< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فرق سهو ونسيان
فرقي بين سهو ونسيان كه اين جا آمده است در نوع كتب بيان شده وخواجه ولاهيجي هم ذكر كرده ورد نكرده است.
وقتي كه ما امري را درك مي كنيم چه آن امر معقول باشد چه محسوس گاهي نسبت به آن سهو پيدا مي كنيم وگاهي نسيان.
فرق سهو ونسيان: علم، سهو ونسيان سه حالت است براي انسان وقتي كه انسان چيزي را درك مي كند، صورت يا مفهومي از آن چيز در ذهن انسان نقش مي بندد ودرحقيقت انسان باتوجه به آن صورت ومفهوم است كه به شي خارجي علم دارد، تا وقتي كه انسان به آن صورت ومفهوم توجه دارد انسان حالت علم دارد، زمانيكه به اين صورت ويا مفهوم منتقش درخزانه ي نفس توجه نداشته باشد حالت سهو بر انسان عارض مي شود وزمانيكه صورت ومفهوم از خزانه ي ذهن پاك شود حالت نسيان بر انسان عارض مي شود.
توضيح مطلب: وقتي انسان امري را درك مي كند ساختار ذهن انسان بگونه ي است كه آن شي وارد يكي از مخازن سه گانه مي شود، اگر مدرَك صورمحسوسه باشد وارد مخزن صور جزئي مي شود كه عبارت است از قوه ي خيال وبه آن مصوره وحافظ صور هم گفته مي شود، اگر مدرَك معناي جزئي ووهمي باشد وارد مخزن معاني جزئيه مي شود، كه به آن حافظه معاني هم مي گويند، ووقتي كه مدرَك معاني كليه وصور كليه باشد در مخزن آن اختلاف است برخي از جمله ابن سينا گفته است مخزن نفس است برخي ديگر گفته است مخزن عالم عقل است، صدرا گاهي مي گويد مخزن رب النوع است و درجاي ديگر مي گويد مخزن عقل فعال وبطور كلي عالم عقل است، ومعاني كليه وصور كليه در عالم عقل بعنوان مجرد عقلي بوجود شخصي وجود دارد وما چون از دور مي بينم كلي مي بينيم.
درهر صورت نوعا گفته اند مخزن عقل فعال است، ابن سينا قبول نداركه مخزن اين طور كليات نفس باشد. پس سه تا مخزن روشن شد، گاهي صورت يا معنا در مخزن وجود دارد ولي ما احضارش نكرديم، كه آنرا در جلو حس مشتر ك يا واهمه قرار دهيم گاهي هرچه تلاش مي كنيم كه آنچه را كه قبلا كسب كرديم احضار كنيم نمي توانيم،
باتوجه به بيان فوق وقتي كه صور ومعاني در مخزن وجود دارد، وحس مشترك يا واهمه ويا عاقله ي ما مشغول توجه ومطالعه ي آن است انسان عالم است، وقتي كه صور ومعاني در مخزن وجود دارد، ودرجلو حس مشترك يا واهمه يا عاقله نيست، ولي ما قدرت احضارش را داريم در اين صورت انسان سهودارد وغافل است وزمانيكه صور ومعاني بطور كلي از مخزن زايل شده است وما قدرت احضار نداريم در اين صورت گفته مي شود نسيان حاصل شده است. پس كلا سه حالت داريم يكي ادراك وديگري سهو وسومي نيسان كه سهو بين ادراك ونسيان است.
اشكال : اگر مخزن صوركليه معاني كليه عقل فعال يا رب النوع وبطور كلي عقول است نسيان مطالب عقلي چگونه حاصل مي شود، آيا نسيان مطالب عقلي با مطالب ديگر فرق دارد ويا صور ومعاني كليه از عقل فعال هم پاك مي شود؟
جواب : نه صور از عقل فعال پاك مي شود ونه نسيان مطالب عقلي با مطالب ديگر فرق دارد، اما درك مطالب عقلي به اين صورت است كه انسان بايد هيئتي را داشته باشيم تا با عقل فعال ارتباط پيدا كنيم ووقتي كه اين هيئت نباشد ما نمي توانيم با عقل فعال ارتباط پيدا كنيم وعملا ما به صور ومعاني دست رسي نداريم پس عملا گويي صورت ومعاني گليه پاك شده است، بعبارت ديگر صور ومعاني در عقل فعال باقي نيست وبعبارت سوم عقل فعال وبطوركلي عقول ديگر خزانه براي نفس ما نيست.
البته امروزي ها نسيان را پاك شدن نمي داند بلكي نوع گم شدن مي داند، وقدما نسيان را بمعناي پاك شدن صورت ومعاني از مخزن مي داند.
