگيرد در اين صورت قطعا فعل انجام مي شود ولي درعين حال اراده قديم موجب نيست بلكه مانعي خارجي بوجود مي آورد كه فعل با اراده ي انسان انجام نشود ويا تغييري دراراده ي انسان بوجود مي آورد، ودرهرصورت اراده ي قديم موجب نيست بلكه يا انسان اراده اش تغيير كرده وكار را انجام نداده است ويا مانعي خارجي مانع از كار شده است، نه اينكه اراده قديم موجب ترك فعل ويا موجب فعل خلاف اراده ي انسان شده باشد، كه جبر لازم بيايد.
ج) اراده ي حادث نسبت به فعل خودش يا بنحو قصد است ويا بصورت عزم، اگر اراده ي حادث بنحو قصد باشد كه با فعل فاصله ندارد دراين صورت اراده ي حاث موجب است، وچنانچه بنحو عزم باشد كه ميل دارد كاري انجام دهد اين با فعل فاصله دارد وبا زوال شرط ويا وجود مانع از بين مي رود، در اين صورت اراده ي حادث موجب نيست.
ج) اراده ي حادث نسبت به فعلِ غير موجب نيست چرا كه نمي تواند فعل غير را به حد وجوب برساند كه بين اراده وفعل غير فاصله نباشد.
اشاعره : اراده ي حادث چه نسبت به فعل خود فاعل باشد وچه نسبت به فعل غير باشد موجب نيست، چرا كه اراده ي حادث مقهور اراده ي قديم است وكارهاي عبد فعل خداوند تعالي است بدون واسطه.
نتيجه: از آنچه كه بيان كرديم روشن شد كه اراده ي فاعل موجب است وارده غير فاعل موجب نيست، بعبارت ديگر اراده ي فاعل نسبت به فعل خودش مي تواند موجب باشد، چنانكه اراده ي قديم وارده ي حادث بمعناي قصد اين گونه است ومي تواند موجب نباشد مثل اراده ي حادث كه بمعناي عزم باشد(البته بنظراشاعره اراده ي حادث اصلا موجب نيست چه قصد باشد وچه عزم)، اما اراده ي فاعل نبست به فعل غير موجب نيست، چه اراده ي حادث باشد وچه اراده ي قديم باشد، حتي بنظر اشاعره.
متن: و يتغاير اعتبارهما؛ اى اعتبار الإرادة و الكراهة بالنّسبة الى الفاعل و غيره‌(يعني اراده ي فاعل واراده ي غير فاعل)، فانّ إرادة فاعل القديم اذا تعلّقت بفعل من افعال نفسه فهى موجبة للمراد باتّفاق من الحكماء و المليين.[1]
واذا تعلّقت(اراده ي قديم) بفعل من افعال غيره فهى موجبة أيضاً(همان گونه كه موجب نسبت به فعل نفسش) عند الاشاعرة دون غيرهم(اشاعره).
وإرادة الفاعل الحادث(صفت فاعل) ـ اعنى: العبد ـ إذا تعلّقت بفعلٍ من افعال نفسه كانت الإرادة قصد الى الفعل لا عزما عليه. والمراد من القصد ما نجده من أنفسنا حال إيجادنا الفعل. فهى(اراده حادث) موجبة أيضاً عند اكثر المعتزلة، بخلاف ما اذا كانت عزماً لتقدّم العزم على الفعل زمانا، وربّما يزول بزوال شرط او حدوث مانع. و عند الاشاعرة و جماعة من المعتزلة كالجبائيّين و طائفة من المتاخرين غير موجبة سواء كانت(اراده حادث) قصدا او عزما.
وأمّا إرادة غير الفاعل فغير موجبة اصلا، (بيان اصلا:) سواء كان الغير قديماً او حادثاً، فإنّ إرادة القديم و ان كانت موجبة لافعال العباد عند الاشاعرة، لكنّه هو الفاعل لها(افعال) حقيقة عندهم(اشاعره) دون العباد، فتدبّر.





[1] . مليين آنهاي كه در مباحث شان از دين هم استفاده مي كنند اعم ازمحدثين، فقها ومتكلمين وحكما آنهاي است كه درمباحث شان از دين بهره نمي برند، فقط از عقل استفاده مي كنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo