< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعريف لذت والم

بحث درکيفيات نفسانيه داشتيم علم وقدرت بيان شد، حال می پر دازيم به لذت والم. ممکن است کسی تصورکند که لذت والم مطلقا کيف نفسانی نيست بلکه در بعضی جا کيف نفسانی ودر موارد کيفيت بدنی است مثلا در جای که دست بريده شود دست انسان درد می کند ويا وقتی که غذای تند و شرين می خوريم زبان شرينی وتندی را درک می کند وهکذا، ولی روشن است که درمثال اول لامسه درد را درک می کند ولامسه قوه ی نفسانی است ودرمثال دوم ذائقه که قوه ی نفسانی است تندی وشرينی را درک می کند، هم چنين اموری ديگری که در ظاهر با بدن لذت ودرک می شود در حقيقت يکی از قوای پنجگانه ی نفس است که لذت والم را درک می کند. علاوه بر اين بعدا بيان می شود که لذت والم خود ادراک است نه چيزی که ادراک شود وروشن است که ادراک امر نفسانی است.

لذت والم وجدانی التصور است، وما بالوجدان می يابيم وتصور ش می کنيم وامر وجدانی بديهی است نياز به تعريف ندارد، امّا در بعض جاها تعريف کرده اند ولی اين تعريف برای شناسايی نيست بلکه برای تعيين مسمی است. چرا که امور بديهی زيادی در ذهن ما وجود دارد و با تعريف معين مي كنيم كه كدام يك مراد ما است.

براي لذت والم تعاريف مختلفي بيان شده است كه چهار تاي آن در اين جا آمده. از جمله ي كسانيكه لذت والم را تعريف كرده بوعلي سينا در اشارات است، مصنف عين عبارت بوعلي را با شرح خواجه در اين جا آورده است.

الف) تعريف ابن سينا: «اللّذة هى ادراك و نيل لوصول ما هو عند المدرك كمال و خير من حيث هو(ما) كذلك(خير وكمال) و الألم هو ادراك و نيل لوصول ما هو عند المدرك آفة و شر و من حيث هو(ما)كذلك(آفت وشر) ».

اين تعريف داراي مفرداتي است كه يناز به بيان دارد:

ادراك ونيل: وقتي گل پيش ما حاضر است وما به آن توجه داريم، هم مدرك ما ست يعني صورت علميه ما در ذهن ما ست وهم نيل به آن داريم، ولي وقتي كه گل پيش ما حاضر نيست بلكه فقط صورت آن درذهن ما است در اين صورت فقط مدرك ما است ولي نيل به آن نداريم.

سوال: آيا نيل ما را از ادراك بي نياز نمي كند، بعبارت ديگر خود همان نيل لذت والم نيست؟

جواب: تا ادراك در كنار نيل نباشد لذت والم نيست، براي تحق لذت والم هم ادراك نياز است وهم نيل.

سوال: چرا لفظي كه هم ادراك وهم نيل را افاده كند در تعريف نياورديد؟

جواب: لفظي كه بتواند هم ادراك وهم نيل را افاده كند نداريم؛ يعني جامعي كه هم نيل وهم ادراك را افاده كند وبا يك لفظ بيان شود نداريم.

سوال: چرا اول ادراك را وبعد نيل را آوريد؟

جواب: قانون در تعريف اين است كه اول عام را وبه دنبال آن خاص را بياوريم، بعبارت ديگر طبيعي ومنطقي اين است كه اول عام بيايد وبعد خاص.

سوال: چرا قيد وصول در تعريف آمده؟

جواب: گاهي انسان شي را درك مي كند نايل هم مي شود ولي لذت نمي برد، براي اينكه درك ونيل لذت والم باشد نياز به صول است، مثلا گاهي مالي به انسان هبه مي شود، ما از آن اطلاع هم داريم ولي به وقتي كه به دست ما رسيد ما احساس لذت مي كنيم.

سوال: چرا گفته « ماهو عندالمدرك كمال وخير» ؟

جواب: خير دوقسم است؛ گاهي خير واقعي است، مثل عبادت خداوند تعالي وگاهي نسبي، در باب ارزش خير واقعي ومطرح است ودرباب لذت والم خير وشر نسبي مطرح است. پس بايد خير نسبت مدرك باشد.

سوال: اولا فرق كمال وخير چيست، ثانيا چرا كمال وخير باهم آمده است وثالثا چرا كمال مقدم بر خير شده است؟

جواب: هر شي كه لايق شي است ابتدا با لقوه آنرا دارد وبعد تبديل مي شوود به بالفعل، واين فعليت براي شي كه بالقوه لايق بود هم كمال است وهم خير، بعبارت ديگر كمال وخير عبارت اند از حصول بالفعل امري كه حصول بالقوه داشت، واين كمال وقتي كه مؤثر وبر گزيده هم باشدخير است.

باتوجه به بيان فوق جواب هرسه سوال روشن شد، چرا كه خير همان كمال مقيد است وبراي شناخت مقيد ما نياز داريم كه اولا مطلق را بشناسيم وبعد مقيد را به همين جهت هم بايد باهم بيايد وهم كمال مقدم شود.

نكته : تعريف بگونه ي است كه گويي لذت والم فقط مربوط به امر حسي است، اما چنانكه از تقسيم لذت والم بدست مي آيد لذت والم منحصر به امور محسوس نيست بلكه لذت والم گاهي حسي است، گاهي خيالي وگاهي عقلي. شايد براي تعريف لذت والم عقلي وخيالي قيود مثل نيل ووصول نياز نباشد، ولي براي لذت والم حسي لازم است به همين خاطر اين قيود در تعريف آمده تا تعريف جامع افراد باشد.

متن: المسألة الثالثة فى اللذّة و الألم‌

على ما قال‌ و منها اى من الكيفيات النّفسانيّة اللذة و الالم‌، و هما(لذت والم) من الوجدانيات البديهيّة التصور و قد يفسّران قصدا الى تعيين المسمّى.

فقال الشيخ فى الاشارات: «اللّذة هى ادراك و نيل لوصول ما هو عند المدرك كمال و خير من حيث هو(ما) كذلك(خير وكمال) و الألم هو ادراك و نيل لوصول ما هو عند المدرك آفة و شر و من حيث هو(ما)كذلك(آفت وشر) ».

و قال المصنّف فى شرحه: « أمّا الادراك فقد مرّ شرح اسمه[1] و امّا النّيل فهو الاصابة و الوجدان.

و انّما لم يقتصر(مصنف) على الادراك لانّ ادراك الشي‌ء قد يكون بحصول صورة تساويه و نيله لا يكون الّا بحصول ذاته و اللّذة لا يتم بحصول ما يساوى اللّذيذ بل انّما يتمّ بحصول ذاته.

و انّما لم يقتصر على النّيل لانّه لا يدلّ على الادراك الّا بالمجاز[2] .

و انّما اوردهما معا لفقدان لفظ يدلّ على المعنى المقصود (متعلق يدل :) بالمطابقة و قدم الاعمّ(ادراك) الدّال بالحقيقة و اردفه بالمخصّص(يعني نيل) الدّال بالمجاز.

و انّما قال: «لوصول ما هو عند المدرك» ولم يقل: لما هو عند المدرك، لانّ اللذّة ليست هى إدراك اللّذيذ فقط، بل هى ادراك حصول اللّذيذ للملتذّ و(عطف بر ادراك) وصوله(لذيذ) إليه(ملتذ).

و انّما قال: «ما هو عند المدرك كمال و خير» لأنّ الشّي‌ء قد يكون كمالاً و خيراً بالقياس الى شي‌ءٍ و هو(شي) لا يعتقد كماليّته و خيريّته فلا يلتذّ به، و قد لا يكون كذلك(كمال وخير) و هو(شي) يعتقده فيلتذ به. فالمعتبر كماليّته عند المدرك لا فى نفس الأمر.

والكمال و الخير هاهنا(درباب لذت والم كه خير وشر نسبي مطرح است برخلاف باب خير وشر كه خير واقعي مطرح است) ـ اعنى المقيسين الى الغير ـ هما حصول شي‌ء لما من شانه ان يكون ذلك الشي‌ء له، اى حصول شي‌ء يناسب شيئا و يصلح له او يليق به بالقياس الى ذلك الشي‌ء. و الفرق بينهما(كمال وخير) أنّ ذلك الحصول(حصول چنين شي بر آن شي) يقتضي لامحة براءة ما من القوّة لذلك الشي‌ء(شي كه صاحب كمال مي شود) فهو(شي) بذلك الاعتبار(كه صاحبش را از قوه تبرئه مي كند، صاحبش را از قوه خارج مي كند) فقط كمالٌ و باعتبار كونه مؤثرا(برگزيده است) خيرٌ. و انّما ذكرهما(كمال وخير) لتعلّق اللّذة بهما(كمال وخيريعني خروج از قوه ومؤثر بودن) و أخّر ذكر الخير لانّه يفيد تخصيصا ما لذلك المعنى‌(برائة ما من القوه).


[1] . شرح اسم حد است ولي چون شي وجودش ثابت نشده از آن تعبير به شرح الاسم مي شود وبعد از اثبات وجود شي همان مي شود تعريف حدي.
[2] . نايل شدن مستلزم ادراك است واگر نيل را گفتيم وادراك را اراده كرديم مي شود ودرتعريف حق نداريم از كنايه ومجاز استفاده كنيم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo