< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/12/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : پذيرش اتحاد عاقل ومعقول در كتاب مبدا ومعاد ابن سينا

همه قبول دارند كه عقل ما نسبت به قبول صورمعقوله بالقوه است ووقتي كه تعقل مي كنيم درحقيقت از قوه ي تعقل داشتن به فعليت تعقل مي رسيم. پس يك امري بالقوه داريم ويك امر بالفعل كه با گره خوردن اين دو امر بهم تعقل صورت مي گيرد. سوال اين است كه اين گره خوردن وارتباط چگونه است كه امر بالقوه به امر بالفعل تبديل مي شود؟ معتقدين به اتحاد عاقل ومعقول مي گويد علاوه بر اتحاد وجودي امربالقوه وامر بالفعل بايد ذات امر بالقوه عين ذات امر بالفعل شود؛ مثلا اگر قوه ي عاقله بمنزلهء ماده باشد وصورت معقوله بمنزلهء صورت، وقت تعقل صورت مي گيرد كه ذات عاقله عين ذات صورت معقوله شود، تنها ارتباط وجودي كافي نيست.

تذكر : اينكه مي گوييم قوهء عاقله بمنزلهء ماده است وصورت معقوله بمنزلهء صورت، دليلش اين است كه قوهء عاقله جسم نيست كه ماده داشته باشد ولي قابل صورت است وقابليت شان هيولي وماده است ولذا قوهء عاقله بمنزلهء ماده است وصورت معقوله درعاقله حلول مي كند حلول مجرد در مجرد پس بمنزلهء صورت است.

بيان تفصيلي اتحاد عاقل ومعقول:

دربيان تفصيلي سه فرض داريم يكي اينكه عقل بالفعل صورت معقوله باشد، دوم اينكه عقل بالفعل خود عقل بالقوه باشد بشرط گرفتن صورت معقوله وسوم آنكه مجموع عقل بالقوه وصورت معقوله عقل بالفعل باشد.در بيان فرض دوم بوديم كه وجود صورت مطلقا كافي نيست، بلكه بايد صورت عندالعاقل وجود داشته باشد. دراين فرض روشن است كه مراد ازعاقل من شانه « ان يعقل » است ( چون فرض اين است كه عاقل بالقوه عاقل بالفعل باشد بشرط صورت معقوله ). در اين صورت سوال اين است كه مراد از « ان يعقل » چيست؟ آيا مراد از « ان يعقل » اين است كه صورت وجود داشته باشد براي عاقل يا عقل بالقوه ويا مراد از « ان يعقل » وجود صورت معقوله براي عاقل يا عقل بالقوه نيست.بعبارت ديگر درچه صورت مي گوييم كه « ان يعقل » يعني توانايي تعقل است آيا وجود صورت براي چيزي كافي است كه بگوييم توانايي تعقل است و« ان يعقل » صدق مي كند ويا اينكه وجود صورت براي شيء كافي نيست كه بگوييم توانايي تعقل است و « ان يعقل » صدق مي كند. اگر وجود صورت براي توانايي تعقل كافي باشد بايد مادهء خارجي هم توانايي تعقل داشته باشد، چرا كه صورت براي ماده وجود دارد، بعبارت ديگر چنانچه وجود صورت براي « ان يعقل » بودن چيزي كافي باشد بايد مادهء خارجي هم « ان يعقل » باشد چرا كه صورت براي آن وجود دارد.به بيان سوم اگر وجود صورت براي چيزي كافي است كه آن چيز « ان يعقل » باشد وبتواند تعقل كند معناي اين كلام اين است كه بگوييم وجود صورت براي شي كه من شانه ان يوجد له، هم تعقل باشد، درحاليكه وجود صورت براي شي كه من شان صورت ان يوجد له تعقل نيست. اگر براي صدق « ان يعقل » وجود صورت كافي نباشد، بلكه نياز به صورت ديگر باشد اين خلاف فرض است؛ چرا كه فرض اين است كه خود صورت براي معقول بودن كافي است وعلم حضوري است نه حصولي. درفرض دوم درمجموع سه حالت بيان شد يكي اينكه اصلا صورت عقليه براي عقل بالقوه حاصل نشود ودوم اينكه صورت عقليه بنحوحصولي براي عاقله حاصل شود وسوم آنكه صورت عقليه بنحوحضوري براي عقل بالقوه يا عاقله حاصل شود، ودرهيچ يك از اين حالات همان گونه كه بيان شد تعقل صورت نمي گيرد. بنابراين درصورت تعقل انجام مي شود كه ذات صورت عقليه عين ذات عاقله يا عقل بالقوه شود.

رسيدگي به فرض اول ( كه خود صورت معقوله عقل بالفعل باشد ) :

درفرض اول صورت عقليه عقل بالفعل است وعقل بالقوه به حال خود باقي است، لازمه اي اين فرض آن است كه عقل بالقوه از قوه به فعليت نرسد وبه حالت بالقوه ي خود باقي باشد؛ چرا كه صورت عقليه بالفعل است وعاقله يا عقل بالقوه ظرف است براي صورت عقليه وظرف متصف به صفت مظروف نمي شود مگر مجازا. پس عقل بالقوه به فعليت نمي رسد وعقل بالقوه اي كه به فعليت نمي رسد از بين مي رود؛ زيرا كه عقل بالقوه شانش آن است كه بالفعل شود وچنانچه اين شان را نداشته باشد عقل بالقوه نخواهد بود. درفرض اول عقل بالقوه به فعليت نمي رسد يعني شانيت رسيدن به فعليت را ندارد؛ چون كه صورت عقليه عقل بالفعل است وعقل بالقوه هم ظرف است براي صورت عقليه وباظرفيت عقل بالقوه براي عقل بالفعل، عقل بالقوه بالفعل نمي شود، ودرنتيجه از بين مي رود. باتوجه به بيان بالا مي توانيم بگويم اگر اتحاد عقل بالقوه با صورت معقوله متحد نشود اصلا عقل بالقوه نخواهيم داشت وچون عقل بالقوه داريم پس بايد ذات عقل بالقوه با ذات صورت معقوله متحد شود.

متن : ( متفرع برقسمت اخير :) فاذن ليس ( اسم ليس:) « ان يعقل » ( خبرليس/ مبتدا‌:) هذه الصورة ( خبر )‌ نفس وجودها للعقل بالفعل ( قيد وجود )، ( عطف برخبر:) ولا وجود صورةٍ مأخوذةٍ عنها.

( متفرع بركل فرض دوم ) فاذن ليس العقل بالقوة هو العقل بالفعل البتة إلا أن لا يوضع ( قرار ندهي ) الحالُ بينهما ( صورت معقوله وعقل بالقوه ) حالَ المادةِ و الصورة[1] المذكورتين ( ص176).

رسيدگي به فرض اول :

( مدعا :) ولا يجوز ان يكون العقل بالفعل هاهنا ( دربحث اتحاد عاقل ومعقول ) هى هذه الصّورة ( صورت معقوله ) نفسها ( متفرع برقبل (تااينكه)/ دليل مدعا:) فيكون العقل بالقوّة لم يخرج الى الفعل ( دليل مدعا/ دليل لم يخرج ) لانّه ليس (عقل بالقوه ) هذه الصورة نفسها بل قابل لها. ( حاليه ) ووُضع ( قرار داده شد ) العقل بالفعل هذه الصورة نفسها فيكون العقل بالقوّة ليس عقلا بالفعل بل موضعا للعقل بالفعل و قابلا، ( تتمه ي قبل/ اشكال دوم :) فليس عقلا بالقوّة لانّ العقل بالقوّة هو الّذي من شانه ان يكون عقلا بالفعل. و ليس هاهنا شي‌ء هو عقل بالقوة امّا الّذي يجرى مجرى المادة ( يعني عقل بالقوه : قوه عاقله ) فقد بيّناه ( لان عقل بالقوه هو... ). و امّا الّذي يجرى مجرى الصورة فان كان عقلا بالفعل ( كه در اين فرض چنين است ) فهو عقل بالفعل دائما ولا يمكن ان يوجد و هو عقل بالقوة.

 


[1] ماده وصورت تركيب اتحادي دارند؛ يعني ذات ماده منفصل از ذات صورت است ولي وجود شان يكي است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo