< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معناي عشق وشوق
بحث درلذت والم داشتيم بيان شدكه لذت والم عقلي قوي تر ازلذت والم حسي است، چراكه قوت لذت به قوت ادراك ومدرَك است وادراك عقلي قوي تر از ادراك حسي است چنانكه مدرَك عقلي قوي تر از مدرك حسي ومادي است. به همين خاطر ابتهاج خداوند تعالي به ذات خودش قوي ترين ابتهاج است، چرا كه حق تعالي هم شديد ترين ادراك را دارد وهم ذات حق كه مدرَك است كامل ترين وقوي ترين اشياء است.
اشد بودن ادراك : اشد بودن ادراك درجاي است كه مانعي داخلي وخارجي براي ادراك نباشد، مانع داخلي امكان مدرَك وراه يافتن عدم به آن است ومانع خارجي ماده ولوازم ماده است.
سوال: آيا ابتهاج خداوند تعالي به ذاتش قوي تر از ابتهاج خداوند به اوصاف وافعالش است، بعبارت ديگر قيد بذاته احترازي است يا توضيح؟
جواب: خداوند تعالي اگر به افعال واوصافش هم ابتهاج دارد در حقيقت به ذاتش ابتهاج دارد. پس ابتهاج خداوند تعالي فقط بذاتش است وقيد بذاته توضيحي است.
لفظ لذت در امور مادي استعمال مي شود و گويا موجود كه لذت مي برد موجود مادي است علاوه بر اين استعمال لفظ لذت برحق تعالي ومجردات در نزد جهمور متعارف نيست ولذا بجاي واژه «لذت» درباره حق تعالي از لفظ «ابتهاج» استفاده كرده است.
معناي عشق: براي دومعنا شده كه شايد معناي دوم به معناي اول برگردد:
1. عشق عبارت است از محبت افراطي؛
2. عشق تلاشي است برا حفظ آنچه كه وجود دارد، براي خلاف شوق كه تلاشي است براي بدست آوردن آنچه كه وجود ندارد.
عشق حقيقي ومجازي: عشق حقيقي آن است، كه متعلق آن كمال حقيقي باشد وعشق مجازي متعلقش كمال مجازي است.
لذت وابتهاج با عشق همراه است پس هرجاي كه لذت وابتهاج باشد عشق هم تحقق پيدا مي كند، وخداوند تعالي كه مبتهج بذاته است عشق حقيقي بذاتش دارد يعني با تصور ذاتش عشق بذاتش هم متحقق مي شود.
معناي شوق: شوق مركب از وجدان وفقدان است، مثلا بلحاظ حسي به چيزي نائل شده ولي بلحاظ حسي نائل شده است ولذا حركت مي كند كه به آن برسد، بعبارت ديگر شوق حركت است براي تميم آنچه كه نسبت به آن عشق داريم. پس هر مشتاقي به چيزي رسيده وچيزي را فاقد است.
عاشق ومعشوق بودن حق تعالي: حق تعالي عاشق لذاته ومشوق لذاته است، يعني خداوند تعالي هم عاشقِ ذاتش است وهم معشوق ذاتش است، چه غيري باشد كه عاشق خداوند تعالي باشد وچه غيري نباشد. البته روشن است كه غيري هست كه عاشق تعالي باشد پس خداوند تعالي هم معشوق ذاتش است وهم معشوق موجودات زيادي ديگر.
متن: و لذلك قال الشيخ فى الاشارات:« اجل(اعظم) مبتهج بشي‌ء هو الاوّل(اول تعالي) بذاته(كه بذاتش ابتهاج دارد)، لانّه اشد الاشياء ادراكاً لاشد الاشياء كمالاً،(صفت كمال / صفت كمال وادراك:) الّذي هو بري‌ء عن طبيعة الامكان و العدم(پس مانع داخلي از ادراك نيست) ـ و هما منبعا الشرّ ـ و لا شاغل له عنه(پس مانع خارجي هم از ادراك وجود ندارد)»
و قال المصنف فى شرحه: « وانما ترك لفظ اللذة و استعمل بدلها الابتهاج لان اطلاقها على الواجب الاوّل و ما يليه ليس بمتعارف عند الجمهور انتهى»
ثم انه كل شي‌ء يتصور فيه اللذة و الابتهاج يتصور فيه العشق و لذلك قال الشيخ بعد كلامه المنقول:« والعشق الحقيقى هو الابتهاج (كه متحقق مي شود بتصور حضور...) بتصوّر حضرة ذات مّا.
والشّوق هو الحركة الى تتميم هذا الابتهاج(ابتهاج عشقي)، اذا كانت الصّورة متمثّلة من وجه كما تتمثّل فى الخيال غيرَ متمثّلة من وجه، كما يتّفق أن لا يكون متمثّلة فى الحس حتى يكون(يتحقق) تمام التمثيل(تمثيل تام) الحسّى للامر الحسىّ(امر كه شانش اين است كه محسوس باشد). و كلّ مشتاقٍ فانّه قد نال شيئا ما وفاتَه شي‌ء.
وأمّا العشق فمعنى آخر(معناي ديگر غير از شوق است،كه اين معناي ديگر بيان شد)، فالأوّل عاشق لذاته معشوق لذاته عُشِق من غيره او لم يعشق(يعني چه غير عاشقش باشد چه نباشد)، و لكنّه ليس لا يعشق من غيره(يعني اين چنين نيست كه معشوق غير نباشد)، بل هو معشوق لذاته من ذاته و من اشياء كثيرة من غيره‌»


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo