< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:اشكالات علم اجمالي
بحث در مراتب علم داشتيم وعلم را بلحاظ مراتب به سه قسم تقسيم كرديم؛ علم بالقوه، علم اجمالي وعلم تفصيلي.
فخررازي سه اشكال برعلم اجمالي دارد كه دوتاي آن بيان شد.
دنباله ي اشكال دوم (ماقلوا ) : اينكه مي گوييد ما به دنبال سوال جواب را مي دانيم اجمالا، صحيح نيست؛ چرا كه پاسخ سوال عبارت است از صورت علميه كه بعد از تحقيق حاضر مي شود، ولي اين جواب لازم دارد كه هنگام سوال معلوم ما است، وآن لازم است عبارت است از اينكه ما وقتي سوال مي دانيم كه چيزي پيش ما حاضر است كه اگر آنرا بررسي كنيم پاسخ سوال خواهد بود. پس آنچه كه معلوم ما است لازم جواب است كه تفصيلا به آن علم داريم وآنچه كه مجهول است خود جواب است، وچيز سوم نداريم كه معلوم اجمالي باشد.
اشكال سوم : ما چيزي به عنوان معلوم اجمالي نداريم، آنچه را كه شما معلوم اجمالي مي گوييد در حقيقت مركب است از يك معلوم تفصيلي ويك مجهول تفصلي، بعبارت ديگر مايك چيز داريم كه از جهتي معلوم است تفصيلا واز جهت مجهول است، از اين جهت كه جواب است معلوم است واز جهت اينكه جواب تحقيقي است مجهول است. پس ما چيزي به عنوان معلوم اجمالي نداريم، ولي چون معلوم ومجهول دريك جاي جمع شده است ما فكر مي كنيم كه علم اجمالي داري.
جواب اشكال اول : شما گفتيد تفاصيل و مقدمات يا معلوم است ويا معلوم نيست، اگر معلوم است از هم متميز است وعلم تفصيلي حاصل است واگر معلوم نيست جهل دريم وحالت سوم نداريم كه علم اجمالي باشد، درحاليكه مي شود مقدمات معلوم باشد بنحو مجموعي وروي هم در اين صورت علم اجمالي به پاسخ داريم.
بعبارت ديگر گاهي به مقدمات توجه داريم بدون دقت وگاهي توجه دقيق داريم، درصورت كه توجه دقيق نداريم هرچند مقدمات حاضر است ولي ترتيب شان معلوم نيست ولذا علم اجمالي حاصل است و زماني كه توجه دقيق به مقدمات داشته باشيم ترتيب وچنش مقدمات و نتيجه ي حاصل را مي دانيم و علم تفصيلي حاصل است.
مثال: وقتي جماعتي از دور مي آيد گاهي انسان نگاهش را تيز نمي كند در اين صورت مي داند كه گروهي مي ايد ولي تعداد وترتيب شان را نمي داند، ولي زمانيكه انسان نگاهش را دقيق وتيز كند هم تعداد وهم ترتيب افراد را مي داند، در صورت اول بيننده احساس وابصار اجمالي دارد ودر صورت دوم ابصار تفصيلي.
جواب اشكال دوم : مراد از علم اجمالي اين نيست كه صورت واحد براي امور مختلف باشد وماهيات مختلف صورت واحد داشته باشد تا شما اشكال كنيد كه صورت واحد نمي تواند در برابر ماهيات مختلف باشد.
مراد از علم اجمالي اين است كه وقتي كه مركب به ذهن مي آيد انسان هم به مركب عالم است وهم به اجزاي مركب، منتها عقل اين گونه است كه گاهي تمركزش روي مركب است وبه اجزا توجه ندارد، وبار ديگر هم به مركب وهم اجزاء توجه دارد، در صورت اول علم اجمالي ودرصورت دوم علم تفصيلي است.
بعبارت ديگر مراد از علم اجمالي حصول فعي صورت متعدد نيست، بلكه مراد اين است كه وقتي مركب به ذهن آمد گاهي انسان به مركب توجه دارد وگاهي هم به مركب توجه دارد هم به اجزايش، زمانيكه تنها به مركب توجه دارد علم اجمالي است كه واسطه است بين زماني كه علم به مركب نداريم ووقتي كه علم به اجزاي مركب مفصلا داريم.
جواب از ماقالوا : بحث ما درعارض نيست كه بگوييد عارض معلوم است وخود جواب مجهول، بحث ما درخود مركب است كه گاهي اجمالا معلوم است، چنانكه بيان شد، وگاهي تفصيلا.
متن: و إماما قالوه(آنچه را كه طرفداران علم اجمالي گفتند) من انّه عقيب السؤال عالم بالجواب اجمالا لا تفصيلا لترتبه(تفصيل) على التقرير فمردود بان لذلك الجواب حقيقة و ماهيّة(كه همان صورت علميه است) و له(جواب) لازم و هو(لازم) انّه(جواب/ شان) شي‌ء(شيءموجودٌ: مبتدا وخبر) يصلح جوابا لهذا السؤال و المعلوم عقيب السؤال هو ذلك اللازم و هو معلوم بالتفصيل و امّا حقيقة الجواب فمجهولة فى تلك الحالة (قبل ازتقريروتبيين).
الثالث: ان المعلوم الاجمالى معلوم من وجه و مجهول من وجه اخر و الوجهان متغايران لا محالة فالوجه المعلوم لا اجمال فيه و الوجه المجهول غير معلوم البتة لكن لما اجتمعا(معلوم ومجهول) فى شي‌ء واحد ظُنّ انّ العلم الاجمالى يغاير العلم التفصيلى.
و الجواب عن الاوّل: على ما فى الحواشى الشريفيّة انّ صور تلك التفاصيل حاصلة فى الذهن مجتمعة معا لكن العقل لم يحدق(تيزنكرده) نظره الى كل واحدة منهما(دومقدمه/ مقدمه ونتيجه: تفاصيل) على حدة و لم يلتفت الا الى الجملة فاذا شرع فى المسألة و قرّرها شافيا و حدّق النظر الى كل واحد من المعلومات التى فى تلك المسألة حصل له(شخص) فى العلم بها(تفاصيل) مرتبة اخرى مفصّلة متميّزة بالبديهة (متعلق متميزة) عن الاولى(مرتبه اولي) التى هى علم بتلك التفاصيل أيضا و ملاحظة لها اجمالا.
ونظير هاتين المرتبتين (متعلق نظير) فى الاحساسات ان نرى جماعة دفعة ثم نحدق النظر إليها فانا نجد في الابتداء حالة اجمالية و بعد التحديق حالة اخرى تفصل الاولى و لا شك انّ ابصارنا لتلك الجماعة حاصل فى الحالين معا.
وعن الثانى على ما فى شرح المواقف: انه اذا علم المركب بحقيقته حصل فى الذهن صورة واحدة مركبة من صور متعددة بحسب تلك الاجزاء(مثلا اگر سه جزء داريم سه صورت خواهيم داشت) و العقل حينئذ(هنگام كه مركب بحقيقته آمده نه بااجزايش) متوجه قصدا الى المركب دون اجزائه فاذا توجّه إليها(اجزاء) وفصّلها(اجزاء) صارت ملحوظة قصدا منكشفا بعضها عن بعض انكشافا تامّا لم يكن حاصلا فى الحالة الأولى مع حصول صور الاجزاء فى الحالتين.
و قوله المعلوم عقيب السّؤال عارض من عوارض الجواب قلنا الكلام فى ما اذا كان المركب حاصلا فى الذّهن بحقيقته لا باعتبار عارض من عوارضه فانّ ذلك(علم به عارض) ليس علما باجزائه لا اجمالا و لا تفصيلا.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo