< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : احتمال سوم درمراد از مقسم تصور وتصديق

بحث در علم داريم كه يكي از كيفيات نفساني است. مصنف مي گويد علم يا تصور است ويا تصديق جزمي، مطابق با واقع وثابت. باتوجه به قاعده اي تقسيم كه مقسم بايد در اقسام وجود داشته باشد، واينكه يكي از اقسام آن قيود سه گانه دارد شارح بيان مي كند كه مراد از علم چيست.سه احتمال در مراد از مقسم بيان شده است :

لاهيجي : مقسم عبارت است از تميزي كه درش اختلاف نيست، طبعا تصور عبارت خواهد بود از تميز غيرنسبت كه درش احتمال خلاف نيست وتصديق عبارت است از تميزي نسبت وحكم كه درش احتمال خلاف نيست.

احتمال دوم : مقسم مطلق علم است واقسام آن هم مي تواند مطلق علم باشد ولي خواجه تصديق را مقيد كرده به قيود سه گانه به اين جهت كه معتبر درعلوم ودر نزد متكلمين علم يقيني است.

لاهيجي : طبق توجيه اول مقسم امر يقيني است چرا كه معتبر در علوم حقيقي وعلم كلام معتبر ومعتدبه علم يقيني است، درتوجيه دوم يكي از اقسام كه تصديق است يقيني است چرا كه معتدبه علم يقيني است. پس مال هردوتوجيه يكي است ولي توجيه اول بهتر است چرا كه اين توجيه تمام بحث درعلم را معتبر مي داند ولي توجيه دوم تنها بحث در تصديق را معتبر مي داند وبحث هاي ديگر علم معتبر نمي داند، بعبارت ديگر باتوجيه اول تمام بحث درباب علم امر معتدبه است ولي باتوجيه دوم بخش از بحث باب علم امر معتدبه است.

احتمال سوم : مراد از مقسم مطلق علم است، نه علم يقيني، تبعا تصور مطلق علم است نه علم يقيني وتصديق هم مطلق است، نه علم يقيني، اما خواجه تصديق را مقيد به قيود سه گانه كرده است، ولذا بايد سه قسم ديگر كه ظن، جهل مركب وتقليد است داخل در تصورباشد؛ چرا كه اين سه تا بيرون از دايرهء علم نيست وتصديق هم مقيد است پس بايد داخل در تصور باشد، واين بهتر از توجيه دوم است كه ظن، جهل مركب وتقليد را در اقسام علم قرار نداد، بعبارت ديگر درتوجيه شان نسبت به اين سه قسم توجه نكردند.

لاهيجي : اين توجيه علاوه بر اشكال توجيه دوم ايرادش آن است كه ظن، جهل مركب وتقليد را كه بشرط حكم اند داخل در تصور مي داند كه بشرط لاي از حكم است. بديهي است كه بشرط حكم وبشرط لاي حكم قسيم هم اند ونمي تواند قسم واحد باشند.

خواجه : علم غني از تعريف است؛ چون امر وجداني است وامر وجداني نياز به تعريف ندارد، هرچند امكان تعريف آن است.

لاهيجي : وجداني بودن علم، قدرت و... هرچند هم موجب تميز بالوجه علم از غير آن مي شود وبداهت بالوجه علم را در پي دارد، اما كنه علم هم چنان مخفي است به همين جهت دركنه علم اختلاف است، وعلما در كنه اش اقوالي بيان نموده اند.

قول اول : علم صورت حاصله درذهن واز سنخ كيف نفساني است.

قول دوم : علم از اوصاف ذو الاضافه است، وصفي است كه اضافه به چيزي ديگر دارد، علم همواره به چيزي است، مثلا علم به اوصاف حق تعالي است.

توضيح مطلب : اوصاف سه قسم اند : 1. اوصاف حقيقيه محضه مثل حيات، 2. اوصاف حقيقه ذات الا ضافيه، مثل علم وقدرت ، 3. اوصاف اضافيه محضه، مثل ابوت وبنوت، كه حقيقت وراي اضافه ندارد.

قول سوم : علم خود اضافه است، چنانكه فخررازي مي گويد.

صدرا : صدرا هم مثل خواجه مي گويد علم تعريف ندارد، اما نه به اين جهت كه امر وجداني است وغني از تعريف، بلكه به اين دليل كه علم از سنخ وجود است ووجود جنس وفصل ندارد. علم تعريف ندارد.

صدرا در برخي از نوشته هايش علم را كيف نفساني مي داند، در توجيه اين گفته اي صدرا برخي مي گويند كه ايشان بر مبناي مشاء بحث كرده است، ولي بهتر است بگوييم علم موجود محدود است وهر موجود محدود ماهيت دارد. علم هرچند از سنخ وجود است ولي چون وجود محدود است ماهيت دارد وماهيت آن كيف نفساني است[1] .

ماقيل : علم تعريف نمي شود، نه به اين دليل كه غني از تعريف باشد بلكه تعريف آن ممكن نيست؛ چرا كه تعريف علم دوري است ودور محال است پس تعريف علم ممكن نيست.

بيان دور : شناخت همه اي اشيا متوقف است برعلم واگر شناخت علم احتياج داشته باشد بر اشياء ديگر پس بايد معلوم شدن علم متوقف باشد بر چيزي كه با علم معلوم شده است. بعبارت ديگر علم موقوف عليه است براي شناخت ساير اشياء، اگر موقوف هم باشد دور است.

جواب : علم بالوجه معلوم است وبر اشياء ديگر تعلق مي گيرد وآنها را معلوم مي كند آنگاه اشياء ديگر واسطه مي شود كه ما علم را بالكنه بشناسيم، واين دور نيست چراكه موقوف عليه علم بالوجه است وموقوف علم بالكنه است. پس آنچه كه اولا حاصل است وجه علم است وآنچه كه در آخر با تعريف شناخته مي شود حقيقت علم است، نه وجه آن، تا دور لازم بيايد.

تقسيم تصور وتصديق : تصورسازج و تصديق ( يقين ) هر دو تقسيم مي شود به نظري وكسبي، پس هم تصور بديهي وكسبي داريم وهم تصديق بديهي ونظري.

تصور بديهي : عبارت است از علم وادراك كه احتياج به تعريف ندارد.تصوركسبي : علم وادراكي است كه به قول شارح محتاج است.تصديق بديهي : علم وادراكي است كه احيتاج به استدلال ندار.تصديق كسبي : علم وادراكي است كه نياز مند استدلال است.

متن : و ما ذكرنا هو الاوجه ( بهتر است ) كما لا يخفى و إن كان المآل واحدا.

وأما ما قيل من انّه جعل ما عدا اليقينى ( بيان ما :)‌ من التصديقات داخلا ( مفعول دوم جعل ) فى التصور فلا يخفى بُعده.

و العلم‌ لا يحدّ، بل هو غنى عن التعريف ( يعني امكان تعريفش است ولي بي نياز تعريف است ) لكونه وجدانيا كالقدرة و ساير الوجدانيات لكن ذلك ( وجداني بودن ) انما يفيد (1) تميزه ( علم ) عن غيره ( يعني از قدرت و... ) (2) وبداهته ( مربوط به تميز وبداهت :) بوجهه ( عطف بر تميز:)‌ لا تحقيق حقيقته ( علم ).

كيف ( چگونه حقيقت علم پيش ما روشن باشد) و هل ( استفهام انكاري ) حيرة العقلاء و اختلافهم الا فيها ( حقيقت علم )؟ فمنهم من ذهب الى ان حقيقته الصورة الحاصلة و منهم من ذهب الى انّها نفس الاضافة ( چنانكه فخررازي مي گويد ) و منهم من ذهب الى انّها الصّفة ذات الاضافة.

و اما ما قيل : من انّه لا يمكن تحديد العلم لانّ غيره انّما يعلم به ( علم ) فلو علم هو ( علم ) بغيره ( علم ) لزم الدور.

فالجواب عنه : انّ غيره انّما يعلم بتعلّق فرد منه ( علم ) متصور بالوجه ( متعلق تعلق‌ :) به ( غيرعلم ) ( عطف بر تعلق ...:) لا بالعلم بحقيقته ( علم )، و المحتاج الى الغير انّما هو العلم بحقيقته ( علم ) فلا دور ( چون موقوف حقيقت علم است وموقوف عليه علم بوجه است ).

و يقتسمان‌ اى ( فاعل :) التصورُ الساذج و اليقينُ‌ ( مفعول يقتسمان:) الضرورةَ و الاكتساب‌ فيصير كلّ منهما( تصور ويقين ) (1) ضروريا و هو ما لا يتوقف‌حصوله على كسب اى نظر و فكر (2) وكسبيّا و هو ما يكون بخلاف ذلك ( يعني احتياج دارد به نظر وفكر، تصور احتياج به قول شارح دارد وتصديق متوقف بر برهان است )‌

 


[1] مرحوم اشتياني بر شواهد دربارهء اتحاد عاقل ومعقول شش احتمال را مطرح مي كند ومي گويد وجود علم با وجود نفس متحد مي شود نه ماهيت علم با ماهيت نفس، بعبارت ديگروجود معلوم بالذات با وجود نفس متحد مي شود، نه ماهيت شان. پس علم ماهيت دارد وجود، وماهيت آن از سنخ كيف است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo