< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بيان اقسام ضروري

در تقسيم علم بحث داشتيم وتقسيم كرديم علم را به كسبي وضروي كه به استقرا شش تا است ولذا قابل زيادت ونقص است.قضيه اي كه به ما داده مي شود يا به صرف تصور موضوع ومحمول تصديقش مي كنيم، اين قضيه بديهي است ويا به صرف تصور موضوع ومحمول تصديقش نمي كنيم بلكه تصديقش نياز به واسطه دارد، اين واسطه يا احساس است وقضيه مي شود از مشاهدات ويا غير احساس، وقتي كه غير احساس واسطه باشد اين واسطه يا هنگام تصور طرفين همراه ذهن است و قضيه از فطريات است ويا هنگام تصور طرفين همراه ذهن نيست، بلكه محتاج است يا به حدس وقضيه مي شود از حدسيات ويا به اخبار متواتر وقضيه مي شود از متواترات ويا به تجربه وقضيه مي شود از مجربات.

3. فطريات : قضاياي است كه تصديقش علاوه بر تصور طرفين نياز به واسطه دارد واين اولا غير از احساس است وثانيا مخفي از عقل نيست وبلكه همنگام تصور طرفين پيش عقل حاضر است، به اين قضايا مي گويند قضايا قياستها معها، مثل حكم به اين كه اربعه زوج است؛ چون كه اربعه منقسم است به متساويين وكل منقسم به متساويين زوج است پس اربعه زوج است.

توجه داريم كه قياس مذكور هنگام تصور اربعه وزج پيش عقل حاضر است.

4. حدسيات : قضاياي است كه صرف تصور طرفين براي تصديقش كافي نيست، نياز به واسطه دارد ولي اين واسطه پيش عقل حاضر نيست، بلكه بايد حدس خود را به كار بيندازيم، مثل اينكه مي گوييم نور قمر كسبي است، تصديق اين قضيه نياز به حدس دارد، وما از اختلاف شكل كه قمر پيدا مي كند گاهي به شكل قمر است وگاهي به شكل قرص وگاهي ربع ويا نيمه اي آن روشن است حدس مي زنيم كه نور قمر كسبي است.

حدس : حدس با فكر دوتا فرق دارد؛ يكي اينكه درحدس يا اصلا حركت نيست ويا حركت ثانيه نيست وديگر اينكه نوعا صائب است، ولي فكر اولا داراي حركت است وحركت ثانيهء آن كه يافتن حدوسط است طولاني است وثانيا درفكر خطا زياد رُخ مي دهد.

انسان ها بلحاظ داشتن حدس : بلحاظ داشتن حدس شايد بشود انسان ها را دريك دسته بندكلي به سه دسته تقسيم كرد؛ انسان هاي كه كم حدس مي زند يا اصلا حدس ندارد، انسان هاي كه بلحاظ داشتن حدس متوسط اند وانسان هاي كه در بسيار از امور حدس مي زنند ويا تمام كارها وتصديقاتش با حدس صورت مي گيرد. همين طور بلحاظ كيفيت حدس هم مي توانيم اين دسته بندي را داشته باشيم[1] .

5. متواترات : قضاياي است كه تصديقش علاوه بر تصور طرفين نياز به واسطه دارد واين واسطه حس نيست، فطرت وحدس هم نيست، بلكه خبر گروهي باشد كه عادتا توافق آنها بر گذب محال است.

6. مجربات : قضاياي است كه تصديقش علاوه بر تصور طرفين نياز به تجربه دارد، مثل اينكه نوشيدن سقمونيا موجب تسهيل صفرا است.

تذكر (1) : قضيه اي كه تصديق علاوه بر تصور طرفين بستگي به خبر واحد محفوف به قرينه دارد، ازقبيل حدسيات است؛ يعني از خبر واحد ثقه حدس مي زنيم كه آن قضيه صادق است.

تذكر (2) : چنانچه خبر واحد مؤيد به معجزه در تصديق قضيهء دخالت داشته باشد آن قضيه كسبي است، نه ضروري، چرا كه پذيرش خود معجزه با استنباط عقلي است.