تذكر: سهو درعرف گاهي به نسيان اطلاق مي شود ولي سهو در معناي دقيق بمعناي غفلت وعدم توجه است.
شك: شك تردد ذهن است بدون رجحان يكي از طرفين سلب وايجاب، پس شك وقتي است كه ذهن مردد باشد، اما اگر يكي از طرفين را ترجيح داد طرف راجح مي شود مظنون و طرف مرجوح مي شود موهوم و انسان حالت ظن وهم دارد.
تذكر(1): از بيان فوق فهميده مي شود كه شك در تصديقات است، نه در تصورات، چرا كه شك تردد ذهن است بين حالت سلب وايجاب وروشن است كه در تصور سلب وايجاب نداريم. مثلا وقتي چيزا تصور مي كنم تا وقتي گفتيم است يا نيست شك درست مي شود.
تذكر(2): طرفين اعم از طرف وجود وعدم، سلب وايجاب، ملكه وعدم ملكه و... است ولذا لاهيجي طرفين را تفسير كرده است به سلب وايجاب.
تذكر(3): سهو درعرف بمعناي اشتباه و جهل مركب است، ولي معناي اصطلاحي سهو همان است كه بيان شد.
تذكر(4): سهو عدم ملكه علم است جهل هم عدم ملكه است، ولي سهووقتي است كه علم حاصل شده وبعد عدم علم عارض شده است ولي جهل عدم علم است ابتداء.
تعلق علم به علم واعتقاد به اعتقاد و... :
علم گاهي به خودش تعلق مي گيرد وگاهي به اعتقاد وگاهي به اشياء ديگر، مثل اينكه انسان به چيزي علم يا اعتقاد دارد به علم واعتقاد خودش هم علم دارد، هم چنين اعتقاد گاهي به خودش تعلق مي گيرد گاهي به علم وگاهي به اشياء ديگر، مثلا علم يا اعتقاد داريم به اسلام واعتقاد داريم كه آن علم يا اعتقاد حق است.
دليل: علم واعتقاد درصورتي نمي تواند به چيزي تعلق گيرد كه مانع باشد، براي تعلق علم واعتقاد به اشياء ديگر ممكن است مانعي داخلي باشد ومي شود هم مانع خارجي باشد، ودرصورت كه موانع داخلي وخارجي نباشد علم واعتقاد براي انسان حاصل مي شود، ولي براي تعلق علم به خودش، اعتقاد به خودش وعلم به اعتقاد واعتقادبه علم مانع داخلي وخارجي نيست.
متن:و قد يفرق بينه‌ اى بين السّهو و بين النسيان‌ بانّ السّهو هو زوال الصورة العلميّة عن النفس مع بقائها فى الحافظة(نفس كه قوه اي ادراكي است توجه به آن ندارد ولي درمطلق حافظه كه اعم از حافظه ي معاني وحافظه ي صورت است وجود دارد) فلذلك(چون درحفظه باقي است) لا يحتاج فى استرجاعها(صورت علميه) الى تجشّم ادراك جديد. والنسيان هو زوالها(صورت علميه) عنهما(نفس وحافظه) معا فلذلك(چون از هردوزايل شده است) يحتاج الى ذلك(تجشم...).
فالسهو حالة متوسطة بين الادراك و النسيان و فيها(حالة) زوال الصورة من وجه(ازنفس) بقاؤها(صورت) من وجه اخر(ازحافظه).
فان قيل: كيف يتصور زوال الصّورة عن خزانة المعقولات التى هى العقل الفعّال عندهم(مشاء/ فلاسفه)؟
قلنا: اذا زالت الهيئة التى بها(هيئت) يتمكن من الاتصال بالمجرّد المسمّى بالعقل الفعّال لم يبق ذلك المجرد خزانة للنفس فقد زال الصّورة عنه(مجرد) من حيث هو خزانة لا من حيث نفسه(صورت/ عقل فعال) فلا استحالة(يعني زوال صورت وعروض نسيان مستلزم محال نيست).
و الشك تردّد الذهن بين الطرفين‌ اى طرفى النسبة الحكمية و هما(طرفين) الايجاب و السّلب من غير رجحان لاحدهما(طرفين).
و قد يصحّ تعلّق كلّ‌من الاعتقاد و العلم بنفسه‌ اى يصحّ تعلق الاعتقاد بالاعتقاد و تعلق العلم بالعلم اذ لا حجر(منع) فيهما(علم اوعتقاد؛ يعني مانع دروني براي علم واعتقاد نيست كه به اشياء ديگر وبه خودش تعلق گيرد) فيتعلقان بكلّ شي‌ء.
و بالآخر اى يصحّ تعلق الاعتقاد بالعلم و تعلق العلم بالاعتقاد لذلك(اذ لاحجر فيهما) أيضا.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo