درس شوارق - استاد حشمت پور
93/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقسيم لذت والم
بحث درتقسيم لذت والم داشتيم دراين جا دو بحث وجود دارد:
الف. لذت والم تقسيم مي شود به حسي وعقلي، بعبارت ديگر لذت ألم منحصر به حسي نيست بلكه لذت والم عقلي هم وجود دارد.
ب. لذت وألم عقلي قوي تر از لذت وألم حسي است.
دليل مدعاي اول: چنانكه براي حواس اموري وجود دارد كه نسبت به حواس خير وكمال است وچنانچه اين امور براي حواس حاضر شود حواس لذت مي برد، براي عقل هم اموري وجود دارد كه نسبت به آن خير وكمال است واگر براي عقل حاضر شود عقل لذت مي برد.
لذت ذائقه: ذائقه از متكيف شدن به كيفيت حلاوت لذت مي برد.
لذتباصره: باصره از متكيف شدن به اشكال زيبا ونيكو لذت مي برد.
لذت سامعه: سامعه از متكيف شدن به كيفيت اصوات نرم، پايين ورسا ومتكيف شدن به كيفيت نغمه هاي مناسب لذت مي برد.
لذت شامه: شامه از متكيف شدن به كيفيت بوهاي خوش لذت مي برد.
تذكر: كيف عرض است وعرض درخارج مستقل وجود ندارد، بلكه متكي به جوهر است وجوهر متكيف مي شود به كيف، وحواس ما هم وقتي لذت مي برد كه نايل شود ومتكيف شود به كيفيت امور حسي مُلِذه.
لذت لامسه: لامسه از متكيف شدن به كيفيت سطح هاي نرم ولطيف وكيفيت ملائم لذت مي برد.
لذت واهمه: واهمه سلطان وفرمانده قواي حيواني يعني غضبيه وشهويه است وچنانچه قوه ي غضبيه غالب شود واهمه از تصور اين غلبه لذت مي برد همين طور اگرقوه ي شهويه به مشتهيات خود دست يابد واهمه كه فرمانده است از درك آن لذت مي برد.
لذت ذاكره: گفته اند كه ذاكره مركب از سه قوه ي حافظه، متصرفه واهمه ويا خيال است، كه حافظه معنا ويا صورت را حفظ مي كند، متصرفه معنا را از ميان ساير معاني ويا صورت را ازميان باقي صور جدا مي كند وواهمه معنا را درك مي كند واز غلبه قوه ي غاضبه ورسيدن به مشتهيات قوه ي شهويه لذت مي برد. هم طور خيال صورت را درك مي كند واز تصور غلبه ورسيدن به مشتهيات لذت مي برد.
لذت عاقله : درك روشن ويقيني ـ برهاني تجليات حق، اوصاف وافعال حق ونظام وجود براي عاقله كمال وخير است وچنانچه عاقله به اين درك نايل شود لذت مي برد.
باتوجه به بيان فوق همان گونه كه براي حواس ظاهره وباطنه لذت وجود دارد براي عقل هم لذت وجود دارد؛ چرا كه تعريف لذت همان طور كه بر ادراك حسي مذكور صدق مي كند بر ادراك عقلي فوق هم تطبيق مي كند.
دليل مدعاي دوم: همان گونه كه بيان شد لذت والم نوعي ادراك است ولذا قوت لذت والم بستگي به سه چيز دارد: 1. قوت مدرِك، 2. قوت مدرَك، 3. قوت خود درك. وعقل هم مدرِك هم مدرَك وادراكش نسبت به مدرِك، مدرَك وادراك حواس قوت دارد. پس لذت عقلي قوي تر از لذت حسي است.
مدرَك عقل امور مجرد از ماده وغواشي ماده است ومدرَك حواس امور مادي است ومجردات قوي تر از ماديات است پس مدرَك عقل قوي تر از مدرَك حواس است.
عاقله كه وقتي كه شي را درك مي كند نفوذ مي كند به باطن آن وتمام ذاتيات وعوارض آن را درك مي كند ولي حواس نمي تواند ذاتيات شي را درك كند بلكه فقط سطح وعوارض شيء را درك مي كند. پس قوه عاقله مدرِك قوي تر از حواس است.
ادراك عقلي يقيني واز راه برهان است كه قوي ترين ادراك است ولي ادراك حواس غير يقيني است پس ادراك عقلي قوي تر از ادراك حسي است.
دليل دوم: كسانيكه به لذت عقلي نايل آمده اند تن به لذت حسي نمي دهد واين نشان مي دهد كه لذت عقلي قوي تر از لذت حسي است؛ چرا كسي كه به امور عالي رسيد به امور داني توجه نمي كند.
ان قلت : دليل قوق خلاف واقع است؛ زيرا كسانيكه به مرحله عالي سلوكي مي رسد تن به ازدواج مي دهد، به امور مادي توجه مي كند از مناظر زيبا لذت مي برد، چگونه مي گويد كسانيكه به امور عالي رسيده به امور داني توجه نمي كند.
قلت: آنهاي كه به مراحل عالي مي رسد اگر به لذت حسي توجه مي كند، به آن نگاه آلي ومقدمي دارد، وامور حسي ومادي را مقدمه امور عقلي وعالي مي دانند، نه اينكه نگاه استقلالي به امور مادي داشته باشند.
متن: الف) فكما ان لكل من الحواس ما(كيفيتي وجود دارد) هو خير و مؤثَر(برگزيده) عنده كالتكيف بكيفية الحلاوة للذائقة، وبكيفية الالوان الحسنة و الاشكال المستحسنة للباصرة، وبكيفية الاصوات الرخيمة(نرم، پايين ورسا) والنغمات المتناسبة للسامعة، و بكيفية الروائح الطيبة للشامة، وبكيفية السطوح الناعمة(نرم ولطيف) والكيفيات الملائمة اللامسة، وكتصور الغلبة(مربوط به قوه غضبيه) و المعانى المرجوة (مربوطه قوه شهويه) للواهمة وكتذكرهما(غلبه ومعناي مرجوه) للذاكرة. فاذا نالت هذه القوى(چه حس ظاهري وچه حس باطني) تلك الكمالات المؤثرة لها(قوه) التذّت بها.
ب)كذلك للقوة العاقلة أيضا(مثل حواس ظاهره وباطنه) كمال و خير مؤثر عندها هو ان يتمثل(صورتش بيايد) فيها بقدر الطاقة، (فاعل يتمثل:) جليّةُ الحق سبحانه و صفاته و افعاله و نظام الوجود على ما هو عليه (متعلق يتمثل:) على الوجه اليقين البرهانى المبرأ عن شوائب الاوهام(يعني جسميت وجزئيت). فإذا نالت(قوه عاقله) هذا الكمال و الخير المؤثر عندها(عاقله) التذّت به(تمثل به كمال و...) لامحة لتحقّق حدّ اللذّة هاهنا(درعاقله) كما تحقق هناك(درحواس).
(شرح قبل ازمتن:) و هى(لذت) هاهنا(درمرتبه عقل) اقوى ممّا(لذت) هناك(درمرتبه)، لكون ادراك العقل اتم من ادراك الحسّ لكونه و اصلا الى كنه الاشياء و حقائقها بخلاف ادراك الحسّ لكونه واقفا عند سطوح الاجسام و ظواهرها و لكون مدرَك العقل اشرف و ابهى(نيكوتر) لتجرّده عن الشوائب المادّية و (عبارت اخراي شوائب...:) العوارض الجسمانية التى هى منبع الخسة و(عبارت اخراي منبع...:) معدن الدناءة، بل لا نسبة لهذه اللذّة(لذت حسي) الى تلك اللذات(لذت عقلي) كما لا نسبة لمدرِك العقل الى تلك المدرِكات على ما بيّنا.
والى هذا اشار بقوله: و هو؛ اى العقلى اقوى و لذلك ترى الذين أُوتوا حظّاً منها يستحقرون طيّبات الحياة الدّنيا و لا يصدّنك(يمنعك) عن هذه(دليل ما) التفاتُ طائفة منهم الى شيء من شهواتها(طبيات حواس)، فانّ ذلك(التفات به حيات دنيوي) منهم ليس من حيث انّها لذّات حسيّة مرغوب فيها، بل من حيث إنّها بالقياس إليهم وسائل تلك اللذّة العظمى على ما قاله المحقق الشريف.
فثبت (1) تحقق اللذة العقلية (2) وكونها أقوى من اللذّات الحسية. وهذا(كلام خواجه) ردّ لمن زعم من اهل الظاهر(آنهاي كه مرحله عقلي نرسيده) انّه لا لذّة الاّ فى المحسوسات.
و هذه اللذة العقلية(لذت عقلي انسانها كه مجرد اند) ثابتة لسائر(بقيه) المجردات العقلية و(عبارت اخراي مجردات...:) الذّوات القدسيّة(مقدس از ماده) على طبقاتها و تفاوت مراتبها، بل المبدأ الأوّل جل شأنه و ان لم يتعارف اطلاق لفظ اللذة على ما هناك(ادراك كه در آنجا است).
بحث درتقسيم لذت والم داشتيم دراين جا دو بحث وجود دارد:
الف. لذت والم تقسيم مي شود به حسي وعقلي، بعبارت ديگر لذت ألم منحصر به حسي نيست بلكه لذت والم عقلي هم وجود دارد.
ب. لذت وألم عقلي قوي تر از لذت وألم حسي است.
دليل مدعاي اول: چنانكه براي حواس اموري وجود دارد كه نسبت به حواس خير وكمال است وچنانچه اين امور براي حواس حاضر شود حواس لذت مي برد، براي عقل هم اموري وجود دارد كه نسبت به آن خير وكمال است واگر براي عقل حاضر شود عقل لذت مي برد.
لذت ذائقه: ذائقه از متكيف شدن به كيفيت حلاوت لذت مي برد.
لذتباصره: باصره از متكيف شدن به اشكال زيبا ونيكو لذت مي برد.
لذت سامعه: سامعه از متكيف شدن به كيفيت اصوات نرم، پايين ورسا ومتكيف شدن به كيفيت نغمه هاي مناسب لذت مي برد.
لذت شامه: شامه از متكيف شدن به كيفيت بوهاي خوش لذت مي برد.
تذكر: كيف عرض است وعرض درخارج مستقل وجود ندارد، بلكه متكي به جوهر است وجوهر متكيف مي شود به كيف، وحواس ما هم وقتي لذت مي برد كه نايل شود ومتكيف شود به كيفيت امور حسي مُلِذه.
لذت لامسه: لامسه از متكيف شدن به كيفيت سطح هاي نرم ولطيف وكيفيت ملائم لذت مي برد.
لذت واهمه: واهمه سلطان وفرمانده قواي حيواني يعني غضبيه وشهويه است وچنانچه قوه ي غضبيه غالب شود واهمه از تصور اين غلبه لذت مي برد همين طور اگرقوه ي شهويه به مشتهيات خود دست يابد واهمه كه فرمانده است از درك آن لذت مي برد.
لذت ذاكره: گفته اند كه ذاكره مركب از سه قوه ي حافظه، متصرفه واهمه ويا خيال است، كه حافظه معنا ويا صورت را حفظ مي كند، متصرفه معنا را از ميان ساير معاني ويا صورت را ازميان باقي صور جدا مي كند وواهمه معنا را درك مي كند واز غلبه قوه ي غاضبه ورسيدن به مشتهيات قوه ي شهويه لذت مي برد. هم طور خيال صورت را درك مي كند واز تصور غلبه ورسيدن به مشتهيات لذت مي برد.
لذت عاقله : درك روشن ويقيني ـ برهاني تجليات حق، اوصاف وافعال حق ونظام وجود براي عاقله كمال وخير است وچنانچه عاقله به اين درك نايل شود لذت مي برد.
باتوجه به بيان فوق همان گونه كه براي حواس ظاهره وباطنه لذت وجود دارد براي عقل هم لذت وجود دارد؛ چرا كه تعريف لذت همان طور كه بر ادراك حسي مذكور صدق مي كند بر ادراك عقلي فوق هم تطبيق مي كند.
دليل مدعاي دوم: همان گونه كه بيان شد لذت والم نوعي ادراك است ولذا قوت لذت والم بستگي به سه چيز دارد: 1. قوت مدرِك، 2. قوت مدرَك، 3. قوت خود درك. وعقل هم مدرِك هم مدرَك وادراكش نسبت به مدرِك، مدرَك وادراك حواس قوت دارد. پس لذت عقلي قوي تر از لذت حسي است.
مدرَك عقل امور مجرد از ماده وغواشي ماده است ومدرَك حواس امور مادي است ومجردات قوي تر از ماديات است پس مدرَك عقل قوي تر از مدرَك حواس است.
عاقله كه وقتي كه شي را درك مي كند نفوذ مي كند به باطن آن وتمام ذاتيات وعوارض آن را درك مي كند ولي حواس نمي تواند ذاتيات شي را درك كند بلكه فقط سطح وعوارض شيء را درك مي كند. پس قوه عاقله مدرِك قوي تر از حواس است.
ادراك عقلي يقيني واز راه برهان است كه قوي ترين ادراك است ولي ادراك حواس غير يقيني است پس ادراك عقلي قوي تر از ادراك حسي است.
دليل دوم: كسانيكه به لذت عقلي نايل آمده اند تن به لذت حسي نمي دهد واين نشان مي دهد كه لذت عقلي قوي تر از لذت حسي است؛ چرا كسي كه به امور عالي رسيد به امور داني توجه نمي كند.
ان قلت : دليل قوق خلاف واقع است؛ زيرا كسانيكه به مرحله عالي سلوكي مي رسد تن به ازدواج مي دهد، به امور مادي توجه مي كند از مناظر زيبا لذت مي برد، چگونه مي گويد كسانيكه به امور عالي رسيده به امور داني توجه نمي كند.
قلت: آنهاي كه به مراحل عالي مي رسد اگر به لذت حسي توجه مي كند، به آن نگاه آلي ومقدمي دارد، وامور حسي ومادي را مقدمه امور عقلي وعالي مي دانند، نه اينكه نگاه استقلالي به امور مادي داشته باشند.
متن: الف) فكما ان لكل من الحواس ما(كيفيتي وجود دارد) هو خير و مؤثَر(برگزيده) عنده كالتكيف بكيفية الحلاوة للذائقة، وبكيفية الالوان الحسنة و الاشكال المستحسنة للباصرة، وبكيفية الاصوات الرخيمة(نرم، پايين ورسا) والنغمات المتناسبة للسامعة، و بكيفية الروائح الطيبة للشامة، وبكيفية السطوح الناعمة(نرم ولطيف) والكيفيات الملائمة اللامسة، وكتصور الغلبة(مربوط به قوه غضبيه) و المعانى المرجوة (مربوطه قوه شهويه) للواهمة وكتذكرهما(غلبه ومعناي مرجوه) للذاكرة. فاذا نالت هذه القوى(چه حس ظاهري وچه حس باطني) تلك الكمالات المؤثرة لها(قوه) التذّت بها.
ب)كذلك للقوة العاقلة أيضا(مثل حواس ظاهره وباطنه) كمال و خير مؤثر عندها هو ان يتمثل(صورتش بيايد) فيها بقدر الطاقة، (فاعل يتمثل:) جليّةُ الحق سبحانه و صفاته و افعاله و نظام الوجود على ما هو عليه (متعلق يتمثل:) على الوجه اليقين البرهانى المبرأ عن شوائب الاوهام(يعني جسميت وجزئيت). فإذا نالت(قوه عاقله) هذا الكمال و الخير المؤثر عندها(عاقله) التذّت به(تمثل به كمال و...) لامحة لتحقّق حدّ اللذّة هاهنا(درعاقله) كما تحقق هناك(درحواس).
(شرح قبل ازمتن:) و هى(لذت) هاهنا(درمرتبه عقل) اقوى ممّا(لذت) هناك(درمرتبه)، لكون ادراك العقل اتم من ادراك الحسّ لكونه و اصلا الى كنه الاشياء و حقائقها بخلاف ادراك الحسّ لكونه واقفا عند سطوح الاجسام و ظواهرها و لكون مدرَك العقل اشرف و ابهى(نيكوتر) لتجرّده عن الشوائب المادّية و (عبارت اخراي شوائب...:) العوارض الجسمانية التى هى منبع الخسة و(عبارت اخراي منبع...:) معدن الدناءة، بل لا نسبة لهذه اللذّة(لذت حسي) الى تلك اللذات(لذت عقلي) كما لا نسبة لمدرِك العقل الى تلك المدرِكات على ما بيّنا.
والى هذا اشار بقوله: و هو؛ اى العقلى اقوى و لذلك ترى الذين أُوتوا حظّاً منها يستحقرون طيّبات الحياة الدّنيا و لا يصدّنك(يمنعك) عن هذه(دليل ما) التفاتُ طائفة منهم الى شيء من شهواتها(طبيات حواس)، فانّ ذلك(التفات به حيات دنيوي) منهم ليس من حيث انّها لذّات حسيّة مرغوب فيها، بل من حيث إنّها بالقياس إليهم وسائل تلك اللذّة العظمى على ما قاله المحقق الشريف.
فثبت (1) تحقق اللذة العقلية (2) وكونها أقوى من اللذّات الحسية. وهذا(كلام خواجه) ردّ لمن زعم من اهل الظاهر(آنهاي كه مرحله عقلي نرسيده) انّه لا لذّة الاّ فى المحسوسات.
و هذه اللذة العقلية(لذت عقلي انسانها كه مجرد اند) ثابتة لسائر(بقيه) المجردات العقلية و(عبارت اخراي مجردات...:) الذّوات القدسيّة(مقدس از ماده) على طبقاتها و تفاوت مراتبها، بل المبدأ الأوّل جل شأنه و ان لم يتعارف اطلاق لفظ اللذة على ما هناك(ادراك كه در آنجا است).