فرق استقرا و مشاهدات با مجربات : دراستقرا، مشاهدات ومجربات نياز به تكر مشاهده است ولي دراستقرا و مشاهده به علت نمي رسيم درحاليكه در مجربات به علت پي مي بريم، به اين صورت كه اگر تجربه اي با فراهم بودن شرايط تجربه چند بار تكرار شود ونتجه واحد داشته باشد قياس خفي را به آن ضميمه مي كنيم ومي گوييم وقوع امر واحد اكثرا يا دائما اتفاقي نيست. پس بايد سببي داشته باشد.

تذكر : اينكه قياس خفي به صورت قضيه مرددة المحول بيان مي شود به اين خاطر است كه اگر علت به مانع برخور نكند دائما معلول حاصل مي شود وچنانچه به مانع برخورد كند معلول حاصل نمي شود، وچون برخور به مانع كم اتفاق مي افتد پس اكثرا معلول حاصل مي شود. ولذا مي گوييم هذا اكثري او دائمي وكل ما كان اكثري او دائمي ليس باتفاقي فهذا ليس باتفاقي.

متن: (b/2) واما ان يكون تلك الواسطة غير الاحساس: (1) فاما ان لا يعزب ( مخفي نمي شود) عن العقل ( ظرف لايعزب:) عند تصوّر الاطراف وهى الفطريات يقال لها قضايا قياساتها معها كالحكم بان الاربعة زوج لانقسامها الى متساويين.

(2) وان كانت تلك الواسطة تعزب: (2/1) فامّا ان يحتاج الى استعمال الحدس فيها و هى الحدسيات كالحكم بان نور القمر مستفاد من الشمس لما يرى من اختلاف تشكلاته ( گاهي به شكل هلال در مي آيد، گاهي به شكل قرص و...) بحسب اختلاف اوضاعه من الشمس.

(2/2) و اما ان لا يحتاج الى استعمال الحدس: 1. فاما ان يكون من شانها ( واسطه ) ان يحصل بالاخبار و هى المتواترات و هى ( متواترات ) القضايا التى يحكم بها العقل بواسطة كثرة شهادة المخبرين بوقوع امر ممكن مستند الى المشاهدة ( متعلق كثرت ) بحيث يحكم ( عقل ) بامتناع تواطؤهم ( توافق ) على الكذب.

وامّا الّذي ( صفت قول ) يحكم ( عقل ) به ( قول ) بواسطة الخبر الواحد المحفوف بالقرائن فهو من قبيل الحدسيات.

و امّا الّذي ( صفت قول ) يحكم ( عقل ) به ( قول ) بواسطة الخبر الواحد المؤيد بالمعجزة. وبالجملة ما دلّ الدّليل على صدقه فهو من‌النظريات فيكون خارجا عن المقسم.

2. واما ان لا يكون من شانها ان تحصل بالاخبار و هى المجربات فهى ما يحكم به العقل بواسطة تكرر المشاهدة و لا بد مع ذلك ( تكرر المشاهده ) من قياس خفىّ[2] هو ( قياس ) ان الوقوع المتكرر على نهج واحد[3] دائما او اكثريّا لا يكون اتفاقيا بل لا بد ان يكون هناك ( وقوع ) سبب فاذا علم حصوله السبب حكم بوجود المسبب قطعا و ذلك مثل حكمنا بان الضرب بالخشب مولم و بان شرب السقمونيا[4] مسهل.

فهذه الاقسام الستة من الضروريات هى مبادى البراهين المفيدة لليقين و العمدة فيها هى الاوليات اذ لا يتوقف فيها الا ناقص الفطرة ( مثل صبي وبُله ) اومدنسها‌ ( فطرت ) كما عرفت (ص191) ثم الفطريات ثم الحسيات ثم الوهميات، وامّا الحدسيات و المتواترات و المجربات فهى و ان كانت حجة للشخص مع نفسه لكن ليست حجة له ( شخص ) على غيره الّا اذا شاركه فى الامور المقتضية لها من الحدس و التجربة و التواتر.

 


[1] نبوت : در مورد نبوت برخي از فلاسفه معتقد اند كه فرق نبي با ساير انسان ها در داشتن حدس زياد وصائب است بطوركه انبياء تمام كارها و تصديقاتش از طريق حدس صائب است.
[2] درمشاهدات واستقرا قياس خفي نداريم.
[3] مثلا با چند نفر چند بار بخورد خوب شود، نه اينكه بعض شان يك با بخورد خوب شود وبعض شان چند بار بخورد خوب شود.
[4] سقمونيا گياهي است كه وقت صفراي انسان مي بندد با خوردن آن صفرا تسهيل مي شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo